کلمه جو
صفحه اصلی

subscribe


معنی : تصدیق کردن، تصویب کردن، تقبل کردن، صحه گذاردن، ابونه شدن
معانی دیگر : (در پای سند و غیره) امضا کردن، دستینه نهادن، تایید یا توافق کردن، رضایت دادن، (به طور کلی) موافق بودن، خواستار بودن، هم رای بودن، (روزنامه و غیره) آبونه شدن، مشترک شدن، (امور خیریه) تعهد پرداخت کردن، پذیرا شدن، (کنسرت و غیره) بلیط سالیانه یا فصلی خریدن، مشتری دائم شدن، (سهام) پذیره نویسی کردن، متعهد شدن

انگلیسی به فارسی

(رسمی) امضا کردن، امضا گذاشتن پای


(مالی)(سهام) پذیره نویسی کردن برای، تقاضای خرید چیزی کردن


تقاضای شرکت کردن در


کمک مالی کردن، کمک کردن، تعهد مالی کردن، تقبل کردن


(برای مجله، وب‌سایت و غیره) مشترک شدن، آبونه شدن، مشترک بودن، آبونه بودن


کمک مالی کردن به، کمک کردن به


اشتراک در، ابونه شدن، تصویب کردن، تصدیق کردن، صحه گذاردن، تقبل کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to pledge, pay, or contribute a sum of money for a specified purpose.
مشابه: contribute, donate, pledge

- She subscribed in order to use the full services of the website.
[ترجمه ترگمان] او برای استفاده از خدمات کامل وب سایت ثبت نام کرد
[ترجمه گوگل] او برای استفاده از خدمات کامل وب سایت مشترک شده است

(2) تعریف: to contract and pay in advance for a specified number of issues of a publication such as a magazine.

- I've subscribed to the same news magazine for several years.
[ترجمه ترگمان] چندین سال است که با همان یک مجله اخبار مشترک شده ام
[ترجمه گوگل] من برای چندین سال مجله ی خبری را امضا کرده ام

(3) تعریف: to attest or approve a document by signing it at the bottom.
مترادف: sign

- Her lawyer drafted the document, but her husband refused to subscribe.
[ترجمه ترگمان] وکیل او این سند را تهیه کرد، اما شوهرش از مشترک شدن خودداری کرد
[ترجمه گوگل] وکیل او این سند را تهیه کرد، اما شوهرش حاضر به عضویت نشد

(4) تعریف: to give approval or express agreement by signing, or as though by signing.
متضاد: disclaim
مشابه: agree, assent, concur, hold, underwrite

- I subscribe fully to the views held by the members of this club.
[ترجمه ترگمان] من به طور کامل پذیرای نظرات اعضای این باشگاه هستم
[ترجمه گوگل] من به طور کامل با دیدگاه های اعضای این باشگاه موافقم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: subscribes, subscribing, subscribed
مشتقات: subscriber (n.)
(1) تعریف: to pledge, pay, or contribute (a sum of money) for a specified purpose.
مشابه: contribute, dedicate, donate, pledge

(2) تعریف: to sign (one's name) on a document in order to approve or attest it.
مترادف: endorse, sign
مشابه: certify, underwrite

(3) تعریف: to sign (a document), usu. at the bottom.
مترادف: sign, undersign

• purchase a subscription (to a magazine, concert hall, etc.); endorse, sign; donate, contribute; promise, pledge; support, approve
(computers) sign up, inform a newsgroup program that a user wants to regularly read a certain newsgroup; inform a mailing list server that a user wants to read a certain group
if you subscribe to an opinion or belief, you have this opinion or belief.
if you subscribe to a magazine or a newspaper, you pay to receive copies of it regularly.
if you subscribe money to a charity or a campaign, you send money to it regularly.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] پذیره نویسی کردن سهام، ذیل سندی را امضاء کردن، صحت سندی تصدیق کردن، مشترک شدن، پذیرفتن

مترادف و متضاد

pay for use; contribute


Synonyms: advocate, ante up, buy, chip in, come through, consent, donate, do one’s part, endorse, enroll, give, grant, ink, make a deal, offer, pitch in, pledge, promise, put up, register, second, set, sign, signature, sign up, support


agree


تصدیق کردن (فعل)
concede, admit, recognize, acknowledge, affirm, authenticate, establish, aver, grant, testify, subscribe, certify, confirm, homologate, justify, rubber-stamp

تصویب کردن (فعل)
pass, approbate, allow, authorize, approve, okay, ratify, subscribe, homologate, okey

تقبل کردن (فعل)
assume, undertake, subscribe

صحه گذاردن (فعل)
subscribe, endorse

ابونه شدن (فعل)
subscribe

Synonyms: accede, acquiesce, advocate, approve, assent, autograph, back, bless, boost, consent, cosign, countenance, ditto, endorse, favor, get behind, give stamp of approval give the go-ahead, go along with, hold with, ink, obey, okay, put John Hancock on, rubber-stamp, sanction, sign, signature, support, take, undersign, underwrite, yes


Antonyms: disagree


جملات نمونه

1. to subscribe to an idea
عقیده ای را تایید کردن

2. i do not subscribe to that government's terrorist activities
من با اعمال تروریستی آن دولت موافق نیستم.

3. a code of morals to which all tribe members subscribe
یک دسته اصول اخلاقی که همه ی افراد قبیله به آن پای بندند

4. You can subscribe to the magazine for as little as $32 a year.
[ترجمه گلی افجه ] شما می توانید با مبلغ کمی ۳۲ دلار اشتراک سالانه مجله را بگیرید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید به مدت ۳۲ دلار در سال در مجله مشترک شوید
[ترجمه گوگل]شما می توانید به مجله برای عنوان کمی به عنوان 32 $ در سال عضو شوید

5. I subscribe wholeheartedly to this theory.
[ترجمه ترگمان]من با تمام وجود به این نظریه ایمان دارم
[ترجمه گوگل]من به طور کامل از این نظریه مشترک هستم

6. I want to subscribe for some novels.
[ترجمه ترگمان]می خواهم چند رمان بخوانم
[ترجمه گوگل]من میخواهم بعضی از رمانها را اشتراک کنم

7. You can subscribe here for your newspapers.
[ترجمه گلی افجه ] شما می توانید اینجا اشتراک روزنامه ها را بگیرید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید به خاطر your به اینجا مراجعه کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید برای روزنامه های خود اینجا بنویسید

8. I couldn't subscribe to his views.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم نظری به نظرات او بیندازم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم به نظراتش مشترک شوم

9. I subscribe £a month to the charity.
[ترجمه Fatemeh] من هر ماه یک دلار به خیریه کمک میکنم
[ترجمه ترگمان]من یک ماه به موسسه خیریه ثبت نام می کنم
[ترجمه گوگل]من یک ماه به خیریه میپردازم

10. The authorities no longer subscribe to the view that disabled people are unsuitable as teachers.
[ترجمه ترگمان]مقامات دیگر با این دیدگاه موافق نیستند که افراد معلول به عنوان معلم نامناسب هستند
[ترجمه گوگل]مقامات دیگر به این دیدگاه که افراد غیرفعال به عنوان معلمان نامناسب هستند موافق نیستند

11. How much did you subscribe ?
[ترجمه ترگمان]چقدر اشتراک داشتید؟
[ترجمه گوگل]چقدر مشترک شدید؟

12. Each employee may subscribe for up to £000 worth of shares.
[ترجمه ترگمان]هر یک از کارمندان ممکن است گنجایش ۲۰۰۰۰ پوند سهام را داشته باشد
[ترجمه گوگل]هر کارمند ممکن است برای سهام ارزش افزوده به ارزش � 000 مشترک شود

13. Which journals does the library subscribe to?
[ترجمه گلی افجه ] کتابخانه اشتراک کدام مجله ها را دارد
[ترجمه ترگمان]آیا کتابخانه مشترک است؟
[ترجمه گوگل]کدام مجلات کتابخانه را به اشتراک می گذارد؟

14. Which journal do you subscribe to?
[ترجمه ترگمان]می خواهید کدام مجله را امضا کنید؟
[ترجمه گوگل]کدام مجله را به اشتراک می گذارید؟

subscribe to something

(رسمی) تأیید کردن، صحّه گذاشتن بر، موافق بودن با


پیشنهاد کاربران

عضویت در یک سایت و درخواست فرستادن خبرنامه یا اعلان
مثلاً عضو خبرنامه شدن
یا عضو یوتیوب شدن


تقاضای اشتراک

اشتراک گذاری

اشتراک گرفتن/ خریدن

* فقط فعل است

قبول کردن

ملحق شدن

زیر وِشت - زیر وِشت کردن

پرداخت منظم پول به یک ارگان جهت حمایت از آن ارگان یا دریافت محصولات و خدمات آن ارگان

subscribe to :

= agree with
تآیید کردن، صحه نهادن بر، حمایت کردن، موافقت کردن با


کلمات دیگر: