کلمه جو
صفحه اصلی

revive


معنی : بهوش اوردن، بهوش امدن، زنده شدن، احیا کردن، احیا شدن، دوباره دایر شدن، دوباره رواج پیدا کردن، نیروی تازه دادن، باز جان بخشیدن
معانی دیگر : (دوباره) زنده کردن، نوجان کردن، جانبخشی کردن، تازه شدن یا کردن، (دوباره) رواج دادن، نورواج کردن، نوشکوف کردن، دوباره شکوفا کردن، رونق مجدد دادن، به یاد آوردن، به خاطر آوردن، در خاطر مرور دادن، (از بیهوشی) به هوش آمدن

انگلیسی به فارسی

زنده شدن، دوباره دایر شدن، دوباره رواج پیدا کردن،نیروی تازه دادن، احیا کردن، احیا شدن، باز جان بخشیدن، بهوش آمدن


احیای، زنده شدن، احیا کردن، احیا شدن، بهوش اوردن، دوباره دایر شدن، دوباره رواج پیدا کردن، نیروی تازه دادن، باز جان بخشیدن، بهوش امدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: revives, reviving, revived
(1) تعریف: to update or bring back into use.
مترادف: reactivate, reinstate, restore
مشابه: resurrect

- Now that they have children of their own, they want to revive some of the old family traditions.
[ترجمه ترگمان] اکنون که آن ها فرزند خود دارند، می خواهند برخی از سنت های خانوادگی قدیمی را احیا کنند
[ترجمه گوگل] اکنون که فرزندان خود را دارند، می خواهند برخی از سنت های قدیمی خانواده را احیا کنند
- Many of the styles of past decades have been revived.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از سبک های دهه گذشته احیا شده اند
[ترجمه گوگل] بسیاری از سبک های دهه های گذشته احیا شده اند

(2) تعریف: to infuse with new health, vigor, or vitality.
مترادف: freshen, reanimate, refresh, rejuvenate, renew, restore, revitalize
متضاد: flag
مشابه: animate, brace, quicken, rally, recharge, recuperate, revivify

- The much-needed rain revived the crops.
[ترجمه ترگمان] باران بسیار مورد نیاز محصولات را دوباره زنده کرد
[ترجمه گوگل] باران بسیار مورد نیاز محصولات کشاورزی را احیا کردند

(3) تعریف: to restore (a person or animal) to consciousness.
مترادف: bring around, resuscitate, rouse
مشابه: rally, restore, resurrect, revivify, stir up

- The nurse was able to revive the patient who had fainted.
[ترجمه ترگمان] پرستار توانست بیمار را که غش کرده بود، دوباره زنده کند
[ترجمه گوگل] پرستار قادر بود که بیمار را از بین ببرد

(4) تعریف: to renew mentally.
مترادف: refresh
مشابه: conjure, evoke, reawaken, recall, rouse, stir, summon

- Her clear description revived my memory of him.
[ترجمه ترگمان] توضیحات واضح او خاطره او را زنده کرد
[ترجمه گوگل] توضیحات روشن او خاطرات من را احیا کرد

(5) تعریف: to present a modern version of (a theatrical work).
مترادف: re-present
مشابه: redo, reproduce, resurrect

- The playwright's early works were revived fifty years after his death.
[ترجمه ترگمان] کاره ای اولیه نمایش نامه نویس، پنجاه سال پس از مرگش، احیا شدند
[ترجمه گوگل] آثار اولیه این نمایشنامه نویس پنجاه سال بعد از مرگ او زنده شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: revivable (adj.), revivably (adv.), revivingly (adv.), reviver (n.)
(1) تعریف: to return to health, vigor, or a happy condition.
مترادف: freshen, recover, recuperate, refresh
مشابه: quicken

- Now under safe conditions, many of the children who had known war were able to revive.
[ترجمه ترگمان] اکنون تحت شرایط ایمن بسیاری از کودکانی که جنگ را می شناختند، قادر به احیای آن ها بودند
[ترجمه گوگل] اکنون در شرایط امن، بسیاری از کودکان که جنگ را شناخته بودند قادر به احیای بودند

(2) تعریف: to come back to consciousness.
مترادف: come around, come to, rouse, wake, waken
مشابه: come round

- Several hours after the accident, the victim revived.
[ترجمه ترگمان] چند ساعت بعد از حادثه، قربانی دوباره زنده شد
[ترجمه گوگل] چند ساعت پس از حادثه قربانی زنده شد

(3) تعریف: to become valid or workable again.
مترادف: resume
مشابه: recharge, renew

(4) تعریف: to come back into use.
متضاد: abate
مشابه: recur, resurface, return

• resuscitate, bring back to life; renew, restore; reactivate, put into action again
when something such as a feeling or a practice revives or is revived, it becomes active or successful again.
when you revive someone or when they revive, they become conscious again after they have fainted or been unconscious.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] احیاء کردن، رونق و رواج دوباره یافتن (یا دادن)

مترادف و متضاد

بهوش اوردن (فعل)
sober, bring to, resuscitate, revive, revivify

بهوش امدن (فعل)
recover, respire, revive, come round

زنده شدن (فعل)
quicken, revive, liven

احیا کردن (فعل)
vivify, resuscitate, revive, resurrect, reconstruct

احیا شدن (فعل)
revive

دوباره دایر شدن (فعل)
revive

دوباره رواج پیدا کردن (فعل)
revive

نیروی تازه دادن (فعل)
revive, revivify

باز جان بخشیدن (فعل)
revive

start again; bring back to life


Synonyms: animate, arouse, awaken, bounce back, breathe new life into, brighten, bring around, bring to, cheer, come around, come to life, comfort, console, encourage, energize, enkindle, enliven, exhilarate, gladden, inspirit, invigorate, make whole, overcome, please, quicken, rally, reanimate, recondition, recover, refresh, rejuvenate, rekindle, relieve, renew, renovate, repair, restore, resurrect, resuscitate, revitalize, rouse, snap out of it, solace, spring up, strengthen, touch up, wake up


Antonyms: destroy, kill, suppress


جملات نمونه

1. There is a movement to revive old plays for modern audiences.
مکتبی برای احیاکردن نمایشنامه های قدیمی برای تماشاگران امروزی، شکل گرفته است

2. The nurses tried to revive the heart attack victim.
پرستارها سعی کردند قربانی سکته ی قلبی را به هوش آوردند

3. Committees are trying to revive interest in population control.
کمیته ها سعی دارند که اهمیت موضوع کنترل جمعیت را دوباره مطرح کنند

4. to revive an old play
یک نمایش قدیمی را دوباره رواج دادن

5. a mother's desperate attempts to revive her dead child
کوشش های مذبوحانه ی مادر برای احیای فرزند مرده اش

6. a new manager was hired to revive the moribund factory
مدیر جدیدی استخدام شد تا کارخانه ی از کار افتاده را احیا کند.

7. A dead man will never revive.
[ترجمه ترگمان]یک مرد مرده هرگز زنده نخواهد ماند
[ترجمه گوگل]مرد مرده هرگز زنده نخواهد ماند

8. He is seeking advice on how to revive the stagnant economy.
[ترجمه ترگمان]او به دنبال مشاوره درباره نحوه احیای اقتصاد راکد است
[ترجمه گوگل]او در جستجوی چگونگی احیای اقتصاد رکود است

9. The flowers will revive in water.
[ترجمه ترگمان]گل ها در آب احیا خواهند شد
[ترجمه گوگل]گل ها در آب زنده خواهند شد

10. This movie is intended to revive her flagging career.
[ترجمه ترگمان]این فیلم قصد دارد حرفه flagging او را احیا کند
[ترجمه گوگل]این فیلم در نظر گرفته شده برای احیای حرفه پرچم او است

11. Here is a dish that will revive jaded palates.
[ترجمه ترگمان]این غذایی است که چشمان خسته و گرسنه خود را زنده می کند
[ترجمه گوگل]در اینجا یک ظرف است که قاشق های خالی را احیا می کند

12. They managed to revive the injured driver with cardiac massage.
[ترجمه ترگمان]آن ها موفق به احیای راننده زخمی با ماساژ قلبی شدند
[ترجمه گوگل]آنها موفق به رانده مجروحان با ماساژ قلبی شدند

13. They made frantic attempts to revive him.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند او را زنده کنند
[ترجمه گوگل]آنها تلاش های فاسد برای احیای او را انجام دادند

14. They recognized that the country would revive only if it thoroughly disengaged from the chaos of the old regime.
[ترجمه ترگمان]آن ها تشخیص دادند که این کشور تنها در صورتی احیا خواهد شد که کاملا از هرج و مرج رژیم گذشته جدا باشد
[ترجمه گوگل]آنها به این نتیجه رسیده اند که کشور تنها زمانی زنده می شود که از هرج و مرج رژیم گذشته کاملا جدا شود

15. Their efforts to revive him were futile.
[ترجمه ترگمان]تلاش آن ها برای زنده کردن او بی فایده بود
[ترجمه گوگل]تلاش های آنها برای احیای او بیهوده بود

16. The government devalued the currency to try to revive the flagging economy.
[ترجمه ترگمان]دولت ارزش این ارز را کاهش داد تا اقتصاد ضعیف کشور را احیا کند
[ترجمه گوگل]دولت ارزش این ارز را کاهش داد و سعی کرد اقتصاد اقتصادی را احیا کند

17. Local people have decided to revive this centuries-old tradition.
[ترجمه ترگمان]مردم محلی تصمیم گرفته اند که این سنت قدیمی را احیا کنند
[ترجمه گوگل]مردم محلی تصمیم گرفته اند که این سنت قرن ها را احیا کنند

18. The paramedics couldn't revive her.
[ترجمه ترگمان]دکترها نمی توانستند او را زنده کنند
[ترجمه گوگل]امدادگران نمی توانند او را احیا کنند

19. Attempts to revive him failed.
[ترجمه ترگمان] تلاش برای زنده کردن اون، شکست خورد
[ترجمه گوگل]تلاش برای احیای او شکست خورد

20. Economists argued that freer markets would quickly revive the region's economy.
[ترجمه ترگمان]اقتصاددانان می گویند که بازارهای آزادتر به سرعت اقتصاد منطقه را احیا خواهند کرد
[ترجمه گوگل]اقتصاددانان اظهار داشتند که بازارهای آزادتر به سرعت اقتصاد منطقه را احیا می کنند

The rain revived the drooping plants.

باران به گیاهان پژمرده جان تازه بخشید.


Hope revived in him.

امید در او زنده شد.


His books revived the people's interest in magic.

کتاب‌های او علاقه‌ی مردم را به سحر و جادو احیا کرد.


His reforms revived the country's economy.

اصلاحات او به اقتصاد کشور رونق دوباره داد.


to revive an old play

یک نمایش قدیمی را دوباره رواج دادن


She kept reviving the scene in her mind.

او مدام آن صحنه را در فکر خود مرور می‌کرد.


Mohsen fainted twice, but both times he revived quickly.

محسن دوبار غش کرد؛ ولی هر دو بار زود به هوش آمد.


پیشنهاد کاربران

بهوش آمدن

زنده کردن - رونق و رواج دادن

جان سالم به در بردن

بازسازی

زیوانیدن ( فعل/کارواژه ایی پهلوی )
م. ث = زیوانیدن این سبک موسیقی به دست فلانی انجامید.

زندهاندن = کسی/چیزی را زنده کردن.
م ث = چطوری اون تازه پرستار تونست این بیماره رو بِزِندِهونه ؟


revive ( verb ) = احیا کردن، زنده کردن، جان دادن، به هوش آوردن، سرحال کردن/جان گرفتن، برگشتن، احیا شدن، بهبود یافتن، به هوش آمدن/دوباره رونق دادن یا گرفتن، دوباره باب کردن، دوباره رواج دادن، دوباره بر سر کار آوردن، دوباره به کار گرفتن، مجددا توسعه دادن، از نو شکوفا کردن/دوباره به صحنه آوردن، مجددا اجرا کردن ( در مورد نمایشنامه و تاتر ) /تقویت کردن یا شدن /بحث مجدد، گمانه زنی مجدد ( برای وادار کردن افراد به بحث مجدد در مورد یک موضوع یا مشکل خاص )

مترادف است با کلمه : renew ( verb )

examples:
1 - Committees are trying to revive interest in population control.
کمیته ها در تلاش هستند علاقه مردم را به کنترل جمعیت احیا کنند.
2 - The nurses tried to revive the heart attack victim.
پرستاران سعی کردند قربانی حمله قلبی را زنده کنند.
3 - There is a movement to revive old plays for modern audiences.
جنبشی برای احیای نمایشنامه های قدیمی برای مخاطبین جدید راه افتاده است.
4 - My plants revived as soon as I gave them some water.
به محض اینکه مقداری آب به آنها دادم ، گیاهان من دوباره جان گرفتند.
5 - A hot shower and a cup of tea will revive you.
دوش آب گرم و یک فنجان چای شما را سرحال می کند.
6 - Traditional skills are being revived.
مهارت های سنتی در حال احیا شدن است.
7 - She tried to revive the unconscious woman.
او سعی کرد زن بیهوش را به هوش آورد.
8 - Ministers are hoping to set up a programme to revive the ailing agricultural sector.
وزیران امیدوارند برنامه ای را برای رونق بخشیدن بخش کشاورزی بیمار ایجاد کنند.
9 - The decision to revive a brand should always be backed by making the necessary investments in it.
تصمیم برای دوباره رواج دادن یک برند تجاری همیشه باید با سرمایه گذاری های دارای پشتوانه در آن ایجاد شود.
10 - The store has revived its fortunes in recent years.
این فروشگاه در سالهای اخیر ثروت خود را احیا کرده است.
11 - Levels of carbon dioxide emissions have started to rise again as industry revives.
به عنوان توسعه مجدد صنعت، میزان انتشار دی اکسید کربن دوباره افزایش یافته است.
12 - Recent interest rate cuts by the Fed were designed to help revive the economy.
کاهش نرخ بهره اخیر توسط فدرال رزرو به منظور احیای اقتصاد طراحی شده است.
13 - Almost a quarter of the workforce is being laid off in an attempt to revive falling profits.
تقریباً یک چهارم نیروی کار در تلاش برای احیای سود کاهش یافته اخراج می شوند.
14 - Amid revived talk of a possible takeover bid, shares closed 10p up at 628. 5p.
ر بحبوحه بحث مجدد درباره پیشنهاد خرید احتمالی ، سهام با 10 واحد صعود در 628. 5 پوند بسته شد.
15 - A leading research centre is facing closure in a move which has revived fears about scientific promotion of genetically modified crops.
یک مرکز تحقیقاتی پیشرو با حرکتی روبرو است که ترس را در مورد ترویج علمی محصولات اصلاح شده ژنتیکی باب کرده است.
16 - Our failing spirits revived by the encouragement of the spectators
روحیه شکست خورده ما با تشویق تماشاگران تقویت شد.


کلمات دیگر: