کلمه جو
صفحه اصلی

squat


معنی : محل چمباتمه زنی، چاق و خپل، چندک زدن، قوز کردن، چمباتمه زدن، چمباتمه نشستن، چنباتمه زدن
معانی دیگر : چنبک زدن، (به ویژه جانور) پاها را خمیده کردن و تنه را نزدیک به زمین بردن (مثلا برای اختفا)، خف کردن، (بدون اجازه یا حق قانونی) در ملک ساکن شدن، (معمولا خانه ی خالی را) اشغال غیرقانونی کردن، کوتاه و نسبتا چاق، خپله، تاپو، پکنه، کلفت و کوتاه، (امریکا) با اجازه ی دولت در زمین دولتی ساکن شدن (و در اثر سکونت دارای حق مالکیت شدن)، خف کرده، قوز کرده

انگلیسی به فارسی

چمباتمه زدن، قوز کردن، محل چمباتمه زنی، چاق وخپل


چرت زدن، محل چمباتمه زنی، چمباتمه زدن، چمباتمه نشستن، قوز کردن، چندک زدن، چنباتمه زدن، چاق و خپل


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: squats, squatting, squatted
(1) تعریف: to sit on one's heels, or to crouch low to the ground.
مشابه: crouch

(2) تعریف: to occupy land or a piece of property, usu. temporarily and either legally or illegally.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause (oneself or another) to squat.
صفت ( adjective )
حالات: squatter, squattest
• : تعریف: having a low, thickset body or structure.
متضاد: lanky, rangy, tall
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of squatting.
مشابه: crouch

(2) تعریف: a squatting posture or position.

• low crouching position; act of squatting; (sports) weight lifting exercise wherein the lifter lifts a barbell while rising from a crouching position ; (zoology) animal's den (such as a hare etc.); place inhabited by squatters (building etc.); sudden fall, crushing fall; small vein of ore; (slang) small amount, insignificant amount
sit on one's haunches, crouch down low; occupy land by settling on it (legally or illegally)
short and thickset, pudgy, stocky; sitting on one's haunches, crouched down low
if you squat down, you crouch, balancing on your feet with your legs bent.
something or someone that is squat is short and thick or fat, often in an unattractive way.
a person who squats in an unused building lives there without having a legal right to do so.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] بدون اجازه در ملک دیگری ساکن شدن

مترادف و متضاد

محل چمباتمه زنی (اسم)
squat

چاق و خپل (صفت)
squat

چندک زدن (فعل)
crouch, cower, squat

قوز کردن (فعل)
hunch, crouch, squat, hump

چمباتمه زدن (فعل)
ruck, squat

چمباتمه نشستن (فعل)
squat, swat

چنباتمه زدن (فعل)
squat

short and stocky


Synonyms: broad, chunky, dumpy, fat, heavy, heavyset, splay, thick, thick-bodied, thickset


Antonyms: lanky, skinny, slender, tall, thin


lower body by bending knees


Synonyms: bow, cower, crouch, hunch, hunker down, perch, roost, settle, sit, stoop


Antonyms: straighten, stretch


جملات نمونه

She is dark and rather squat.

او سیه‌چرده و نسبتاً خپل است.


1. she is dark and rather squat
او سیه چرده و نسبتا خپل است.

2. After returning from Paris, David moved to a squat in Brixton.
[ترجمه ترگمان]پس از بازگشت از پاریس، دیوید در بریکستون به یک زمین چمباتمه زد
[ترجمه گوگل]پس از بازگشت از پاریس، دیوید در برکتسون به یک نشیمن رفت

3. The doctor let her squat down and asked her some questions.
[ترجمه ترگمان]دکتر خم شد و از او چند سوال پرسید
[ترجمه گوگل]دکتر اجازه داد تا او را بکوبد و از او سوالاتی را پرسید

4. He had a job that paid him squat.
[ترجمه صادقی] او شغلی داشت که بابتش حقوق ناچیزی می گرفت.
[ترجمه ترگمان]اون شغلی داشت که بهش پول داده بود
[ترجمه گوگل]او یک شغل داشت که او را میهمان گرفت

5. He bent to a squat and gathered the puppies on his lap.
[ترجمه ترگمان]او خم شد و توله سگی را که روی زانویش بود جمع کرد
[ترجمه گوگل]او خم شده به پوستر و جمع آوری توله سگ در دامان خود

6. You don't know squat about it.
[ترجمه ترگمان]تو در این مورد چیزی نمی دانی
[ترجمه گوگل]شما در مورد آن نشسته اید

7. Can you find somewhere to squat?
[ترجمه ترگمان]میتونی یه جایی رو پیدا کنی دراز بکشی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید جایی برای چرت زدن پیدا کنید؟

8. Eddie was a short squat fellow in his forties with thinning hair.
[ترجمه ترگمان]ادی یک مرد قد کوتاه و قد کوتاه با موهای کم پشت بود
[ترجمه گوگل]ادی یک عروسک کوتاه در فروپاشی خود با موهای نازک بود

9. She lives in a squat in Camden.
[ترجمه ترگمان]توی \"کمدن\" زندگی میکنه
[ترجمه گوگل]او در یک نشست در کامدن زندگی می کند

10. They're living in a damp squat with no electricity.
[ترجمه ترگمان]ان ها در یک چمباتمه مرطوب و بدون برق زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها بدون الاغ و بدون برق کار می کنند

11. I squat on my hams.
[ترجمه ترگمان]روی پاهایم چمباتمه می زنم
[ترجمه گوگل]من بر چمرانم نشستم

12. It was squat and solid, in a cove, with outbuildings, some land and its own sandy bay.
[ترجمه ترگمان]در یک خلیج کوچک، بزرگ و استوار بود، با outbuildings و چند تا زمین و یک خلیج شنی که در آن دیده می شد
[ترجمه گوگل]این درختی و محکم بود، در حیاط، با حیاط، برخی از سرزمین و خلیج شنی خود

13. Miguel slid down to the floor in a squat.
[ترجمه ترگمان]میگوئل به زمین افتاد و روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل]میگوئل در یک نشیمن به زمین افتاد

14. She was nicked in a filthy squat with a load of known druggies.
[ترجمه ترگمان]اون توی یه squat کثیف با یه مشت معتاد دستگیر شده بود
[ترجمه گوگل]او در یک نشست کثیف با یک بار از داروهای شناخته شده به ضرب گلوله کشته شد

15. The temple was a squat, two-storey structure, encrusted with oriental tat.
[ترجمه ترگمان]معبد یک سازه دو طبقه بود که متعلق به tat شرقی بود
[ترجمه گوگل]معبد، یک ساختار دو طبقه، محکم با تات شرقی است

a squat, black chimney

دودکش کلفت و کوتاه و سیاه


Two Indians were squatting in front of the fire.

دو سرخپوست جلو آتش چمپاتمه زده بودند.


a squatting cat

گربه‌ی خف‌کرده


The empty house had been squatted by a group of Gypsies.

دسته‌ای کولی بدون اجازه در خانه‌ی خالی ساکن شده بودند.


پیشنهاد کاربران

اگر واژه بصورت صفت ( . adj ) در مورد مکان یا بنایی آورده شده است، برای مثال: a squat building، به معنای بنا یا ساختمانی کم ارتفاع می باشد.

غصب کردن

squatted buildings خانه های توسری خورده

هیچی!!!
You don't know squat about it


معمولا برای حرکت اسکات در بدنسازی استفاده میشه . حالا چه با وزنه چه با دست خالی . وقتی توی کوگل بزنین این کلمه رو تمام تصاویر در مورد همین هست

خیلی کم ، . پشیز . . هیچی ، یا نزدیک هیچی ، در جمله هایی که بار منفی داره استفاده
I don't owe him squat.
من پشیزی بهش مدیون نیستم

He had a job that paid him squat
You don't know squat about it.

قرار گرفتن

چمباتمه زدن.
به حالتی گفته میشه که فرد در دستشویی میشینه.

✔️ ( بدون اجازه یا حق قانونی ) در ملک ساکن شدن، ( معمولا خانه ی خالی را ) اشغال غیرقانونی کردن

They squatted ( in ) an old house in King's Cross when their money ran out
. . . وقتی پول شون تموم شد

( معنی دوم ) تصرف کردن

سرپا نشستن

squat ( ورزش )
واژه مصوب: چم پا
تعریف: در وزنه برداری و آمادگی جسمانی، حرکت یا تمرینی شامل نشستن و برخاستن ورزشکار درحالی که وزنه ای را پشت سر و روی شانه ها نگه داشته است

( وسیله نقلیه ) اسکوات مقداری است که سیستم تعلیق عقب در شرایط شتاب به صورت عمودی فشرده می شود. هرچه یک موتور قدرتمندتر باشد، به دلیل افزایش سطح شتاب توسط موتور قدرتمندتر، اثرات ضد اسکوات روی هندلینگ بیشتر می شود.


کلمات دیگر: