1. a substitute teacher
معلم موقت (جانشین معلم)
2. to substitute a new method for an old one
روش نوینی را جانشین روش کهنه ای کردن
3. to substitute sulfur for oxygen in a molecule
در یک ملکول گوگرد را جانشین اکسیژن کردن
4. an effective substitute for conventional christmas trees
جانشین رضایتبخشی برای درختان متداول در ایام کریسمس
5. can you substitute for me at the meeting?
آیا می توانی به جای من به جلسه بروی ؟
6. honey is a good substitute for sugar
عسل معادل خوبی برای شکر است.
7. since he couldn't come, he sent a substitute
چون خودش نمی توانست بیاید یک نفر را به جای خودش فرستاد.
8. There is no substitute for hard work. First in, last out.
[ترجمه A.A] هیچ جایگزینی برای کار سخت نیست ، اول از همه وارد شود ، آخر از همه خارج شود ( برای مثال در آبسرد کن برای برداشتن لیوان اونی که اول از همه در جالیوانی قرار گرفته آخر از همه خارج میشود )
[ترجمه ترگمان]هیچ جایگزینی برای کار سخت نیست اول تو، آخرین نفر
[ترجمه گوگل]هیچ جایگزینی برای کار سخت وجود ندارد اول، آخر آخر
9. Germany brought on a substitute at half time.
[ترجمه ترگمان]آلمان در نیمه دوم یک جانشین به دست آورد
[ترجمه گوگل]آلمان در نیمه دوم جایگزین را به دست آورد
10. Nothing could substitute for mother's milk.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست شیر مادر را جایگزین کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمیتواند شیر مادر را جایگزین کند
11. Hard work is important, but it is no substitute for raw talent.
[ترجمه ترگمان]کار سخت مهم است، اما هیچ جایگزینی برای استعدادهای خام نیست
[ترجمه گوگل]کار سخت مهم است، اما جایگزینی برای استعداد خام نیست
12. Can you substitute for the singer who is ill?
[ترجمه آرسام] آیا می توانید جایگزین خواننده ای شوید که بیمار است؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است کسی را که بیمار است جایگزین کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا خواننده ای که بیمار است جایگزین می کند؟
13. The local bus service was a poor substitute for their car.
[ترجمه ترگمان]سرویس اتوبوس محلی جایگزین مناسبی برای خودروی آن ها بود
[ترجمه گوگل]خدمات اتوبوس محلی یک جایگزین مناسب برای ماشین خود بود
14. The television is a poor substitute for human companionship.
[ترجمه ترگمان]این تلویزیون یک جایگزین ضعیف برای مصاحبت انسان است
[ترجمه گوگل]تلویزیون یک جایگزین مناسب برای همراهی انسان است
15. Paul's father only saw him as a substitute for his dead brother.
[ترجمه ترگمان]پدر پل فقط او را جانشین برادر مرده اش می دید
[ترجمه گوگل]پدر پل تنها او را به عنوان یک جایگزین برای برادر مرده او دید
16. The recipe says you can substitute yoghurt for the sour cream.
[ترجمه ترگمان]این دستورالعمل می گوید شما می توانید ماست را با خامه ترش جایگزین کنید
[ترجمه گوگل]دستورالعمل می گوید شما می توانید ماست را برای خامه ترش کنید
17. Would you please substitute for me tomorrow?
[ترجمه ترگمان]میشه فردا جایگزین من بشی؟
[ترجمه گوگل]آیا فردا فردا جای من قرار می گیرد؟
18. Reduced-calorie cheese is a great substitute for cream cheese.
[ترجمه ترگمان]پنیر فتا جانشین عالی برای پنیر خامه ای است
[ترجمه گوگل]پنیر کم کالری یک جایگزین عالی برای پنیر خامه ای است
19. Vitamins should not be used as a substitute for a healthy diet.
[ترجمه ترگمان]ویتامین ها نباید به عنوان جایگزینی برای رژیم غذایی سالم مورد استفاده قرار گیرند
[ترجمه گوگل]ویتامین ها نباید به عنوان یک جایگزین برای رژیم غذایی سالم استفاده شوند