کلمه جو
صفحه اصلی

reprieve


معنی : مهلت، تاخیر، مجازات کسی را بتعویق انداختن
معانی دیگر : (اعدام یا مجازات و غیره را) به تعویق انداختن، پس افکندن، واپساندن، زنهاریدن، تعویق اعدام، عقب انداختن تاریخ اعدام، تعویق مجازات، پس افکنی کیفر، (درد یا مشکلات و غیره) پس افکنی، تسکین موقتی، آرام سازی ناپا، ایمنی ناپا، رخصت

انگلیسی به فارسی

مجازات کسی را بتعویق انداختن، رخصت


بازپس گرفتن، تاخیر، مهلت، مجازات کسی را بتعویق انداختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reprieves, reprieving, reprieved
• : تعریف: to release (someone) temporarily or permanently from planned or impending punishment, pain, or difficulty.
مشابه: pardon, respite

- He was to be executed the next morning but received a reprieve when new evidence was uncovered.
[ترجمه ترگمان] قرار بود صبح روز بعد اعدام شود، اما هنگامی که مدارک جدید برملا شد، فرصتی به دست آورد
[ترجمه گوگل] او صبح روز بعد اعدام شد اما هنگامی که شواهد جدیدی کشف شد، یک بازپس گیری دریافت کرد
اسم ( noun )
مشتقات: repriever (n.)
(1) تعریف: a temporary or permanent release from planned punishment.
مشابه: amnesty, pardon, respite

(2) تعریف: a document ordering such a release.
مشابه: pardon

(3) تعریف: a temporary exemption, as from pain or difficulty.

• respite from a sentence, delay or commutation of a punishment (esp. death sentence); postponement, delay
delay a punishment (esp. death sentence); provide temporary relief
if someone who has been sentenced to death is reprieved, their sentence is changed and they are not executed.
a reprieve is an official order cancelling a death sentence.
a reprieve is also an unexpected delay before something unpleasant happens.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مهلت دادن، به تعویق انداختن یا تعلیق مجازات

مترادف و متضاد

مهلت (اسم)
break, term, timeout, respite, leeway, moratorium, reprieve

تاخیر (اسم)
suspension, stick, lag, cunctation, delay, reprieve, retardation, deferment, postponement, mora, tarriance

مجازات کسی را به تعویق انداختن (فعل)
reprieve

relief of blame, responsibility


Synonyms: abatement, abeyance, absolution, acquittal, alleviation, amnesty, anchor, clearance, clemency, commute, deferment, freeing, let-up, lifeboat, lifesaver, mitigation, palliation, pardon, postponement, release, remission, respite, spring, stay, suspension, truce


relieve of blame, responsibility


Synonyms: abate, absolve, allay, alleviate, amnesty, excuse, forgive, grant a stay, let go, let off, let off the hook, let off this time, let up on, mitigate, palliate, pardon, postpone, remit, respite


Antonyms: accusation, blame


جملات نمونه

1. to reprieve a death sentence
حکم اعدام را به تعویق انداختن

2. Shoppers will get a temporary reprieve from the new sales tax.
[ترجمه ترگمان]خریداران یک مهلت موقتی از مالیات فروش جدید دریافت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]خریداران از یک مالیات جدید فروش معاف می شوند

3. The prisoner won a last - minute reprieve.
[ترجمه ترگمان] متهم آخرین لحظه رو به تعویق میندازه
[ترجمه گوگل]زندانی یک معافیت اخطار به دست آورد

4. The family have won a temporary reprieve from eviction.
[ترجمه ترگمان]این خانواده مهلت موقتی را از این اخراج دریافت کرده اند
[ترجمه گوگل]خانواده از اخراج موقت منصرف شده اند

5. Campaigners have won a reprieve for the hospital threatened with closure.
[ترجمه ترگمان]مبارزان برای بیمارستان تهدید به بسته شدن کرده اند
[ترجمه گوگل]مبارزان انتخاباتی برای بستری شدن در بیمارستان برنده شدند

6. The injection provided a temporary reprieve from the pain.
[ترجمه ترگمان]تزریق باعث رهایی موقتی از درد شده بود
[ترجمه گوگل]تزریق یک معاینه موقت از درد ایجاد کرد

7. The men just need a reprieve.
[ترجمه ترگمان] مردا فقط به یه فرصت دیگه نیاز دارن
[ترجمه گوگل]مردان فقط نیاز به بازداشت دارند

8. Fortunately, I received a reprieve because my boss had a nervous breakdown before he could implement his plan.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، من یک مهلت دریافت کردم چون قبل از اینکه او بتواند برنامه اش را اجرا کند، رئیس من دچار مشکل عصبی شد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه من یک بازداشت دریافت کردم چون رئیس من قبل از اینکه بتواند طرحش را اجرا کند ناراحت بود

9. The Proconsul offers him a last-minute reprieve, however, if he will repent and swear by the genius of Caesar.
[ترجمه ترگمان]با این حال، proconsul برای او فرصتی برای آخرین دقیقه فراهم می آورد، با این حال، اگر او توبه کند و به وسیله نبوغ قیصر سوگند بخورد
[ترجمه گوگل]Proconsul او را ارائه می دهد آخرین دقیقه معافیت، با این حال، اگر او را توبه و قسم می خورم توسط نبوغ سزار

10. But even more of a reprieve was lurking round the corner.
[ترجمه ترگمان]اما باز هم در گوشه و کنار هم چیزی دیده نمی شد
[ترجمه گوگل]اما حتی بیشتر از تعطیلات دور زدن در حال زدن است

11. He was granted a reprieve only a few hours before his execution.
[ترجمه ترگمان]فقط چند ساعت قبل از اعدامش دریافت کرده بود
[ترجمه گوگل]او تنها چند ساعت قبل از اعدام خود، بازداشت شد

12. No reprieve for the boat people.
[ترجمه ترگمان] این فرصت برای افراد قایق نیست
[ترجمه گوگل]بدون قید و شرط برای قایق ها

13. She was too grateful for the reprieve.
[ترجمه ترگمان]اون خیلی از این فرصت استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او برای بازپسگیری خیلی سپاسگزار بود

14. Minutes later a reprieve arrived - a dire warning to all teetotallers!
[ترجمه ترگمان]چند دقیقه بعد، این مهلت به تعویق افتاد - یک هشدار ترسناک برای همه teetotallers!
[ترجمه گوگل]چند دقیقه بعد یک فرمانده وارد شد - یک هشدار وحشتناک به همه teetotallers!

15. But any last-minute reprieve may come too late.
[ترجمه ترگمان]اما برای آخرین لحظه ممکنه دیر بشه
[ترجمه گوگل]اما ممکن است هر کاری که در آخرین لحظه انجام می شود دیر شود

to reprieve a death sentence

حکم اعدام را به تعویق انداختن


پیشنهاد کاربران

لغو، تعویق و یا تعلیق یک امر


کلمات دیگر: