کلمه جو
صفحه اصلی

stipulation


معنی : قرار، تصریح، قرارداد، قید، شرط ضمن عقد
معانی دیگر : شرط، روشنکرد، فرنمود، الزام، بایسته

انگلیسی به فارسی

تصریح، شرط ضمن عقد، ماده، قرار داد


قید، قرار، تصریح


مقررات، شرط ضمن عقد، تصریح، قید، قرارداد، قرار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of stipulating.

(2) تعریف: something required as part of an agreement.

• act of stipulating, setting of conditions; condition that must be fulfilled

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تصریح، قید، شرط، اقرار، اعتراف، موافقت، توافق طرفین یا وکلای طرفین در امور فرعی دعوی

مترادف و متضاد

قرار (اسم)
equanimity, accord, agreement, arrangement, decision, concord, dictum, stipulation, fixity

تصریح (اسم)
affirmation, explanation, specification, stipulation, clarification, reiteration, gloss, definitude

قرارداد (اسم)
agreement, contract, treaty, stipulation, convention, indenture, bond

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

شرط ضمن عقد (اسم)
stipulation

condition of agreement


Synonyms: agreement, arrangement, circumscription, clause, contract, designation, engagement, fine print, limit, obligation, precondition, prerequisite, provision, proviso, qualification, requirement, reservation, restriction, settlement, sine qua non, small print, specification, string attached, term, terms


Antonyms: implication, request, wish


جملات نمونه

1. The only stipulation the building society makes is that house must be insured.
[ترجمه محمد داودي] تنها شرط انجمن خانه سازان این است که خانه باید بیمه شود.
[ترجمه ترگمان]تنها شرط جامعه ساختن این است که خانه باید بیمه شود
[ترجمه گوگل]تنها مقرراتی که جامعه ساختمان می سازد این است که خانه باید بیمه شود

2. Is there any stipulation as regards qualifications?
[ترجمه ترگمان]آیا هیچ شرطی در مورد صلاحیت و شرایط وجود داره؟
[ترجمه گوگل]آیا شرایط مربوط به شرایط تحصیلی وجود دارد؟

3. The agreement included a stipulation that half of the money had to be spent on housing for lower-income families.
[ترجمه ترگمان]این قرارداد شامل یک شرط بود که نیمی از پول باید صرف مسکن خانواده های کم درآمد شود
[ترجمه گوگل]این توافق نامه شامل یک بند بود که نیمی از پول برای مسکن خانواده های با درآمد پایین صرف می شود

4. The only stipulation is that the topic you choose must be related to your studies.
[ترجمه ترگمان]تنها شرط این است که موضوعی که انتخاب می کنید باید به مطالعات شما مربوط باشد
[ترجمه گوگل]تنها قاعده این است که موضوع مورد نظر شما باید مربوط به مطالعات شما باشد

5. Clifford's only stipulation is that his clients obey his advice.
[ترجمه ترگمان]تنها شرط این است که مشتریان او از توصیه او پیروی می کنند
[ترجمه گوگل]تنها قاعده کلیفورد این است که مشتریان او از توصیه او اطاعت می کنند

6. There's no stipulation as to the amount you can invest.
[ترجمه ترگمان]هیچ شرطی در مورد مبلغی که می توانید سرمایه گذاری کنید وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ قید و شرطی در مورد مبلغی که می توانید سرمایه گذاری کنید وجود ندارد

7. The only stipulation the Newcastle makes is that borrowers take out the society's Homecover buildings and contents insurance.
[ترجمه ترگمان]تنها شرط شهر نوکاستل این است که وام گیرندگان ساختمان Homecover و contents را از جامعه بیرون می برند
[ترجمه گوگل]تنها شرط نیوکاسل این است که وام گیرندگان ساختمان ها و بیمه محتویات جامعه را از بین ببرند

8. Import of foreign technology was encouraged, with the stipulation that 90 percent of licensed parts be produced domestically within five years.
[ترجمه ترگمان]وارد کردن فن آوری خارجی تشویق شد، با این شرط که ۹۰ درصد قطعات دارای مجوز داخلی در داخل پنج سال تولید خواهد شد
[ترجمه گوگل]واردات تکنولوژی خارجی با تشریح این امر بیان شد که 90 درصد از قطعات مجاز ظرف پنج سال در داخل کشور تولید می شود

9. The only stipulation is that the topic must have some relationship to business activity or current affairs.
[ترجمه ترگمان]تنها شرط این است که موضوع باید ارتباطی با فعالیت های کسب وکار و یا امور جاری داشته باشد
[ترجمه گوگل]تنها قاعده این است که موضوع باید ارتباطی با فعالیت تجاری یا امور جاری داشته باشد

10. The agreement included a stipulation that half of the money be spent on housing for lower-income families.
[ترجمه ترگمان]این قرارداد شامل یک شرط بود که نیمی از پول صرف مسکن خانواده های کم درآمد شود
[ترجمه گوگل]این توافق نامه شامل یک بند بود که نیمی از پول برای مسکن برای خانواده های با درآمد پایین صرف می شود

11. We're after election limericks, with the only stipulation that entries should scan conventionally.
[ترجمه ترگمان]ما بعد از انتخابات مجدد، با تنها شرط که باید به طور قراردادی پیمایش کنیم، هستیم
[ترجمه گوگل]ما بعد از انتخابات مجلس، با تنها قاعده مندرج در این باره، باید به طور عادی اسکن کنیم

12. Also null and void is any stipulation releasing a partner from playing an active role in running the business.
[ترجمه ترگمان]هم چنین پوچ و باطل شرط آزادی شریک از بازی نقش فعال در اداره کسب وکار است
[ترجمه گوگل]همچنین از هرگونه تضمین دادن شریک از نقش فعال در اداره کسب و کار، محروم می باشد

13. He favored recognition of Texas independence with the stipulation that she not join with the United States.
[ترجمه ترگمان]او به رسمیت شناختن استقلال تگزاس با شرطی که با آمریکا متحد نشود موافق بود
[ترجمه گوگل]او به رسمیت شناختن استقلال تگزاس با این قاعده که او با ایالات متحده پیوست نیست

14. I have already mentioned the stipulation that before l could qualify for married status I should have passed two language exams.
[ترجمه ترگمان]پیش از این به این شرط اشاره کردم که قبل از اینکه صلاحیت ازدواج را داشته باشم، باید از دو امتحان زبان بگذرم
[ترجمه گوگل]من قبلا ذکر کرده ام که قبل از اینکه من بتوانم وضعیت ازدواج را واجد شرایط کنم، باید دو آزمون زبان را امتحان کنم

15. Partnerships are a legal stipulation for law firms, and, with unlimited liability, a burden for many.
[ترجمه ترگمان]شراکت یک شرط قانونی برای شرکت های حقوقی است، و با مسئولیت نامحدود، باری برای بسیاری از آن ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]مشارکت ها یک شرط قانونی برای شرکت های حقوقی هستند و با مسئولیت نامحدود، بار برای بسیاری است

one of the contract's major stipulations

یکی از الزامات عمده‌ی قرارداد


پیشنهاد کاربران

قید
شرط ضمن عقد
شرط قراردادی


کلمات دیگر: