کلمه جو
صفحه اصلی

redress


معنی : تصحیح، التیام، جبران خسارت، دوباره پوشیدن، جبران کردن
معانی دیگر : (قصور یا خطا یا جرم یا تعدی و غیره) جبران کردن، شیانیدن، شیاناندن، چاره کردن، برطرف کردن، (نادر) تاوان دادن، جبران، تاوان، غرامت، پرداخت خسارت، استمالت، دلجویی، چاره سازی، فریادرسی، دوباره لباس پوشیدن یا پوشاندن (رجوع شود به: dress به علاوه ی re-)

انگلیسی به فارسی

جبران خسارت، تصحیح، التیام، دوباره پوشیدن، جبران کردن، فریادرسی


بازپرداخت، جبران خسارت، تصحیح، التیام، دوباره پوشیدن، جبران کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: compensation or reparation; amends.
مشابه: compensation, offset, remedy, restitution

- The victims of the industrial disaster are seeking redress from the company responsible for it.
[ترجمه ترگمان] قربانیان فاجعه صنعتی به دنبال جبران خسارت شرکت هستند
[ترجمه گوگل] قربانیان فاجعه صنعتی، از شرکت مسئولی آن، خواستار جبران خسارت هستند

(2) تعریف: a correction or adjustment.
مشابه: remedy

- We've seen a redress in the balance of powers in recent years.
[ترجمه ترگمان] ما شاهد جبران تعادل قوا در سال های اخیر بوده ایم
[ترجمه گوگل] در سال های اخیر شاهد یک معافیت از تعادل قدرت بوده ایم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: redresses, redressing, redressed
مشتقات: redressable (redressible) (adj.), redresser (redressor) (n.)
(1) تعریف: to correct, adjust, or remedy.
مشابه: offset, remedy, repair, right

- Management was forced to redress the problem.
[ترجمه ترگمان] مدیریت مجبور به جبران این مشکل شد
[ترجمه گوگل] مدیریت مجبور شد که مشکل را حل کند

(2) تعریف: to make restitution to or for.
مشابه: offset, repair

- The corporation redressed the victims of the toxic spill.
[ترجمه ترگمان] این شرکت قربانیان نشت سمی را پوشش داد
[ترجمه گوگل] این شرکت قربانیان نشت سمی را اصلاح کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: re-dresses, re-dressing, re-dressed
• : تعریف: to dress or clothe once more; dress over again.

• correction, act of remedying a problem or injustice; compensation, damages awarded for injustice or injury
dress again; correct a wrong, remedy an injustice; compensate, pay damages for an injustice or injury
if you redress something such as a wrong or a grievance, you do something to correct it or to improve things for the person who has been badly treated; a formal word.
redress is compensation for something wrong that has been done; a formal word.
if you redress the balance between two unequal things, you make them equal again; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] جبران کردن، اصلاح کردن، ترمیم کردن، تصحیح کردن، غرامت پرداختن، جبران، غرامت

مترادف و متضاد

تصحیح (اسم)
correction, amendment, rectification, redress

التیام (اسم)
redress, conglutination

جبران خسارت (اسم)
redress, solatium

دوباره پوشیدن (فعل)
redress

جبران کردن (فعل)
rectify, repair, remedy, redress, atone, expiate, compensate, offset, gratify, make up, reimburse, requite, reciprocate, countervail, recoup

help, compensation


Synonyms: aid, amendment, amends, assistance, atonement, balancing, change, conciliation, correction, cure, ease, indemnity, justice, offsetting, payment, quittance, recompense, rectification, reestablishment, reformation, rehabilitation, relief, remedy, remission, remodeling, renewal, repair, reparation, reprisal, requital, restitution, retribution, return, revision, reward, reworking, satisfaction, vengeance


Antonyms: hurt, injury


change, rectify


Synonyms: adjust, amend, annul, balance, cancel, compensate, correct, counteract, countercheck, dial back, ease, even out, frustrate, make amends, make reparation, make restitution, make up for, mend, negate, negative, neutralize, pay for, pay one’s dues, put right, recalibrate, recompense, reform, regulate, relieve, remedy, repair, restore, revise, square, turn around, turn over new leaf, turn things around, vindicate


Antonyms: worsen


جملات نمونه

1. to redress the balance (or scales)
عدالت برقرار کردن،حق را به حق دار رساندن

2. he promised to redress past injustices
قول داد که بی عدالتی های گذشته را جبران کند.

3. in order to redress social ills
به منظور چاره سازی نابسامانی های اجتماعی

4. More and more victims turn to litigation to redress wrongs done to them.
[ترجمه ترگمان]قربانی های بیشتر و بیشتری برای تلافی کردن اشتباه ات رو به اونها انجام می ده
[ترجمه گوگل]قربانیان بیشتر و بیشتر به دادرسی می پردازند تا تجاوز به اشتباهات انجام شده را به آنها بدهد

5. King Arthur tried to redress wrongs in his kingdom.
[ترجمه ترگمان]پادشاه آرتور سعی کرد wrongs را در قلمروی خود جبران کند
[ترجمه گوگل]پادشاه آرتور سعی در جبران خسارت در پادشاهی خود داشت

6. Little could be done to redress the situation .
[ترجمه ترگمان]برای جبران این وضع دشوار بود
[ترجمه گوگل]برای مقابله با این وضعیت می توان کمی انجام داد

7. The government must redress the imbalance in spending on black and white children.
[ترجمه ترگمان]دولت باید عدم تعادل در خرج کردن کودکان سیاه و سفید را جبران کند
[ترجمه گوگل]دولت باید ناپایداری در هزینه های کودکان سیاه و سفید را جبران کند

8. You must seek redress in the law courts.
[ترجمه ترگمان]تو باید در دادگاه قانون تلافی کنی
[ترجمه گوگل]شما باید در دادگاه های قانونی احترام کنید

9. He went to the industrial tribunal to seek redress for the way his employers had discriminated against him.
[ترجمه ترگمان]او به دادگاه صنعتی رفت تا به دنبال جبران خسارت پرداختی توسط کارفرمایان خود باشد
[ترجمه گوگل]او به دادگاه صنعتی رفت تا برای اینکه کارفرمایان خود را نسبت به وی تبعیض قائل بودند، به دنبال جبران خسارت باشد

10. Affirmative action was meant to redress the balance for minorities.
[ترجمه ترگمان]هدف از این اقدام، جبران تعادل برای اقلیت ها بود
[ترجمه گوگل]اقدام مثبت به منظور جبران تعادل برای اقلیت ها صورت گرفت

11. He is seeking redress for what he alleges was an unfair demotion.
[ترجمه ترگمان]او به دنبال جبران آن چیزی است که نشان می دهد این تنزل رتبه ناعادلانه بوده است
[ترجمه گوگل]او به دنبال آن است که به آنچه او ادعا می کند، عذابی ناعادلانه است

12. It does not just redress an historic wrong; it perfects a workable future.
[ترجمه ترگمان]این کار فقط یک اشتباه تاریخی را جبران نمی کند؛ آن یک آینده کار ساز است
[ترجمه گوگل]این فقط یک اشتباه تاریخی نیست؛ این یک آینده کارآمد را بهبود می بخشد

13. What prospect has the prisoner of redress if he abandons the complaints procedure and applies to the courts?
[ترجمه ترگمان]اگر او این روند شکایت را رها کرده و به دادگاه ها اعمال شود، چه آینده ای در اختیار متهم قرار دارد؟
[ترجمه گوگل]اگر پرونده شکایت را رها کرده و به دادگاه اعتراض کند، چه چشم اندازی دارد؟

14. The courts provide the means of redress for victims of crime.
[ترجمه ترگمان]این دادگاه ها وسیله ای برای جبران خسارت قربانیان جرم ارائه می کنند
[ترجمه گوگل]دادگاه وسایل نقلیه قربانیان جرایم را ارائه می دهد

15. The one redress any of the members of this group have is to try not to appear on the poll tax register.
[ترجمه ترگمان]موردی که هر یک از اعضای این گروه را تصحیح می کند این است که سعی نکنند بر روی ثبت مالیات رای گیری ظاهر شوند
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای این گروه، این است که سعی نکنید در ثبت نام مالیات نظرسنجی ظاهر شوید

He promised to redress past injustices.

قول داد که بی‌عدالتی‌های گذشته را جبران کند.


in order to redress social ills

به منظور چاره‌سازی نابه‌سامانی‌های اجتماعی


اصطلاحات

to redress the balance (or scales)

عدالت برقرار کردن، حق را به حق‌دار رساندن


پیشنهاد کاربران

جبران مافات


التیام بخشیدن


کلمات دیگر: