1. a statue chiselled out of marble
تندیسی که از مرمر تراشیده شده است
2. a statue to commemorate those killed in the war
مجسمه ای به یادبود کشته شدگان جنگ
3. a statue whose eyes were formed of glass
تندیسی که چشمانش از شیشه بود.
4. his statue was cast in bronze
تندیس او از برنز ریخته (یا ساخته) شده بود.
5. the statue catches her beauty
تندیس،زیبایی او را مجسم می کند.
6. the statue was wreathed
مجسمه با گل زینت شده بود.
7. a bronze statue
تندیس برنز
8. a colossal statue
تندیس غول پیکر
9. a free-standing statue
مجسمه ای که کار گذاشته نشده است (و می توان آن را جا به جا کرد).
10. a golden statue
مجسمه ی طلایی
11. a heroic statue
تندیس غول پیکر
12. a marble statue
مجسمه ی مرمر
13. a stone statue
مجسمه ی سنگی
14. an equestrian statue of alexander
مجسمه ی سوار بر اسب اسکندر
15. put the statue so that the front faces the light
مجسمه را جوری قرار بده که صورت آن به طرف نور باشد.
16. to establish a statue firmly in its place
مجسمه را محکم در جای خود مستقر کردن
17. to execute a statue in marble
مجسمه ای را از مرمر ساختن
18. to mount a statue on a pedestal
مجسمه را بر پایه ی خود سوار کردن
19. to unveil a statue
از مجسمه پرده برداری کردن
20. vandals disfigured his statue
خرابکاران مجسمه او را از شکل انداختند.
21. each niche contained a statue
در هر تاقچه یک مجسمه قرار داشت.
22. patina to a bronze statue is like character to a face
زنگار روی مجسمه ی برنزی همچون شخصیت بر چهره است.
23. people conglomerate around his statue
مردم دور مجسمه ی او جمع شدند.
24. the base of a statue
پایه ی مجسمه
25. the contour of a statue
نمای (خطوط خارجی) یک مجسمه
26. the grenade fragmented the statue into thousands of pieces
نارنجک مجسمه را به هزاران ذره خرد کرد.
27. the return of the statue to its former place
بازگرداندن مجسمه به محل قبلی آن
28. they reared his huge statue
مجسمه ی بزرگ او را برپا کردند.
29. on the left hand side of the statue
در طرف چپ مجسمه
30. the child looked with awe at the statue of the prophet
کودک با ترس و احترام به مجسمه ی پیامبر نگاه کرد.