کلمه جو
صفحه اصلی

submit


معنی : تسلیم شدن، پیشنهاد کردن، سرفرود آوردن، ارائه دادن، تسلیم کردن، تقدیم داشتن، مطیع شدن، عرضه داشتن، گردن نهادن
معانی دیگر : (برای رسیدگی یا تصمیم گیری یا تصویب) تقدیم کردن، دادن، ارائه کردن، احاله کردن، تن دردادن، اطاعت کردن، (خود را) در معرض چیزی قراردادن، دستخوش کردن یا شدن، تحت تاثیر چیزی قراردادن یا قرار گرفتن، اظهار داشتن، اظهار عقیده کردن، ادعا کردن، تسلیم بودن، سربراه بودن، رضامند بودن، مطیع بودن

انگلیسی به فارسی

تسلیم شدن، تقدیم داشتن، ارائه دادن، پیشنهادکردن،گردن نهادن، مطیع شدن


تسلیم کردن، ارائه دادن، تسلیم شدن


ارسال، تسلیم شدن، گردن نهادن، تسلیم کردن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، مطیع شدن، سرفرود آوردن، پیشنهاد کردن، عرضه داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: submits, submitting, submitted
(1) تعریف: to give up or yield (oneself) to the power, will, or authority of another.
مترادف: resign, surrender, yield
متضاد: defy, resist, withstand

- Unable to escape, they submitted themselves to the will of the conquerors.
[ترجمه سلام] از آنجا که قادر به فرار نبودند، آنها خودشان را به فاتحان تسلیم کردند.
[ترجمه شهرزاد تاجیک] درحالی که قارد به فرار نبودند، خود را تسلیم خواست فاتحان کردند.
[ترجمه ترگمان] آن ها نمی توانستند فرار کنند، خود را تسلیم اراده فاتحان کردند
[ترجمه گوگل] قادر به فرار نیستند، آنها خود را به اراده فاتحان منتقل کردند

(2) تعریف: to subject to a process or treatment.
مترادف: subject
مشابه: expose

- Half of the mice were submitted to the treatment while the others formed the control group.
[ترجمه Aydin Jz] نیمی از موش ها تحت تاثیر دارو قرار گرفتند ( درمان شدند ) در حالی که نیمی دیگر ( در مقابل درمان شدن ) مقاومت نشان میدادند
[ترجمه ترگمان] نیمی از موش ها به درمان تسلیم شدند در حالی که بقیه گروه کنترل را تشکیل دادند
[ترجمه گوگل] نیمی از موش ها به درمان منتقل شدند در حالیکه دیگران گروه کنترل را تشکیل می دادند

(3) تعریف: to offer for consideration.
مترادف: present, tender
متضاد: withdraw
مشابه: bid, exhibit, lodge, offer, proffer, put, refer, render

- He submitted his work to a publisher.
[ترجمه ترگمان] او کار خود را به یک ناشر ارائه داد
[ترجمه گوگل] او کار خود را به یک ناشر ارسال کرد

(4) تعریف: to propose or state; suggest.
مترادف: propose, suggest
مشابه: argue, assert, claim, contend, declare, maintain, move, offer, pose, volunteer

- I submit that we delay our decision until we have more information.
[ترجمه Aydin Jz] من پیشنهاد میکنم که تصمیممون رو به تاخیر بندازیم تا زمانی که اطلاعات بیشتری داشته باشیم
[ترجمه ترگمان] من ارسال می کنم که ما تصمیم خود را تا زمانی که اطلاعات بیشتری داشته باشیم به تاخیر می اندازیم
[ترجمه گوگل] من می گویم که تصمیم ما را تاخیر می اندازیم تا اطلاعات بیشتری کسب کنیم
- I submit that my client could not have committed this crime.
[ترجمه ترگمان] من قبول دارم که موکل من نمی تونه این جنایت رو انجام بده
[ترجمه گوگل] من می گویم که مشتری من نمیتواند این جرم را مرتکب شود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: submissible (adj.), submittable (adj.), submittal (n.), submitter (n.)
(1) تعریف: to cede to the authority or will of another.
مترادف: bow, give way, surrender, yield
متضاد: hold out, resist, withstand
مشابه: accede, acquiesce, capitulate, comply, fold, knuckle under, kowtow, obey, succumb

- In the end, the business owners had to submit to the demands of the town council.
[ترجمه ترگمان] در پایان، صاحبان مشاغل مجبور بودند به خواسته های شورای شهر تسلیم شوند
[ترجمه گوگل] در پایان، صاحبان کسب و کار باید به درخواست شورای شهر رسیدگی کنند
- Refusing to submit to any authority, he landed in jail.
[ترجمه ترگمان] امتناع از تسلیم به هر مرجع، او در زندان سقوط کرد
[ترجمه گوگل] او مجبور به ارائه هر گونه اقتدار شد و به زندان افتاد
- She refused to submit to the pressure of society.
[ترجمه ترگمان] او از تسلیم شدن در برابر فشار جامعه خودداری کرد
[ترجمه گوگل] او حاضر به اعمال فشار بر جامعه نبود

(2) تعریف: to defer to the opinion or viewpoints of others.
مترادف: defer
متضاد: hold out, resist
مشابه: accede, acquiesce, bow, comply

(3) تعریف: to allow oneself to be the subject of some process or treatment.
مشابه: agree, consent, subject oneself, volunteer

• give in, surrender, yield; subject oneself to a process or condition; present, propose, suggest, offer; comply, acquiesce; be subjected to a process or condition
if you submit to something, you accept it, because you are not powerful enough to resist it; a formal word.
if you submit something such as a proposal or application to someone, you send it to them so they can decide on what action to take; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تسلیم کردن، ارجاع کردن، پیشنهاد کردن، اظهار داشتن، نظر یا عقیده ای را پذیرفتن

مترادف و متضاد

تسلیم شدن (فعل)
abandon, surrender, give in, submit, capitulate, succumb, quit, vouchsafe, acquiesce, defer, knuckle, obey

پیشنهاد کردن (فعل)
submit, motion, advance a proposal, offer, propose, suggest, bid, hold forth, propound, proffer, move a proposal, propone

سر فرود آوردن (فعل)
submit, lout, stoop, bow down, hang the head, hold in esteem, hold in respect, knock under, show deference to, tame down, treat with deference

ارائه دادن (فعل)
submit, give, present, exhibit, put, tender, render, hold forth, produce, bring forward, propound, porrect, propone

تسلیم کردن (فعل)
submit, cede, give up, lodge, consign, subjugate, subdue, hand over, conquer, hand on

تقدیم داشتن (فعل)
submit, give, present, put, offer, proffer

مطیع شدن (فعل)
submit, obey

عرضه داشتن (فعل)
submit, present, offer

گردن نهادن (فعل)
submit

comply, endure


Synonyms: abide, accede, acknowledge, acquiesce, agree, appease, bend, be submissive, bow, buckle, capitulate, cave, cede, concede, defer, eat crow, fold, give away, give ground, give in, give way, go with the flow, grin and bear it, humor, indulge, knuckle, knuckle under, kowtow, lay down arms, obey, put up with, quit, relent, relinquish, resign oneself, say uncle, stoop, succumb, surrender, throw in the towel, toe the line, tolerate, truckle, withstand, yield


Antonyms: disobey, fight, resist


present, offer; argue for


Synonyms: advance, advise, affirm, argue, assert, claim, commit, contend, hand in, make a pitch, move, proffer, propose, proposition, propound, put, put forward, refer, state, suggest, table, tender, theorize, urge, volunteer


Antonyms: conceal, dissuade, hide


جملات نمونه

1. to submit (take) to arbitration
به حکمیت گذاشتن

2. to submit a manuscript for publication
دست نوشته را به نشر (به ناشر) عرضه کردن

3. to submit a question to the court
پرسشی را به دادگاه احاله کردن

4. to submit a report
گزارش دادن

5. to submit one's resignation
استعفای خود را دادن

6. to submit one's resignation
استعفای خود را تقدیم کردن

7. to submit a tender
در مناقصه شرکت کردن

8. i herewith submit my resignation
بدینوسیله استعفای خود را تقدیم می دارم.

9. the rebels refused to submit
شورشیان حاضر به تسلیم نشدند.

10. These days it seems we must all submit to the tyranny of the motor car.
[ترجمه ترگمان]این روزها به نظر می رسد همه ما باید تسلیم استبداد ماشین موتور شویم
[ترجمه گوگل]این روزها به نظر می رسد که همه ما باید به استبداد ماشین متکی باشیم

11. Should you submit yourself to him?
[ترجمه ترگمان]آیا باید خود را به او تسلیم کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما خودتان را به او پیشنهاد می کنید؟

12. I submit that this should be allowed.
[ترجمه ترگمان]من تسلیم می شوم که این کار باید مجاز باشد
[ترجمه گوگل]من می گویم این باید مجاز باشد

13. They were forced to submit to Bulgarian rule.
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور شدند به حکومت بلغارستان تسلیم شوند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور شدند به حکومت بلغاری منتقل کنند

14. I can't submit to your chatter.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم به حرف های شما گوش بدهم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم به سخنرانی شما بپردازم

15. I hope you can submit you term papers before the deadline.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که قبل از موعد مقرر مدارک را به شما ارسال کنید
[ترجمه گوگل]امیدوارم بتوانید قبل از مهلت مقدماتی، مقالات خود را ارائه دهید

16. This country would never submit to living under the heel of a foreign power.
[ترجمه ترگمان]این کشور هرگز تسلیم نخواهد شد تا زیر پاشنه یک قدرت خارجی زندگی کند
[ترجمه گوگل]این کشور هرگز تحت پاشنه قدرت خارجی نخواهد بود

17. The candidate must submit two bound copies of his or her thesis.
[ترجمه ترگمان]نامزد باید دو نسخه محدود از پایان نامه خود را ارسال کند
[ترجمه گوگل]نامزد باید دو کپی از پایاننامه خود را ارسال کند

to submit a question to the court

پرسشی را به دادگاه احاله کردن


to submit one's resignation

استعفای خود را تقدیم کردن


to submit a report

گزارش دادن


to submit a manuscript for publication

دست نوشته را به نشر (به ناشر) عرضه کردن


The rebels refused to submit.

شورشیان حاضر به تسلیم نشدند.


He submitted his will to divine authority.

اراده‌ی خود را به خواست خداوند تسلیم کرد.


She submitted herself to French literary trends.

او خودش را در معرض گرایش‌های ادبی فرانسوی قرار داد.


The lawyer submitted that his client was innocent.

وکیل ادعا کرد که موکل او بیگناه است.


This problems, I submit, is not unique to our country.

به عقیده بنده این مسئله منحصر به کشور ما نیست.


پیشنهاد کاربران

سازگار شدن ( با چیزی یا کسی )

فعل :
accept or yield to a superior force or to the authority or will of another person. پذیرفتن یا عملکردن به یک نیروی برتر یا به قدرت یا اراده فرد دیگری.
"the original settlers were forced to submit to Bulgarian rule""مهاجران اصلی مجبور شدند به حکومت بلغاری بپذیرند"

subject to a particular process, treatment, or condition. با توجه به فرایند خاص، درمان، و یا شرایط.
"samples submitted to low pressure while being airfreighted"

present ( a proposal, application, or other document ) to a person or body for consideration or judgement. ارائه دادن ( یک پیشنهاد، درخواست، یا مدارک دیگر ) به یک فرد یا کسی برای بررسی یا قضاوت.
"the panel's report was submitted to a parliamentary committee""گزارش هیئت مدیره به کمیته پارلمانی ارائه شد"

( especially in judicial contexts ) suggest; argue. ( به ویژه در زمینه های قضایی ) اظهار کردن؛ استدلال.
"he submitted that such measures were justified""وی اظهار داشت که چنین اقداماتی ( سنجشی ) موجه است"

ارائه دادن، پیشنهاد کردن، تقدیم داشتن، گردن نهادن، مطیع شدن، تسلیم شدن

تسلیم شدن

پذیرفتن

وا دادن، پذیرفتن، تن دادن

1. دادن، فرستادن
2. تسلیم شدن
3. گفتن، پیشنهاد دادن، اظهار داشتن


تحویل دادن پروژه یا پایان نامه به استاد

تفویض کردن ( اختیار و . . . )

to give a document, proposal, etc. to somebody in authority so that they can study or consider it. Ox

to yield to governance or authority. Mer

to submit one's order = ثبت کردن سفارش ( در اینترنت )

تسلیم کردن مدرک . ارائه مدرک

در معنی ارسال کردن با send این فرق رو داره که سابمیت کردن یعنی اینکه مطمعن بشیم به مقصد رسیده مثلا وقتی فرم سابمیت میشه یعنی مطمعن هستیم با موفقیت به سمت سرور ارسال شده و سرور اون رو دریافت کرده.
ولی send فقط این اطمینان رو میده که ارسال شده و رفته ولی نمیدونم واقعا رسیده یا نه

تحویل دادن . تقدیم کردن

✔️ ( برای رسیدگی یا تصمیم گیری یا تصویب ) تقدیم کردن، ارائه کردن
The company was asked to submit its annual report

سپردن، وانهادن، واگذاردن
خود رو تسلیم کردن، سر تسلیم فرود آوردن

۱. ارائه کردن ( مدرک، درخواست، برگه یا نامه و . . . )
۲. تسلیم شدن - از مقاومت و مخالفت دست کشیدن - مطیع شدن
۳. پیشنهاد دادن - نظر دادن ( بزاری بقیه نظرتو بدونن )

I submit to white men ( red coat British Soldiers ) just like my ancestors did when we were colonized. Because if i resist they will kill me. First we need to stay alive. Later we can plot against them and destroy them
من تسلیم مردان سفیدپوست ( سربازان قرمز پوش انگلیسی ) می شوم، درست مانند اجدادم زمانی که ما مستعمره بودیم. چون اگه مقاومت کنم کشته میشوم. اول نیاز داریم زنده بمونیم. بعداً میتونیم علیه شان نقشه بکشیم و زمین گیرشون کنیم


کلمات دیگر: