فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: submits, submitting, submitted
• (1) تعریف: to give up or yield (oneself) to the power, will, or authority of another.
• مترادف: resign, surrender, yield
• متضاد: defy, resist, withstand
- Unable to escape, they submitted themselves to the will of the conquerors.
[ترجمه سلام] از آنجا که قادر به فرار نبودند، آنها خودشان را به فاتحان تسلیم کردند.
[ترجمه شهرزاد تاجیک] درحالی که قارد به فرار نبودند، خود را تسلیم خواست فاتحان کردند.
[ترجمه ترگمان] آن ها نمی توانستند فرار کنند، خود را تسلیم اراده فاتحان کردند
[ترجمه گوگل] قادر به فرار نیستند، آنها خود را به اراده فاتحان منتقل کردند
• (2) تعریف: to subject to a process or treatment.
• مترادف: subject
• مشابه: expose
- Half of the mice were submitted to the treatment while the others formed the control group.
[ترجمه Aydin Jz] نیمی از موش ها تحت تاثیر دارو قرار گرفتند ( درمان شدند ) در حالی که نیمی دیگر ( در مقابل درمان شدن ) مقاومت نشان میدادند
[ترجمه ترگمان] نیمی از موش ها به درمان تسلیم شدند در حالی که بقیه گروه کنترل را تشکیل دادند
[ترجمه گوگل] نیمی از موش ها به درمان منتقل شدند در حالیکه دیگران گروه کنترل را تشکیل می دادند
• (3) تعریف: to offer for consideration.
• مترادف: present, tender
• متضاد: withdraw
• مشابه: bid, exhibit, lodge, offer, proffer, put, refer, render
- He submitted his work to a publisher.
[ترجمه ترگمان] او کار خود را به یک ناشر ارائه داد
[ترجمه گوگل] او کار خود را به یک ناشر ارسال کرد
• (4) تعریف: to propose or state; suggest.
• مترادف: propose, suggest
• مشابه: argue, assert, claim, contend, declare, maintain, move, offer, pose, volunteer
- I submit that we delay our decision until we have more information.
[ترجمه Aydin Jz] من پیشنهاد میکنم که تصمیممون رو به تاخیر بندازیم تا زمانی که اطلاعات بیشتری داشته باشیم
[ترجمه ترگمان] من ارسال می کنم که ما تصمیم خود را تا زمانی که اطلاعات بیشتری داشته باشیم به تاخیر می اندازیم
[ترجمه گوگل] من می گویم که تصمیم ما را تاخیر می اندازیم تا اطلاعات بیشتری کسب کنیم
- I submit that my client could not have committed this crime.
[ترجمه ترگمان] من قبول دارم که موکل من نمی تونه این جنایت رو انجام بده
[ترجمه گوگل] من می گویم که مشتری من نمیتواند این جرم را مرتکب شود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: submissible (adj.), submittable (adj.), submittal (n.), submitter (n.)
• (1) تعریف: to cede to the authority or will of another.
• مترادف: bow, give way, surrender, yield
• متضاد: hold out, resist, withstand
• مشابه: accede, acquiesce, capitulate, comply, fold, knuckle under, kowtow, obey, succumb
- In the end, the business owners had to submit to the demands of the town council.
[ترجمه ترگمان] در پایان، صاحبان مشاغل مجبور بودند به خواسته های شورای شهر تسلیم شوند
[ترجمه گوگل] در پایان، صاحبان کسب و کار باید به درخواست شورای شهر رسیدگی کنند
- Refusing to submit to any authority, he landed in jail.
[ترجمه ترگمان] امتناع از تسلیم به هر مرجع، او در زندان سقوط کرد
[ترجمه گوگل] او مجبور به ارائه هر گونه اقتدار شد و به زندان افتاد
- She refused to submit to the pressure of society.
[ترجمه ترگمان] او از تسلیم شدن در برابر فشار جامعه خودداری کرد
[ترجمه گوگل] او حاضر به اعمال فشار بر جامعه نبود
• (2) تعریف: to defer to the opinion or viewpoints of others.
• مترادف: defer
• متضاد: hold out, resist
• مشابه: accede, acquiesce, bow, comply
• (3) تعریف: to allow oneself to be the subject of some process or treatment.
• مشابه: agree, consent, subject oneself, volunteer