remit

معنی : خرد شدن، بخشیدن، امرزیدن، معاف کردن، پول رسانیدن، وجه فرستادن

معانی دیگر : (گناه یا جرم) بخشیدن، گذشت کردن، اغماض کردن، عفو کردن، آمرزیدن، (بدهی و مسئولیت و غیره) بخشودن، بازپرداخت کردن، پس دادن، (از نظر مالی) جبران کردن، (درد و بیماری و غیره) فروکش کردن، فرو نشاندن، بهبود یافتن، بهتر شدن، تسکین یافتن یا دادن، کاستن، ارجاع کردن، احاله کردن، (به ویژه پول) فرستادن، حواله کردن، ارسال کردن، عقب انداختن، به تعویق انداختن، به بعد موکول کردن، پس افکندن، رجوع شود به: remand، (قدیمی) تسلیم کردن، صرفنظر کردن، ارسال پول

انگلیسی به فارسی

ارسال وجه

بخشیدن، امرزیدن، معاف کردن، فرو نشاندن، پول رسانیدن، وجه فرستادن

مسئولیت پذیری، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن

انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )

حالات: remits, remitting, remitted

• (1) تعریف: to send (money) to someone or some place.
• مترادف: pay
• مشابه: compensate, dispatch, forward, reimburse, remunerate, repay, satisfy, send, settle, transmit, wire

- Please remit payment immediately.

[ترجمه ترگمان] لطفا سریعا پول رو پرداخت کنید
[ترجمه گوگل] لطفا بلافاصله پرداخت کنید

• (2) تعریف: to refrain from carrying out; cancel.
• مترادف: annul, cancel, countermand, invalidate, nullify, rescind, revoke, void
• مشابه: excuse

- The penalty was remitted.

[ترجمه ترگمان] جریمه پرداخت شد
[ترجمه گوگل] مجازات رد شد

• (3) تعریف: to forgive or pardon (a sin or fault).
• مترادف: absolve, excuse, forgive, pardon
• مشابه: overlook

• (4) تعریف: to allow (one's interest, effort, or the like) to abate or relax.
• مترادف: relax, slacken
• مشابه: abate, ease

• (5) تعریف: in law, to send (a case) back to a lower court for further proceedings.
• مترادف: remand
• مشابه: transfer

فعل ناگذر ( intransitive verb )

• (1) تعریف: to send money, usu. in payment of a debt.
• مترادف: pay, pay off, repay

• (2) تعریف: to lessen or diminish; abate.
• مترادف: abate, decrease, diminish, ease up, lessen, subside
• مشابه: dwindle, ebb, moderate, relax, slacken, wane

- She's requiring less medication now as the pain is remitting.

[ترجمه ترگمان] حالا که درد ارسال می شود، او نیاز به دارو کمتری دارد
[ترجمه گوگل] او اکنون نیاز به داروهای کمتری دارد، زیرا درد آن را رد می کند

اسم ( noun )

مشتقات: remittable (adj.)

• : تعریف: in law, the transfer of a case or action to a usu. lower jurisdiction.
• مترادف: remand

• act of forgiving; discharging; dispatching
forgive, absolve; release, discharge; abate, relax, slacken; send, dispatch
if you remit money to someone, you send it to them as payment for something; a formal word.
the remit of a person, an official committee, a piece of research, and so on is the area of activity or information that they are expected to deal with or that they have authority to deal with; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] بگرداندن پرونده به دادگاه نخستین برای ادامه رسیدگی، عفو کردن، بخشیدن، لغو کردن، فرستادن پول، برگرداندن چک

مترادف و متضاد

stop, postpone

Antonyms: encourage, forge, forward

Synonyms: abate, absolve, alleviate, amnesty, cancel, condone, decrease, defer, delay, desist, diminish, dwindle, ease up, excuse, exonerate, fall away, forbear, forgive, halt, hold off, hold up, intermit, mitigate, moderate, modify, modulate, pardon, prorogue, put off, reduce, relax, release, repeal, reprieve, rescind, respite, shelve, sink, slack, slacken, soften, stay, suspend, wane, weaken

خرد شدن (فعل)

abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

بخشیدن (فعل)

give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

امرزیدن (فعل)

absolve, forgive, remit, beatify

معاف کردن (فعل)

remit, frank, excuse, dispense, dismiss, exempt, enfranchise

پول رسانیدن (فعل)

remit

وجه فرستادن (فعل)

remit

send, transfer

Synonyms: address, consign, dispatch, forward, mail, make payment, pay, post, route, settle, ship, square, transmit

Antonyms: hold, keep

جملات نمونه

The priests had the power to remit sins.

کشیشان قادر بودند که گناهان را ببخشند.

The old farmer's back taxes were remitted.

مالیات‌های عقب‌افتاده‌ی کشاورز پیر مورد بخشودگی قرار گرفت.

1. please remit promptly by check or money order

لطفا وجه را فورا از طریق چک یا حواله ی بانکی ارسال دارید.

2. we must not remit our efforts

نباید کوشش های خود را کم کنیم.

3. the priests had the power to remit sins

کشیشان قادر بودند که گناهان را ببخشند.

4. Such decisions are outside the remit of this committee.

[ترجمه ترگمان]چنین تصمیماتی خارج از ارسال این کمیته هستند
[ترجمه گوگل]چنین تصمیماتی خارج از مجلس این کمیته است

5. To forgive is not to forget, nor remit, but let it go; to be lonely is not because you have no friends, but no one is living in your heart.

[ترجمه ترگمان]عفو کردن این است که فراموش نکنید، نه پول را رها کنید، بلکه تنها به این جهت است که دوست ندارید، اما کسی در قلب شما زندگی نمی کند
[ترجمه گوگل]برای ببخشیدن فراموش نمیشود، و نه فراموش کردن، اما اجازه دهید آن را بروید؛ تنها بودن نیست، زیرا شما هیچ دوستی ندارید، اما هیچ کس در قلب شما زندگی نمی کند

6. The group has been given a remit to examine ways of improving the local transport system.

[ترجمه ترگمان]این گروه به منظور بررسی راه های بهبود سیستم حمل و نقل محلی به آن ها مهلت داده شده است
[ترجمه گوگل]این گروه برای ارزیابی راه هایی برای بهبود سیستم حمل و نقل محلی به این گروه اعطا شده است

7. To forgive is not to forget. nor remit. but let it go.

[ترجمه ترگمان]عفو کردن، فراموش کردن نیست و هم خونه رو آنتن نمیده … اما بذار بره
[ترجمه گوگل]برای ببخشیدن فراموش نیست و نه اعاده اما اجازه دهید آن را بروید

8. I hope you will remit me the desks in time.

[ترجمه ترگمان]امیدوارم به موقع میز را به من بدهی
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که مرا در آن زمان میزبانی کنید

9. We must not remit our efforts.

[ترجمه ترگمان]ما نباید تمام تلاشمون رو بکنیم
[ترجمه گوگل]ما نباید تلاش هایمان را انجام دهیم

10. The government tried to remit the urban residents into stability.

[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا ساکنان شهر را به ثبات برساند
[ترجمه گوگل]دولت تلاش کرد تا ساکنان شهر را به ثبات برساند

11. Remit the interest to her new address.

[ترجمه ترگمان]با توجه به آدرس جدیدش
[ترجمه گوگل]از منافع آدرس جدید خود بهره مند شوید

12. Kindly remit us the balance without delay.

[ترجمه ترگمان]لطفا بدون معطلی پول را به ما بدهید
[ترجمه گوگل]لطفا ما را بدون تعویض تعادل به ما بدهد

13. The remit of this official inquiry is to investigate the reasons for the accident.

[ترجمه ترگمان]ارسال این پرسش رسمی، بررسی دلایل این حادثه است
[ترجمه گوگل]مسئولیت این تحقیق رسمی بررسی دلایل حادثه است

14. Please remit payment by cheque.

[ترجمه ترگمان]لطفا پرداخت را با چک پرداخت کنید
[ترجمه گوگل]لطفا با چک چک کنید

The striking worker's pay was remitted.

مزد کارگران اعتصابی پرداخت شد.

It was a great hope, a hope that remitted all pains.

امید بزرگی بود، امیدی که همه‌ی دردها را فرو نشاند.

We must not remit our efforts.

نباید کوشش‌های خود را کم کنیم.

The case was remitted to a special committee.

آن قضیه را به کمیسیون ویژه‌ای ارجاع کردند.

His claim has been remitted to a lesser court.

ادعای او را به یک دادگاه پایین‌تر ارجاع کرده‌اند.

Please remit promptly by check or money order.

لطفاً وجه را فوراً از طریق چک یا حواله‌ی بانکی ارسال دارید.

The full amount must be remitted in five days.

کل مبلغ باید ظرف پنج روز فرستاده شود.

They remitted the consideration of the matter until the next session.

آن‌ها رسیدگی به موضوع را تا جلسه‌ی بعد به تعویق انداختند.

پیشنهاد کاربران

وظیفه شغلی

حدود وظایف، مسئولیتها، اختیارات

ارسال پول یا حواله

( در حالت اسم ) ( بریتانیایی ) محدوده کاری

حوزه فعالیت

( حقوق ) عودت یا بازگردانیدن پرونده ( مورد دعوا یا شکایت ) به دادگاه بدوی یا مرجع رسیدگی اولیه به دلیل نقص یا کمبود دلیل

فروکش - بهبود

عملکرد
نقش
Function

کلمات دیگر: