کلمه جو
صفحه اصلی

dictate


معنی : امر کردن، دیکته کردن، با صدای بلند خواندن
معانی دیگر : املا کردن، تحکم کردن، به زور قبولاندن، تحمیل کردن، مجبور به پذیرفتن کردن، فرمان دادن، امر و نهی کردن، حکم کردن، زورگویی کردن، قلدری کردن، اصل، قاعده، (وجدان و عقل) ندا، دستور

انگلیسی به فارسی

دیکته کردن، با صدای بلند خواندن، امر کردن


انگلیسی به انگلیسی

• ruling principle; command, decree
say (something) aloud for someone to write down; command, order
if you dictate something, you say it aloud for someone else to write down.
if you dictate to someone, you tell them what they must do.
a dictate is an order which you have to obey; a formal use.

مترادف و متضاد

command; rule


امر کردن (فعل)
direct, command, bid, ordain, enjoin, dictate

دیکته کردن (فعل)
dictate

با صدای بلند خواندن (فعل)
dictate

Synonyms: behest, bidding, code, decree, dictum, direction, edict, fiat, injunction, law, mandate, order, ordinance, precept, principle, requirement, statute, ultimatum, word


Antonyms: request


command; give instructions


Synonyms: bid, bulldoze, call the play, call the shots, call the tune, charge, control, decree, direct, enjoin, govern, guide, impose, instruct, lay down, lay down the law, lead, manage, ordain, order, prescribe, pronounce, put foot down, read the riot act, regiment, rule, set, take the reins, walk heavy


Antonyms: ask, implore, request


read out for the record


Synonyms: compose, deliver, draft correspondence, emit, formulate, give account, give forth, interview, orate, prepare draft, say, speak, talk, transmit, utter, verbalize


جملات نمونه

1. you can't dictate to people how they should vote
شما نمی توانید به مردم دستور بدهید که چگونه رای بدهند.

2. No one shall dictate to me.
[ترجمه بهانه] هیچ کسی نباید به من دستور بدهد، هیچ کسی نباید به من امر و نهی کند.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به من دیکته نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]هیچ کس نباید به من دیکته کند

3. The UN will dictate the terms of troop withdrawal from the region.
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل شرایط خروج نیروها از منطقه را دیکته خواهد کرد
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متحد شرایط خروج نیروهای نظامی از منطقه را محکوم خواهد کرد

4. How fast do you dictate to your secretary?
[ترجمه ترگمان]شما چقدر به منشی خود دستور می دهید؟
[ترجمه گوگل]به سرعت به دبیرتان دقت می کنید؟

5. What right do they have to dictate how we live our lives?
[ترجمه بهانه] به چه حقی آنها به خود اجازه می دهند که به ما بگویند چطور زندگی کنیم
[ترجمه ترگمان]آن ها چه حقی دارند که نحوه زندگی ما را دیکته کنند؟
[ترجمه گوگل]آنها چه باید بکنند که چگونه زندگی ما را زندگی می کنند؟

6. He cannot write but he can dictate.
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند بنویسد، اما می تواند دیکته کند
[ترجمه گوگل]او نمیتواند بنویسد اما می تواند دیکته کند

7. You can't dictate to people how they should live.
[ترجمه بهانه] شما نمی توانید به مردم دستور بدهید ( شما نمی توانید به زور به مردم بقبولانید ) که چگونه زندگی کنند
[ترجمه بهانه] شما نمی توانید برای مردم تکلیف تعیین کنید که چطور زندگی کنند
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی به مردم دیکته کنی که چه طور باید زندگی کنند
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید مردم را چگونه زندگی کنید

8. The US government attempted to dictate the terms of the agreement.
[ترجمه ترگمان]دولت ایالات متحده تلاش کرد تا شرایط قرارداد را دیکته کند
[ترجمه گوگل]دولت ایالات متحده تلاش کرد تا شرایط توافق را تعیین کند

9. Of course, a number of factors will dictate how long an apple tree can survive.
[ترجمه ترگمان]البته تعدادی از عوامل تعیین کننده این هستند که یک درخت سیب چقدر می تواند دوام بیاورد
[ترجمه گوگل]البته، تعدادی از عوامل خواهد شد که مدت زمان درخت سیب می تواند زنده بماند

10. No one is going to dictate to me where to live!
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به من دیکته نخواهد کرد که کجا زندگی کنم!
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی خواهد به من دیکته کند که در آن زندگی می کنند!

11. Don't let the other team dictate the tempo of the game.
[ترجمه ترگمان]اجازه ندهید تیم دیگر ریتم بازی را تعیین کند
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که تیم دیگر سرعت بازی را تعیین کند

12. The officers were more or less able to dictate terms to successive governments.
[ترجمه ترگمان]افسران بیشتر یا کم تر قادر بودند شرایط را به دولت های پی درپی دیکته کنند
[ترجمه گوگل]افسران بیشتر یا کمتر قادر به اعطای شرایط به دولت های پی در پی بود

13. It took him a long time to dictate this letter.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا این نامه را دیکته کند
[ترجمه گوگل]او مدت زیادی طول کشید تا این نامه را دیکته کند

14. Circumstances dictate that I should leave this town forever.
[ترجمه ترگمان]شرایط به این معنیه که من باید تا ابد این شهر رو ترک کنم
[ترجمه گوگل]شرایط حاکی از این است که من باید این شهر را برای همیشه ترک کنم

15. We're now in a position to dictate our own demands.
[ترجمه ترگمان]ما در حال حاضر در موقعیتی هستیم که خواسته های خودمان را دیکته کنیم
[ترجمه گوگل]ما اکنون در موقعیتی هستیم که خواسته های خودمان را تحمیل کنیم

He dictated the story and the students wrote it down.

او داستان را دیکته کرد و شاگردان آن را نوشتند.


I dictated the letter to the secretary.

من نامه را به منشی دیکته کردم.


Peace terms were dictated to the defeated Germany.

شرایط صلح به آلمان شکست خورده تحمیل شد.


You can't dictate to people how they should vote.

شما نمی‌توانید به مردم دستور بدهید که چگونه رأی بدهند.


The law dictated that his head should be cut off.

قانون چنین حکم می‌کرد که سرش را بزنند.


One must listen to the dictates of one's conscience.

آدم باید به ندای وجدان خود گوش فرا دهد.


پیشنهاد کاربران

تعیین کردن

دیکته کردن - تحمیل کردن

ایجاب کردن


قبولاندن، زور کردن

الزام کردن

. . . . circumstances dictate that شرایط ایجاب میکنه که . . .

دیکته کردن

impose

حکم کردن، تعیین کردن


کلمات دیگر: