کلمه جو
صفحه اصلی

polemic


معنی : اهل جدل، جدلی
معانی دیگر : جر و بحث، جدل، پادستهش، مجادله، ستیز، ستیهش، اهل جر و بحث، مجادله گرای، جدل دوست، ستیز دوست، دعوایی، ستیهشی، بحث انگیز (polemical هم می گویند)، بحک، بحک وجدل

انگلیسی به فارسی

جدلی، اهل جدل، بحث، بحث وجدل


بحث و گفتگو، اهل جدل، جدلی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an emphatic statement of a controversial viewpoint, usually criticizing or refuting an existing position.

- The radical priest's polemic on contraception caused a furor.
[ترجمه ترگمان] بحث و جدل یک کشیش افراطی در زمینه پیش گیری از بارداری باعث جنجالی و جنجالی بپا شد
[ترجمه گوگل] گفتمان کشیش رادیکال در زمینه پیشگیری از بارداری موجب شد

(2) تعریف: see polemics.
صفت ( adjective )
مشتقات: polemical (adj.), polemically (adv.)
• : تعریف: of or pertaining to a dispute or to a chain of reasoning.
متضاد: irenic

• argument; dispute; controversy; one who tends to argue or dispute
argumentative, contentious, quarrelsome, disputatious
a polemic is a fierce written or spoken attack on, or defence of, a particular belief or opinion; a formal word.
polemics is the skill or practice of arguing passionately for or against a doctrine, belief, or opinion; a formal word.

مترادف و متضاد

اهل جدل (اسم)
polemic

جدلی (صفت)
dialectic, dialectical, argumentative, polemical, polemic, controversial, forensic, disputant, disputatious

جملات نمونه

1. his polemic against communism
جر و بحث او بر علیه کمونیسم

2. She has published a fierce anti-war polemic.
[ترجمه ترگمان]او یک کتاب جنجالی ضد جنگ منتشر کرده است
[ترجمه گوگل]او جنگطلبانه علیه جنگ منتشر کرده است

3. Her speech was memorable for its polemic rather than its substance.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او به خاطر polemic، به خاطر substance، به یاد داشت
[ترجمه گوگل]سخنرانی او به خاطر بحث و جدال خود به جای محتوای آن قابل توجه بود

4. He launched into a fierce polemic against the government's policies.
[ترجمه ترگمان]مباحثه شدیدی علیه سیاست های دولت وارد کرد
[ترجمه گوگل]او به طور جدی در برابر سیاست های دولت دست به گریبان بود

5. He wrote a splendid polemic in my favour.
[ترجمه ترگمان]این مرد اهل بحث و جدل با من مخالف بود
[ترجمه گوگل]او یک منازعه عجیب و غریب را به نفع من نوشت

6. Ice Cube is precariously balanced between entertainment and polemic.
[ترجمه ترگمان]مکعب یخ به طور خطرناکی بین تفریحات و کتاب پر شده است
[ترجمه گوگل]یخ مکعبی به شدت متعادل بین سرگرمی و polemic متعادل است

7. The Friedmans' book is a polemic in favour of total economic freedom.
[ترجمه ترگمان]کتاب Friedmans یک کتاب جنجالی به نفع آزادی کامل اقتصادی است
[ترجمه گوگل]کتاب فریدمن ها به نفع آزادی اقتصادی است

8. Black polemic therefore stands alone, an unbalanced curiosity.
[ترجمه ترگمان]از این رو، کتاب polemic به تنهایی و یک حس کنجکاوی نامتعادل ایستاده است
[ترجمه گوگل]بنابراین بحث سیاه، تنها یک کنجکاوی نامتعادل است

9. The polemic against resentment runs throughout Nietzsche's writings.
[ترجمه ترگمان]کتاب جنجالی در برابر نارضایتی در سراسر نوشته های نیچه انجام می شود
[ترجمه گوگل]بحث در برابر خشونت در سراسر نوشتههای نیچه صورت میگیرد

10. Thankfully, we can now continue without the polemic of Chris Woodhead.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، ما اکنون می توانیم بدون کتاب polemic کریس Woodhead ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، اکنون می توانیم بدون اختلاف نظر کریس وود هاید ادامه دهیم

11. They now provided Sukarno with a vehicle for polemic and controversy which enabled him to regain a place in the public eye.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال حاضر یک وسیله نقلیه برای polemic و جنجالی فراهم کردند که به او امکان داد تا در انظار عمومی جایگاه خود را بازیابد
[ترجمه گوگل]آنها در حال حاضر سوکارنو را به وسیله وسیله ای برای بحث و گفتگو و بحث و جدل ارائه دادند که او را مجبور کرد تا جایگاهی را در چشم مردم باز یابد

12. Essentially, the play is a polemic on the judicial system.
[ترجمه ترگمان]در اصل، این نمایشنامه، یک کتاب جنجالی در سیستم قضایی است
[ترجمه گوگل]اساسا، این بازی یک بحث در مورد سیستم قضایی است

13. Lind has written a polemic, provocative and engaging and infuriating to read, and useful when it blows up old myths.
[ترجمه ترگمان]\"لیند\" یک کتاب جنجالی، تحریک آمیز، جذاب و عصبانی برای خواندن، و زمانی که افسانه های قدیمی را به باد می دهد، مفید و مفید نوشته است
[ترجمه گوگل]لیندز یک مباحثه، تحریک آمیز و جذاب و بی نظیر برای خواندن نوشته است و زمانی مفید است که اسطوره های قدیمی را منفجر کند

14. Fumaroli's book is much more than a polemic against the artistic policies of one government.
[ترجمه ترگمان]کتاب Fumaroli در مقایسه با سیاست های هنری یک دولت، کتاب polemic است
[ترجمه گوگل]کتاب فوماریلی بسیار بیشتر از یک بحث در برابر سیاست های هنری یک دولت است

15. My father's little library consisted chiefly of books polemic divinity, most of which I read.
[ترجمه ترگمان]کتابخانه کوچک پدرم بیشتر از کتاب های polemic و divinity بود که در آن خوانده بودم
[ترجمه گوگل]کتابخانه کوچک پدرم عمدتا از کتابهای الهیات بحث برانگیز بود، بیشتر که خواندم

He dismissed those booke as mere cold-war polemics.

او آن کتاب‌ها را به دلیل اینکه چیزی جز جر‌و‌بحث‌های دوران جنگ سرد نبودند، مطرود شمرد.


his polemic against communism

جرو‌بحث او علیه کمونیسم


a polemic(al) journalist

روزنامه‌نگار اهل جدل


پیشنهاد کاربران

مذاکره


مجادله

حمله لفظی

بحث و جدل


کلمات دیگر: