کلمه جو
صفحه اصلی

ruled

انگلیسی به فارسی

حکومت کرد، حکومت کردن، مسلط شدن بر، حکم کردن، اداره کردن


انگلیسی به انگلیسی

• marked with parallel lines; governed, controlled
ruled paper has thin, straight lines printed across it.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] خط کشی، خط دار

جملات نمونه

1. ruled lines
خطوط خط کشی شده

2. ruled paper
کاغذ خط دار

3. he ruled the country with an iron fist
او با مشتی آهنین بر کشور فرمانروایی کرد.

4. nadder ruled with a heavy hand
نادر با شدت عمل حکومت می کرد.

5. reason ruled his fear
عقل ترس او را مهار کرد.

6. an injury ruled him out for the game
صدمه ی بدنی شرکت او در مسابقه را غیر ممکن کرد.

7. he is ruled by his friends
او به حرف دوستانش عمل می کند.

8. he is ruled by jealousy
حسادت بر او مسلط شده است.

9. please be ruled by me and don't buy that house
خواهش می کنم به حرفم گوش بده و آن خانه را نخر.

10. the court ruled in his favor
دادگاه به نفع او رای داد.

11. the judge ruled that he was innocent
قاضی حکم برائت او را صادر کرد.

12. if it is ruled that all drunks must be apprehended . . .
گر حکم شود که مست گیرند . . .

13. the police have ruled out arson
پلیس عمدی بودن حریق را نفی کرده است.

14. they could not swallow the idea of being ruled by a young woman
آنان نمی توانستند این فکر را بپذیرند که زن جوانی بر آنها حکومت کند.

15. The court ruled he could not be held personally liable for his wife's debts.
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم داد که او نمی تواند شخصا مسئول بدهی های همسرش باشد
[ترجمه گوگل]دادگاه حکم کرد که شخصا نمی تواند مسئول بدهی همسرش باشد

16. The court ruled that the contract must be terminated.
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم داد که قرارداد باید فسخ شود
[ترجمه گوگل]دادگاه تصریح کرد که قرارداد باید خاتمه یابد

17. The police have ruled out foul play in the case of his death.
[ترجمه ترگمان]پلیس در مورد مرگ اون یه بازی کثیف رو رد کرده
[ترجمه گوگل]پلیس در مورد مرگ خود، بازی نادرست را رد کرده است

18. The police haven't yet ruled out murder.
[ترجمه ترگمان]پلیس هنوز قتل رو رد نکرده
[ترجمه گوگل]پلیس هنوز قتل را رد کرده است

19. The dynasty he founded ruled for 700 years.
[ترجمه ترگمان]سلسله ای که او تاسیس کرد به مدت ۷۰۰ سال حکومت کرد
[ترجمه گوگل]سلسله ای که او تاسیس کرد به مدت 700 سال حکومت کرد

پیشنهاد کاربران

حاکم شدن، هدایت کردن، تحت کنترل قرار گرفتن، دچار شدن

در اختیار داشتند - گذشته

مستعمره

فرمانروایی

دستور دادن ( فعل )


کلمات دیگر: