کلمه جو
صفحه اصلی

probation


معنی : ازمایش، امتحان، عفو مشروط، ازادی بقید التزام، دوره ازمایش و کاراموزی، ارائه مدرک و دلیل
معانی دیگر : (در اصل) آزمایش دقیق، کند و کاو دقیق، (استخدام جدید وغیره) دوره ی آزمایشی، کارایی سنجی، کار سنجی، (آموزش و پرورش - حقوق) آزادی مشروط، مامور ناظر، مجازات تعلیقی، رفتار سنجی، probational ازمایش، ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت

انگلیسی به فارسی

( probational ) ازمایش، امتحان، ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت، دوره ازمایش وکار اموزی، ارائه مدرک ودلیل، آزادی بقید التزام


امتحان، عفو مشروط، ازمایش، ازادی بقید التزام، دوره ازمایش و کاراموزی، ارائه مدرك و دلیل، ازمایش حسن رفتار و ازمایش صلاحیت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: probational (adj.), probationary (adj.)
(1) تعریف: a trial period or process, as of one's qualifications or for redeeming past failures.

(2) تعریف: the supervised release of a convict from jail or prison for a certain period of time, which is considered a trial period before full release.

- a thief on probation
[ترجمه ترگمان] یه دزد تو دوره عفو مشروط
[ترجمه گوگل] یک دزد در محاکمه

• test period, trial period; attempt, trial; conditional release from jail during which a criminal is under supervision of a probation officer
during a criminal's period of probation, they are not sent to prison but instead have to report regularly to the official in charge of their case.
probation is a period of time during which someone's work is assessed before they are given a permanent job.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تعلیق مجازات، آزمایش، سنجش، خدمت آزمایشی، مرحله آزمایشی، اثبات

مترادف و متضاد

ازمایش (اسم)
test, assay, temptation, experiment, shy, trial, testing, tryout, try, exam, examination, experience, examen, experimentation, probation, screening

امتحان (اسم)
assay, temptation, experiment, quiz, trial, try, exam, examination, shibboleth, probation

عفو مشروط (اسم)
parole, probation

ازادی به قید التزام (اسم)
probation

دوره ازمایش و کاراموزی (اسم)
probation

ارائه مدرک و دلیل (اسم)
probation

trial period


Synonyms: apprenticeship, noviciate, test period, trial


جملات نمونه

1. to be on probation
رفتار سنجی شدن،مورد رفتار سنجی قرار گرفتن

2. all new employees will go through a six-month probation
کلیه ی کارمندان جدید یک دوره ی آزمایشی شش ماهه را خواهند گذراند.

3. our claims about them are in need of empirical probation
ادعاهای ما درباره ی آنها نیاز به پژوهش عملی دارد.

4. he has been freed from prison but will be on probation for five years
از زندان آزاد شده ولی تا 5 سال رفتار سنجی خواهد شد.

5. one of the offending students was expelled and the other was put on probation
یکی از دانشجویان خاطی اخراج شد و دیگری را تحت رفتار سنجی قرار دادند.

6. The prisoner was put on probation .
[ترجمه ترگمان]زندانی را عفو کردند
[ترجمه گوگل]زندانی به پرونده منتقل شد

7. He was placed on probation for two years.
[ترجمه ترگمان]اون دو سال تو دوره تعلیقی قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]او برای مدت دو سال به تحصیل مشغول شد

8. The thief was put on probation for two years.
[ترجمه ترگمان]دزد برای دو سال زندان آزاد شده بود
[ترجمه گوگل]دزد برای مدت دو سال به امتحان رفته بود

9. He was fined and given two years' probation.
[ترجمه سمیه شوقی] او جریمه شد و دو سال عفو مشروط داده شد
[ترجمه ترگمان]او جریمه شد و دو سال تبرئه شد
[ترجمه گوگل]او جریمه شد و به دو سال حبس محکوم شد

10. A technician on probation was hit by a piece of falling masonry.
[ترجمه ترگمان]یه تکنیسین از probation توسط یه تکه سنگ سقوط کرده
[ترجمه گوگل]تکنسین آزمایشی با یک تکه سنگ تراشی سقوط کرد

11. Once your probation period is successfully completed, you will be offered a contract.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دوره مشروط شما با موفقیت کامل شد، یک قرارداد ارائه خواهید داد
[ترجمه گوگل]هنگامی که دوره آزمایشی شما با موفقیت انجام می شود، قراردادی به شما ارائه می شود

12. The judge put him on probation for two years.
[ترجمه ترگمان]قاضی اون رو دو سال حبس کرده
[ترجمه گوگل]قاضی او را به مدت دو سال به پرونده متهم کرد

13. He pleaded guilty and was placed on probation.
[ترجمه ترگمان]او خودش را گناهکار اعلام کرد و تحت فرمان عفو قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او مجرم را محکوم کرد و به محاکمه محکوم شد

14. He joined the company on six months' probation.
[ترجمه ترگمان]اون تو شش ماه عفو مشروط به شرکت ملحق شد
[ترجمه گوگل]او در شش ماه آزمایشی شرکت کرد

15. The judge put her on probation for a year.
[ترجمه راضی] قاض او را به مدت یک سال محکوم به سنجش رفتاری کرد.
[ترجمه سمیه شوقی] قاضی یک سال برای او عفو مشروط تعیین کرد
[ترجمه ترگمان]قاضی برای یک سال آزادش کرد
[ترجمه گوگل]قاضی او را به مدت یک سال به امتحان رأی داد

16. There's a three - month period of probation / probationperiod for new recruits.
[ترجمه ترگمان]یک دوره سه ماهه از دوره مشروط \/ تعلیق برای نیروهای جدید وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک دوره سه ماهه دوره آزمایشی / محاکمه برای کارمندان جدید وجود دارد

Our claims about them are in need of empirical probation.

ادعاهای ما درباره‌ی آن‌ها نیاز به پژوهش عملی دارد.


All new employees will go through a six-month probation.

کلیه‌ی کارمندان جدید یک دوره‌ی آزمایشی شش ماهه را خواهند گذراند.


to be on probation

رفتار‌سنجی شدن، مورد رفتار‌سنجی قرار گرفتن


He has been freed from prison but will be on probation for five years.

از زندان آزاد شده؛ ولی تا 5 سال رفتار‌سنجی خواهد شد.


One of the offending students was expelled and the other was put on probation.

یکی از دانشجویان خاطی اخراج شد و دیگری را تحت رفتار‌سنجی قرار دادند.


پیشنهاد کاربران

تعلیق مجازات

عفو مشروط
عفو با شرایط خاص
عفو به قید التزام

آزادی مشروط

بازداشت خانگی

آزادی به قید التزام

She has to report to a probation officer on Monday

به دوره کارآموزی که قبل از استخدام رسمی هست میگن.

probation ( اعتیاد )
واژه مصوب: آزادی مشروط
تعریف: گونه ای مراقبت و پایش مجرمانی که تحت شرایط خاص به جامعه بازگردانده شده اند


کلمات دیگر: