کلمه جو
صفحه اصلی

retain


معنی : نگاه داشتن، حفظ کردن، نگه داشتن، ابقا کردن، از دست ندادن
معانی دیگر : (با پیش پرداخت) وکیل دادگستری اجیر کردن، به یاد آوردن، به یاد داشتن، در خاطر حفظ کردن، اندوختن، (مثلا آب پشت سد را) انباشتن

انگلیسی به فارسی

نگاه داشتن، از دست ندادن، حفظ کردن، ابقا کردن


حفظ، نگه داشتن، حفظ کردن، نگاه داشتن، از دست ندادن، ابقا کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: retains, retaining, retained
مشتقات: retainable (adj.), retainability (n.), retainment (n.)
(1) تعریف: to maintain possession or use of.
مترادف: hold, keep, maintain
متضاد: abandon, jettison, reject, surrender, yield
مشابه: bear, have, preserve, reserve, save, secure, store, withhold

- You should retain a copy of the document for your records.
[ترجمه ترگمان] باید یک کپی از سند را برای بایگانی خود داشته باشید
[ترجمه گوگل] شما باید یک کپی از سند را برای سوابق خود نگه دارید
- In the divorce, he retained the house, while his wife got the furniture and the car.
[ترجمه ترگمان] در طلاق، خانه را نگه داشت، در حالی که همسرش اثاثیه و اتومبیل را خریده بود
[ترجمه گوگل] در طلاق، خانه را حفظ کرد، در حالی که همسرش مبلمان و ماشین را گرفت
- Put storm windows on in the winter to help your house retain its heat.
[ترجمه احمد صولتی] ( محافظ طوفان ) پنجره را قرار بدهید تا در زمستان به نگهداری هوای گرم منزل کمک کند.
[ترجمه ترگمان] هوای طوفانی را در زمستان بگذار تا به خانه شما کمک کنند و گرما را حفظ کنند
[ترجمه گوگل] پنجره های طوفان در زمستان برای کمک به خانه خود را حفظ گرما خود را
- These exercises will help you retain your muscle tone.
[ترجمه ترگمان] این تمرینات به شما کمک خواهند کرد تا لحن ماهیچه ای خود را حفظ کنید
[ترجمه گوگل] این تمرین ها به شما کمک می کند تا تن ماهی را حفظ کنید

(2) تعریف: to have in mind; be able to recall.
مترادف: harbor, remember
متضاد: forget
مشابه: have, recall, recollect, store

- I can memorize easily, but I don't always retain the information for long.
[ترجمه قهرمانی] من میتوانم به راحتی حفظ کنم، اما همیشه اطلاعات را برای طولانی مدت نگه نمی دارم.
[ترجمه ترگمان] من به راحتی می توانم حفظش کنم، اما همیشه این اطلاعات را برای مدت زیادی نگه نمی دارم
[ترجمه گوگل] من می توانم به راحتی به حفظ، اما من همیشه اطلاعات را برای مدت طولانی نگه دارید

(3) تعریف: to hold back or keep in place or position.
مترادف: detain, hold
متضاد: abolish
مشابه: clasp, grasp, grip, keep

- They built a fence around their yard to retain their two dogs.
[ترجمه سالاری] آنها برای نگهداری از دو سگشان، یک حفاظ دور حیاط خود ساختند.
[ترجمه ترگمان] آن ها یک حصار اطراف حیاط خود ساختند تا دو سگ خود را حفظ کنند
[ترجمه گوگل] آنها دو باغ وحش را در حیاط خود ساختند
- All measures are being taken to retain the disease.
[ترجمه ترگمان] همه اقدام های لازم برای حفظ این بیماری صورت می گیرد
[ترجمه گوگل] همه اقدامات برای حفظ بیماری انجام می شود

(4) تعریف: to have in one's service, esp. upon first paying a fee.
مترادف: employ
مشابه: engage, hire, reserve

- This is a serious matter, and I suggest you retain a lawyer.
[ترجمه Amir jcat] این یک موضوع جدی است، من پیشنهاد میکنم که یک وکیل استخدام کنی
[ترجمه ترگمان] این یک موضوع جدی است، و من پیشنهاد می کنم که شما یک حقوقدان را نگاه دارید
[ترجمه گوگل] این موضوع جدی است و من پیشنهاد می کنم یک وکیل را حفظ کنید

• keep in possession; keep in practice, continue to use; hold, keep; employ, hire (usually by making an initial payment)
if you retain something, you keep it; a formal word.
if an object or substance retains heat or a liquid, it continues to contain it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] وکیل گرفتن، نگاهداشتن، ابقا کردن، حفظ کردن
[ریاضیات] ثابت باقی ماندن، داشتن

مترادف و متضاد

نگاه داشتن (فعل)
stop, stay, tackle, hold, keep, guard, withhold, commemorate, refrain, retain, save, preserve

حفظ کردن (فعل)
keep, protect, maintain, secure, fence, retain, memorize, preserve

نگه داشتن (فعل)
hold, prop, maintain, sustain, restrain, retain, preserve, impound, imprison

ابقا کردن (فعل)
maintain, retain

از دست ندادن (فعل)
retain

hold on to physically or mentally


Synonyms: absorb, bear in mind, cling to, clutch, contain, detain, enjoy, grasp, hand onto, have, hold, hold fast, husband, keep, keep in mind, keep possession, maintain, memorize, mind, own, possess, preserve, put away, recall, recognize, recollect, remember, reminisce, reserve, restrain, retrospect, save, withhold


Antonyms: free, let go, lose, release, spend


hire


Synonyms: commission, contract, employ, engage, maintain, pay, reserve


Antonyms: fire, let go, pass up


جملات نمونه

1. Despite her lack of funds, Mrs. Reilly retained a detective to follow her spouse.
خانم "رایلی" به زغم نداشتن سرمایه، کارآگاهی را به منظور تعقیب کردن شوهرش اجیر کرد

2. China dishes have the unique quality of retaining heat longer than metal pans.
ظروف چینی، خصوصیت بی نظیری در بیشتر حفظ کردن گرما نسبت به ماهی تابه های فلزی دارند

3. Like the majority of people, I can retain the tune but not the words of a song.
من مانند اکثر مردم، آهنگ قطعه موسیقی را می توانم به خاطر بسپارم اما کلماتش را نه

4. to retain heat
حرارت را نگهداشتن

5. these flowers retain their freshness for a long time
این گل ها تازگی خود را مدت ها حفظ می کنند.

6. The sum ofbehavior is to retain a man's own dignity, without in -truing upon the liberty ofothers.
[ترجمه ترگمان]این پول برای حفظ حیثیت شخصی است، بی آن که خود را به آزادی liberty برساند
[ترجمه گوگل]مجموع رفتارها حفظ کرامت انسانی انسان است، بدون اینکه به آزادی دیگران برسد

7. The sum of behaviour is to retain a man's own dignity, without intruding upon the liberty of others.
[ترجمه ترگمان]مجموع رفتار این است که حیثیت شخص خود را حفظ کند، بی آنکه مزاحم آزادی دیگران شود
[ترجمه گوگل]مجموع رفتارها حفظ کرامت انسانی است، بدون اینکه به آزادی دیگران نفوذ کند

8. Why take dignity to retain a changed heart.
[ترجمه ترگمان]چرا باید وقار را حفظ کنیم تا قلب تغییر یافته را حفظ کنیم
[ترجمه گوگل]چرا عزت را برای حفظ یک قلب تغییر دهید

9. You have the right to retain possession of the goods.
[ترجمه ترگمان]شما حق دارید که دارایی خود را حفظ کنید
[ترجمه گوگل]شما حق داشتن دارایی کالا را دارید

10. I retain a clear memory of those days.
[ترجمه ترگمان] من یه خاطره واضح از اون روزا حفظ می کنم
[ترجمه گوگل]من حافظه روشن آن روزها را حفظ می کنم

11. And you will not retain my chosen one go.
[ترجمه ترگمان]و شما نخواهید بود که من یک نفر را انتخاب کنم
[ترجمه گوگل]و شما انتخاب منی را به دست نخواهید گرفت

12. If you want to retain youthful vigor,you have to take regular exercise.
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید نیروی جوانی خود را حفظ کنید، باید ورزش منظم داشته باشید
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید نیروی جوان را حفظ کنید، باید ورزش منظم داشته باشید

13. Sear the meat first to retain its juices.
[ترجمه ترگمان]اول گوشت را دوباره نگه دارید تا شیره خود را حفظ کنید
[ترجمه گوگل]برای اولین بار گوشت گوشت را بشویید

14. He struggled to retain control of the situation.
[ترجمه ترگمان]او برای حفظ کنترل اوضاع دست و پا می زد
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا کنترل وضعیت را حفظ کند

15. The union needs to retain the allegiance of all its members for the strike to succeed.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه باید وفاداری تمامی اعضای خود برای موفقیت را حفظ کند
[ترجمه گوگل]اتحادیه باید حفظ وفاداری اعضای خود را برای اعتصاب به دست آورد

16. A dyke was built to retain the floods.
[ترجمه ترگمان]یک سد برای حفظ سیل ساخته شده است
[ترجمه گوگل]برای حفظ سیل ساخته شده است

17. She managed to retain the championship.
[ترجمه ترگمان]او توانست قهرمانی را حفظ کند
[ترجمه گوگل]او موفق به حفظ قهرمانی شد

18. He is likely to retain the England captaincy.
[ترجمه ترگمان]او به احتمال زیاد کاپیتانی انگلستان را حفظ خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او احتمالا کاپیتانی انگلستان را حفظ خواهد کرد

19. It's increasingly difficult to recruit and retain good staff.
[ترجمه ترگمان]استخدام و حفظ کارکنان خوب به طور فزاینده ای دشوار است
[ترجمه گوگل]به طور فزاینده دشوار است برای استخدام و حفظ کارکنان خوب

to retain heat

حرارت را نگه ‌داشتن


She retained her shape even long after death.

او شکل خودش را حتی مدت‌ها پس از مرگ هم از دست نداد.


Our party has retained its majority.

حزب ما اکثریت خود را نگه داشته است.


These flowers retain their freshness for a long time.

این گل‌ها تازگی خود را مدت‌ها حفظ می‌کنند.


Hassan fired all his servants only retaining two gardeners.

حسن نوکرهای خود را بیرون کرد و فقط دو باغبان را نگاه داشت.


Ahmad has retained two lawyers.

احمد دو وکیل استخدام کرده است.


Cyrus grew old but still retained the memory of his first love.

سیروس پیر شد؛ ولی هنوز خاطره‌ی اولین عشق خود را به یاد داشت.


A lot of water can be retained behind dams.

آب فراوانی را می‌توان پشت سدها اندوخت.


پیشنهاد کاربران

در اختیار داشتن

کسب کردن، پیشه کردن

استخدام کردن

نگهداشت کارکنان ( منابع انسانی )

حقوق:مالک بودن

جمع شدن ( در پزشکی، جمع شدن آب در بدن مثل ادم )

( keep ( staff

قبضه کردن، در دست گرفتن، حفظ کردن

اندوخته

حفظ کردن، نگه داشتن، به یاد آوردن
Sustain

وصول پول

[منابع انسانی] جذب
retaining fee = حق جذب

preserve

maintain

رعایت کردن

پس انداز کردن

حفظ کردن ، استخدام کردن

اِعمال کردن

To continue to have something
To keep possession of

بیعانه دادن

⁦✔️⁩حفظ کردن، از دست ندادن

She succeeded in ⭕retaining⭕ her lead in the second half of the race

⭕⭕⭕
⁦✔️⁩نگه داشتن، نگاه داشتن

Cop26
Third draft of Cop26 text ⭕retains⭕ key goal of limiting global heating to 1. 5C
. . .
Latest version of text, which asks nations to return next year with stronger emissions targets, will now be scrutinised by delegates

بایگانی کردن

اجیر کردن ( مثلاً اجیر کردن یک کارگاه برای تعقیب کسی )


کلمات دیگر: