کلمه جو
صفحه اصلی

amplify


معنی : افزودن، بزرگ کردن، تقویت کردن، وسعت دادن، مفصل کردن، مفصل گفتن، بالا بردن، بزرگ شدن، منبسط کردن، تشدید کردن
معانی دیگر : بزرگتر کردن، برافزودن، نیرو دادن، توسعه یافتن، به تفصیل شرح دادن، بسط دادن، (نادر) غلو کردن، مبالغه کردن، (الکترونیک) افزودن نیرو، (با بلندگو صدا را) بلند کردن، دامنه را زیاد کردن، مفصل گفتن یانوشتن، برق افزودن، تقویت کردن صدا

انگلیسی به فارسی

تقویت کردن


وسعت دادن، بزرگ کردن، مفصل کردن، مفصل گفتن یا نوشتن، (برق) افزودن، بالابردن، بزرگ شدن، تقویت کردن (صدا)


تقویت، تقویت کردن، وسعت دادن، بزرگ کردن، مفصل کردن، مفصل گفتن، افزودن، بالا بردن، بزرگ شدن، منبسط کردن، تشدید کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: amplifies, amplifying, amplified
(1) تعریف: to make larger or greater.
مترادف: enlarge, expand, increase
متضاد: abridge, attenuate, condense, decrease, diminish, mute
مشابه: boost, broaden, elongate, extend, intensify, lengthen, magnify, multiply, strengthen, thicken, widen

- The new hearing aids amplify sound better than the older types.
[ترجمه ترگمان] این کمک جدید به تقویت صدا بهتر از انواع قدیمی تر کمک می کند
[ترجمه گوگل] سمعک جدید موجب تقویت صدای بهتر از انواع قدیمی می شود
- Anxiety can amplify physical symptoms.
[ترجمه ترگمان] اضطراب می تواند علایم فیزیکی را تقویت کند
[ترجمه گوگل] اضطراب می تواند نشانه های فیزیکی را تقویت کند

(2) تعریف: to expand upon or clarify, as by adding details or illustrations.
مترادف: augment, develop, elaborate, enlarge, expand, explain
متضاد: abridge, condense
مشابه: clarify, detail, elucidate, embroider, exaggerate, expatiate, hyperbolize, illustrate, magnify, overstate, stretch, supplement, unfold

- I'd like to amplify my response to your earlier question.
[ترجمه ترگمان] دوست دارم جواب my را به سوال اول شما بسط بدهم
[ترجمه گوگل] من می خواهم پاسخ من به سوال قبلی شما را تقویت کنم

(3) تعریف: in electrical terminology, to increase the current, amplitude, voltage, or power of.
متضاد: attenuate

- Hearing aids convert sound waves to electrical signals and then amplify the signals.
[ترجمه ترگمان] امواج شنوایی امواج صوتی را به سیگنال های الکتریکی تبدیل می کنند و سپس سیگنال ها را تقویت می کنند
[ترجمه گوگل] کمک های شنوایی امواج صوتی را به سیگنال های الکتریکی تبدیل می کنند و سپس سیگنال ها را تقویت می کنند
- A transistor can amplify electrical current or voltage.
[ترجمه ترگمان] یک ترانزیستور می تواند جریان الکتریکی یا ولتاژ الکتریکی را تقویت کند
[ترجمه گوگل] یک ترانزیستور می تواند جریان الکتریکی یا ولتاژ را تقویت کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to expand one's ideas or remarks at length.
مترادف: elaborate, elucidate, expand, explain
مشابه: dilate, enlarge, expound, hyperbolize, illustrate, magnify, stretch, unfold

• strengthen, reinforce, make stronger; expand; increase the amplitude
if you amplify a sound, you make it louder.
if you amplify an idea, statement, or account of an event, you add more to it, or emphasize what you have already said about it.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تقویت کردن - تقویت کردن افزایش دادن اندازه .

مترادف و متضاد

افزودن (فعل)
inset, increase, adjoin, add, enhance, augment, append, eke, subjoin, aggrandize, amplify, put on, imp, preponderate, redouble

بزرگ کردن (فعل)
gross, aggrandize, enlarge, magnify, maximize, heave, amplify, nurture, dilate, distend, extend

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

وسعت دادن (فعل)
amplify

مفصل کردن (فعل)
amplify

مفصل گفتن (فعل)
amplify

بالا بردن (فعل)
raise, enhance, boost, upgrade, lift, amplify, elevate, uplift, bump up, horse, heighten, elate, enthrone, sublimate, hoist, upraise

بزرگ شدن (فعل)
greaten, lump, gather, amplify, grow

منبسط کردن (فعل)
amplify, stretch, expand, broaden, dilate, distend, extend

تشدید کردن (فعل)
amplify, exacerbate, exasperate, intensify, strengthen, resonate

increase in size or effect


Synonyms: add, augment, beef up, boost, build up, deepen, develop, elaborate, enlarge, exaggerate, expand, expatiate, extend, flesh out, heighten, hike up, inflate, intensify, jack up, lengthen, magnify, pad, pyramid, raise, soup up, strengthen, stretch, supplement, swell, up, widen


Antonyms: abridge, compress, condense, contract, curtail, decrease, lessen, reduce, shorten, summarize


جملات نمونه

1. amplify selection
گزینش دامنه

2. amplify separator
جداساز دامنه

3. to amplify a point in a debate
در مناظره نکته ای را شرح و بسط دادن

4. We must amplify our effort by working a lot harder.
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاش خود را با کار کردن بیشتر تلاش کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید تلاش خود را با کار سخت تر انجام دهیم

5. You may need to amplify this point.
[ترجمه ترگمان]شاید نیاز داشته باشی که این موضوع رو تقویت کنی
[ترجمه گوگل]ممکن است لازم باشد این نقطه را تقویت کنید

6. A funeral can amplify the feelings of regret and loss for the relatives.
[ترجمه ترگمان]یک مراسم تدفین می تواند احساس پشیمانی و از دست رفتن بستگان را تقویت کند
[ترجمه گوگل]مراسم تشییع جنازه می تواند احساسات پشیمانی و از دست دادن اقوام را تقویت کند

7. This landscape seemed to trap and amplify sounds.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این منظره صداها را به تله می اندازد و تقویت می کند
[ترجمه گوگل]این منظره به نظر می رسد برای تلفن های موبایل دامن زده و تقویت می کند

8. A manufacturer can amplify the demand of a product by advertising widely.
[ترجمه ترگمان]تولید کننده می تواند تقاضای یک محصول را با تبلیغات گسترده تقویت کند
[ترجمه گوگل]یک تولید کننده می تواند تقاضای یک محصول را با تبلیغ گسترده ای افزایش دهد

9. It should explicitly amplify policies which have been agreed as part of the business plan.
[ترجمه ترگمان]این امر باید به صراحت سیاست هایی را تقویت کند که به عنوان بخشی از برنامه کاری مورد موافقت قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]این باید صریح سیاست هایی را که به عنوان بخشی از طرح تجاری توافق شده است، تقویت کند

10. I planned to amplify this change of mood by having different colour schemes.
[ترجمه ترگمان]من برنامه ریزی کردم که این تغییر حالت را با داشتن طرح های رنگی متفاوت تقویت کنم
[ترجمه گوگل]من برنامه ریزی کردم که این تغییر خلق را با استفاده از طرح های رنگی مختلف تقویت کنم

11. The light structures and free soundboard amplify the resonances in a very satisfactory way.
[ترجمه ترگمان]ساختارهای نورانی و soundboard آزاد، تشدید تشدید را به روش بسیار رضایت بخشی تقویت می کنند
[ترجمه گوگل]سازه های سبک و کمان ویولن و تار رایگان رزونانس را در یک راه بسیار رضایت بخش تقویت می کند

12. In science or engineering we use instruments to amplify our senses.
[ترجمه ترگمان]در علوم و مهندسی از ابزار برای تقویت حواس خود استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]در علم یا مهندسی ما از ابزارهایی برای تقویت حواس ما استفاده می کنیم

13. The reverse acoustic ceilings amplify the din to a decibel range appropriate for a wind tunnel.
[ترجمه ترگمان]سقف های صوتی معکوس، سر و صدا را به یک دامنه دسیبل مناسب برای یک تونل باد تقویت می کنند
[ترجمه گوگل]سقف آکوستیک معکوس din را به یک محدوده دسیبل مناسب برای یک تونل باد تقویت می کند

14. Loudspeakers with multiple resonance were used to amplify the feeble sound of early radios with unpleasant results.
[ترجمه ترگمان]برای تقویت صدای ضعیف رادیوهای صبح با نتایج ناخوشایند، Loudspeakers با فرکانس های تشدید متعددی استفاده شد
[ترجمه گوگل]بلندگوها با رزونانس چندگانه برای تقویت صدای ضعیف رادیوهای اولیه با نتایج ناخوشایند مورد استفاده قرار گرفتند

The death of his rival further amplified Nasser's political influence.

مرگ رقیب نفوذ سیاسی ناصر را بیشتر کرد.


to amplify a point in a debate

در مناظره نکته‌ای را شرح و بسط دادن


اصطلاحات

amplify selection

گزینش دامنه


amplify separator

جداساز دامنه


پیشنهاد کاربران

دامن زدن


تکثیر شده

تقویت کننده

ارتقادادن, تقویت کردن, بهتر کردن

برافزودن، نیرو دادن

شاخ و برگ دادن

To increase the amplitude of ( an electrical signal or other oscillation ) . .
گسترش دامنه ی نوسان - طول موج ( سیگنالهای الکترونیکی )


To develop
To expand
توسعه یافتن
توسعه پیدا کردن
گسترش دادن

تقویت کردن ( صدا )

– Amplify an electrical signal
– This device can amplify sound
– a transistor can amplify electrical current or voltage


کلمات دیگر: