کلمه جو
صفحه اصلی

sponsor


معنی : کفیل، حامی، ضامن، بانی، سازمان دهنده، التزام دهنده، مسئولیت را قبولکردن، بانی چیزی شدن، ضمانت کردن
معانی دیگر : بنداد کردن، بندادگری کردن، دهشگری کردن، برپاگر، برپاکننده، متعهد، پایندان، پذیرفتار، رجوع شود به: godparent و godfather و godmother، (برنامه ی رادیو و تلویزیون و گردهمایی های ورزشی و غیره - شخص یا شرکتی که برای تبلیغ، همه یا بخشی از هزینه را می پردازد) دهشگر، ملتزم، متقبل

انگلیسی به فارسی

ضامن، ملتزم، التزام دهنده، حامی، کفیل، متقبل،ضمانت کردن، مسئولیت را قبول کردن، بانی، بانی چیزی شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who assumes responsibility for someone or something.
مشابه: patron

(2) تعریف: a business entity or a person who finances a radio or television program in exchange for advertising.

(3) تعریف: a person who pledges something on behalf of another.
مشابه: patron

- The charity ball attracted many sponsors.
[ترجمه ترگمان] مجلس خیریه حامیان بسیاری را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل] توپ خیریه بسیاری از حامیان مالی را جذب کرد

(4) تعریف: a person who presents someone for baptism or confirmation; godparent.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sponsors, sponsoring, sponsored
مشتقات: sponsorial (adj.), sponsorship (n.)
• : تعریف: to serve as a sponsor for; vouch for.
مشابه: patronize, start, underwrite

• one who donates money; person or organization that promotes or supports (an event, program, candidate, etc.); godparent
back, support, finance, subsidize, promote
if an organization sponsors an event or someone's training, it pays some or all of the expenses connected with it, often in return for publicity.
if you sponsor a proposal, you officially put it forward and support it.
when an organization such as the united nations sponsors negotiations between countries, it suggests holding the negotiations and organizes them.
if one country accuses another of sponsoring terrorism, they mean that the other country does not do anything to prevent it, and may even encourage it.
if you sponsor someone who is doing something to raise money for charity, for example trying to walk a certain distance, you agree to give them a sum of money for the charity if they succeed in doing it.
a sponsor is a person or organization that sponsors something or someone.
see also sponsored.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] پشتیبان، ضامن، حامی، سرمایه گذار
[حقوق] متقبل شدن، ضمانت کردن، حمایت کردن، کفیل، ضامن، پدر تعمیدی

مترادف و متضاد

Synonyms: another adherent, advocate, angel, backer, benefactor, godparent, grubstaker, guarantor, mainstay, patron, promoter, supporter, surety, sustainer, underwriter


help, promote


Synonyms: answer for, back, bankroll, be responsible for, finance, fund, grubstake, guarantee, patronize, put up money, stake, subsidize, vouch for


Antonyms: disapprove, discourage, hurt


کفیل (اسم)
acting, sponsor, guarantor, bondsman, surety, bailsman, bond, warrantor

حامی (اسم)
supporter, protector, patron, sponsor, actor, advocate, partisan, backer, shield, booster, bulwark, vindicator, partizan

ضامن (اسم)
sponsor, guarantor, bondsman, surety, bailsman, security, guarantee, latch, depositary, voucher, warranter, warrantor

بانی (اسم)
founder, sponsor, author, erector

سازمان دهنده (اسم)
sponsor, institutor

التزام دهنده (اسم)
sponsor

مسئولیت را قبول کردن (فعل)
sponsor

بانی چیزی شدن (فعل)
sponsor

ضمانت کردن (فعل)
sponsor, guarantee, warrant, vouch, insure

person who helps, promotes


جملات نمونه

National Shoe Co. has sponsored tonight's program.

شرکت کفش ملی برنامه‌ی امشب را برپا کرده است.


1. Eastman Kodak is a major sponsor of the Olympics.
[ترجمه ترگمان]ایستمن Kodak، حامی اصلی المپیک است
[ترجمه گوگل]استمن کداک یکی از حامیان اصلی المپیک است

2. I'm doing a sponsored swim on Saturday will you sponsor me?
[ترجمه ترگمان]من شنبه با sponsored که دارم شنا می کنم، تو حامی من میشی؟
[ترجمه گوگل]من روز شنبه یک بار شنا می کنم به من کمک می کنی؟

3. I'll sponsor you for £10 - it's all in a good cause.
[ترجمه ترگمان]من از شما برای ۱۰ پوند حمایت می کنم - همه اینها به یک دلیل خوب است
[ترجمه گوگل]من شما را برای 10 پوند حمایت می کنم - این همه در دل داری

4. Companies will now be able to sponsor programmes on ITV and Channel
[ترجمه ترگمان]شرکت ها اکنون قادر خواهند بود از برنامه های آی تی وی و کانال حمایت کنند
[ترجمه گوگل]شرکت ها اکنون قادر به حمایت از برنامه های ITV و کانال خواهند بود

5. Unless he can find a sponsor he'll be forced to retire from athletics.
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه حامی پیدا کنه، مجبور می شه از ورزش بازنشسته بشه
[ترجمه گوگل]مگر اینکه او بتواند یک اسپانسر پیدا کند او مجبور خواهد شد که از ورزش بازنشسته شود

6. The bank had offered to sponsor him at university.
[ترجمه ترگمان]بانک پیشنهاد کرده بود که از او در دانشگاه حمایت کند
[ترجمه گوگل]بانک پیشنهاد داد که او را در دانشگاه حمایت کند

7. A wealthy sponsor came to our rescue with a generous donation.
[ترجمه ترگمان]یک حامی ثروتمند به کمک مالی سخاوتمندانه برای نجات ما آمد
[ترجمه گوگل]حامی ثروتمند با کمک مالی سخاوتمندانه به نجات ما آمد

8. She found a company to sponsor her through college.
[ترجمه ترگمان]یه شرکتی رو پیدا کرده که اسپانسر این دانشگاه بوده
[ترجمه گوگل]او یک شرکت را برای حمایت از او از طریق کالج پیدا کرد

9. We're hoping that a sponsor will come forward with the extra money.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که اسپانسر با پول اضافی جلو بیاید
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که یک اسپانسر با پول اضافی روبرو شود

10. We have to make the states that sponsor terrorism pay a price.
[ترجمه ترگمان]ما باید کشورهای حامی تروریسم را وادار به پرداخت قیمت کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید ایالات را که تروریسم را حمایت می کنند، بپردازیم

11. Will you sponsor me for a charity walk I'm doing?
[ترجمه ترگمان]تو از من برای یه پیاده روی خیریه حمایت می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما برای خلقت پیاده روی من انجام می دهید؟

12. Please could you sponsor me for my school's campaign for Help the Aged?
[ترجمه ترگمان]لطفا میتونی از من برای کمک به سال Aged حمایت کنی؟
[ترجمه گوگل]لطفا برای کمک به مدرسه برای کمک به سالخوردگی مرا راهنمایی کنید؟

13. The company played fairy godmother by deciding to sponsor the club for a further five years.
[ترجمه ترگمان]این شرکت با تصمیم گرفتن برای حمایت مالی از این باشگاه برای پنج سال دیگر، پری پری را بازی کرد
[ترجمه گوگل]این شرکت با تصمیم دادن به حمایت از باشگاه به مدت پنج سال دیگر، مادربزرگ پری را بازی کرد

14. He will stand sponsor to my son.
[ترجمه Darkness] او حامی پسر من خواهد بود
[ترجمه ترگمان]او حامی فرزند من خواهد بود
[ترجمه گوگل]او به پسر من حمایت خواهد کرد

پیشنهاد کاربران

حامی مالی

طراح ( یا حامی ) یک لایحه ( یا قانون ) جدید
the sponsor of the new immigration bill

سازمان دادن و حمایت مالی کردن

sponsor ( عمومی )
واژه مصوب: پشتیبان 3
تعریف: سازمان یا شخصی که در قبال تبلیغ کالا یا خدمات خود از فعالیت هایی چون فعالیت های ورزشی یا هنری حمایت می کند


کلمات دیگر: