کلمه جو
صفحه اصلی

foreshortened


(verb transitive) کوتاه نمودار کردن، بهم فشردن، خلاصه کردن

انگلیسی به فارسی

foreshortened، کوتاه نمودار کردن، بهم فشردن، خلاصه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• drawn in perspective, having the appearance of depth; shortened, reduced

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] کوتاه نما

پیشنهاد کاربران

کوتاه نما


کلمات دیگر: