کلمه جو
صفحه اصلی

subpoena


معنی : احضاریه، حکم احضار، خواست برگ
معانی دیگر : خواست برگ (به کسی) دادن، فراخوان (به دادگاه)، فراخوان نامه فرستادن، احضار کردن، (حقوق)، حکم رسمی احضاریه به دادگاه، حکم ارائه مدارک یا اسناد بخصوص را در دادگاه دادن (subpena هم می نویسند)

انگلیسی به فارسی

(حقوق) خواست برگ، احضاریه، حکم احضار


احضار، احضاریه، حکم احضار، خواست برگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: in law, a formal written order summoning a witness to give testimony or requiring that specified evidence be submitted.

- She had received a subpoena and had to appear in court the following week.
[ترجمه ترگمان] او احضاریه دریافت کرده بود و قرار بود هفته بعد در دادگاه حاضر شود
[ترجمه گوگل] او یک محکمه دریافت کرده بود و مجبور بود در هفته بعد در دادگاه ظاهر شود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: subpoenas, subpoenaing, subpoenaed
• : تعریف: to call for, summon, or serve with a subpoena.
مشابه: convene

- The telephone records were subpoenaed as evidence.
[ترجمه ترگمان] سوابق تلفن حکم دادگاه رو به عنوان مدرک درخواست کردن
[ترجمه گوگل] پرونده های تلفن به عنوان مدرک مورد احترام قرار گرفتند
- The grand jury subpoenaed him to testify.
[ترجمه ترگمان] هیات منصفه درخواست شهادت دادن که شهادت بده
[ترجمه گوگل] هیئت منصفه بزرگ به او شهادت دادند

• official written document summoning a witness to appear in court or requiring that certain evidence be brought before a court (law)
serve with a subpoena, serve with an official written document summoning a witness to appear in court or requiring that certain evidence be brought before a court (law)
a subpoena is a legal document telling someone that they must attend a court of law and give evidence as a witness.
to subpoena someone means to issue them with a subpoena telling them that they must attend a court of law and give evidence as a witness.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] جلب کردن، احضار کردن، احضاریه، دستور جلب

مترادف و متضاد

احضاریه (اسم)
subpoena

حکم احضار (اسم)
subpoena

خواست برگ (اسم)
subpoena

writ


Synonyms: command, court order, decree, mandate, summons, warrant, written order


issue a writ


Synonyms: cite, order to testify, serve a court order, serve notice, summon


جملات نمونه

1. to serve a subpoena on someone
فراخوان نامه (یا احضاریه ی) رسمی به کسی دادن

2. He has been served with a subpoena to answer the charges in court.
[ترجمه ترگمان]او برای پاسخ به این اتهامات وارد دادگاه شده است
[ترجمه گوگل]او به اتهام قتل در دادگاه به دادگاه احضار شده است

3. Select committees have the power to subpoena witnesses.
[ترجمه ترگمان]کمیته ها قدرت احضاریه شهود رو دارند
[ترجمه گوگل]کمیته های انتخابی قدرت شنیدن شهود دارند

4. She is appearing today under subpoena .
[ترجمه ترگمان] اون امروز زیر حکم احضاریه است
[ترجمه گوگل]او امروز در دادگاه ظاهر می شود

5. The investigation will rely on existing powers to subpoena documents.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات بر قدرت های موجود برای احضاریه اسناد اتکا خواهند کرد
[ترجمه گوگل]تحقیقات به قدرت های موجود برای صدور اسناد متکی هستند

6. These people ought to subpoena some 10-year-olds who could tell them what really goes on.
[ترجمه ترگمان]این افراد باید یک فرد ۱۰ ساله را ببینند که می توانند به آن ها بگویند که واقعا چه اتفاقی دارد می افتد
[ترجمه گوگل]این افراد باید بعضی از ده ساله را که می توانند به آنها بگویند که واقعا چه اتفاقی می افتد، احضار کنند

7. Nor can police subpoena his records from Georgetown University Medical Center, where he was treated for minor injuries.
[ترجمه ترگمان]همچنین پلیس نمی توان سوابق وی را از مرکز پزشکی دانشگاه جرج تاون دریافت کرد، جایی که تحت درمان جراحات جزئی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]پلیس نمی تواند پرونده هایش را از مرکز پزشکی دانشگاه جورجتاون سوگند یاد کند، جایی که او از آسیب های جزئی برخوردار است

8. Both the teacher and the board can subpoena witnesses.
[ترجمه ترگمان]هم معلم و هم هییت می توانند شاهد باشند
[ترجمه گوگل]هر دو معلم و هیئت مدیره می توانند شاهدان را محکوم کنند

9. Clinger also issued Thomason a subpoena demanding any records pertaining to the travel office case.
[ترجمه ترگمان]Clinger همچنین Thomason احضاریه صادر کرد و خواستار هر سندی در رابطه با پرونده سفر شد
[ترجمه گوگل]کلینگر همچنین توسان را صادر کرد و خواستار هر سوابق مربوط به پرونده دفتر مسافرتی شد

10. A subpoena to them, I suggest, is bound to uncover a good deal of information, including doctors' names.
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد می کنم که احضاریه برای آن ها یک مقدار اطلاعات خوب از جمله اسامی پزشکان کشف شود
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد می کنم که به آنها احضار شود، مجبور است اطلاعات مفیدی را، از جمله نام پزشکان، کشف کند

11. The police would subpoena and study this footage.
[ترجمه ترگمان]پلیس شکایت می کرد و این فیلم رو بررسی می کرد
[ترجمه گوگل]پلیس این سند را به دادگاه دعوت می کند

12. Appearing before a grand jury under subpoena as Bowles did does not imply guilt.
[ترجمه ترگمان]حضور در محضر یک هیات منصفه عالی تحت برگه احضاریه (باولز)، به احساس گناه اشاره نکرد
[ترجمه گوگل]ظاهر شدن در جلسه هیئت منصفه ای که تحت عنوان احضار بوول انجام شد، به معنای گناه نیست

13. Her popularity sank after she testified under subpoena before a Washington grand jury investigating Whitewater.
[ترجمه ترگمان]محبوبیت او پس از شهادت در برابر احضاریه دادگاه عالی واشینگتن که در حال بررسی Whitewater بود، فرو رفت
[ترجمه گوگل]محبوبیت او بعد از اینکه او به اتهام قتل محکوم شد، محاکمه شد

14. He was then served with a subpoena.
[ترجمه ترگمان]اون موقع با یه احضاریه اومد
[ترجمه گوگل]او سپس به دادگاه فرستاده شد

The court subpoenaed him to appear as witness.

دادگاه او را به‌عنوان گواه فراخواند.


اصطلاحات

to serve a subpoena on someone

فراخوان‌نامه (یا احضاریه‌ی) رسمی به کسی دادن


پیشنهاد کاربران

احضار شهود

برگ احضاریه ( به دادگاه و غیره )

Costello told CNN that Zafonte also received a subpoena to appear before a grand jury next month


کلمات دیگر: