کلمه جو
صفحه اصلی

unresponsive


معنی : بی علاقه، بدون احتیاط، بی توجه، بی مسئولیت
معانی دیگر : بی توجه، بدون احتیاط، بی مسئولیت، بی علاقه

انگلیسی به فارسی

بی توجه، بدون احتیاط، بی مسئولیت، بی علاقه


بدون پاسخ دادن، بی توجه، بی مسئولیت، بی علاقه، بدون احتیاط


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of responsive.
متضاد: responsive, sensitive
مشابه: passive, phlegmatic, sluggish, stony

• not responding
if you are unresponsive to something, you do not react to it or let it affect your behaviour.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] بی ارتباط، بی اعتنا

مترادف و متضاد

بی علاقه (صفت)
nonchalant, indifferent, disinterested, uninterested, unresponsive, fancy-free, poker-faced

بدون احتیاط (صفت)
unresponsive, hands-down

بی توجه (صفت)
unwitting, inattentive, listless, unresponsive, oblivious, unconsidered

بی مسئولیت (صفت)
unresponsive

جملات نمونه

1. The disease is totally unresponsive to conventional treatment.
[ترجمه ترگمان]این بیماری نسبت به رفتار مرسوم بی توجه است
[ترجمه گوگل]این بیماری به درمان معمولی واکنش نشان نمی دهد

2. He was totally unresponsive to the pressing social and economic needs of the majority of the population.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به نیازهای اجتماعی و اقتصادی اکثریت مردم بی تفاوت بود
[ترجمه گوگل]او کاملا به نیازهای اجتماعی و اقتصادی اکثریت جمعیت پاسخ نداده بود

3. His warning fell on unresponsive ears .
[ترجمه ترگمان]هشدار او بر گوش های unresponsive افتاد
[ترجمه گوگل]هشدار او به گوش های غیر واکنشی افتاد

4. I found her in a coma, totally unresponsive.
[ترجمه ترگمان]من اونو تو کما پیدا کردم، کاملا بی مسئولیت
[ترجمه گوگل]من او را در یک کاما یافتم، کاملا بی پاسخ بود

5. She is a cold, unfeeling and unresponsive woman.
[ترجمه ترگمان]زن بی احساس و بی احساس است
[ترجمه گوگل]او یک زن سرد و بی احساس و بی پاسخ است

6. This combination of symptoms seems to be unresponsive to conventional medical treatment.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این ترکیب نشانه ها نسبت به درمان های پزشکی متعارف بی توجه باشد
[ترجمه گوگل]این ترکیب علائم به نظر نمی رسد به درمان های معمول پزشکی واکنش نشان دهد

7. Diazepam may be given for unresponsive panic attacks.
[ترجمه ترگمان]Diazepam ممکن است برای حملات اضطرابی unresponsive داده شود
[ترجمه گوگل]دیازپام ممکن است برای حملات ناخوشایند ترس آور داده شود

8. She was unresponsive to this argument.
[ترجمه ترگمان]به این مشاجره پاسخی نداد
[ترجمه گوگل]او این استدلال را پاسخ نداد

9. Her infection had become totally unresponsive to medication.
[ترجمه ترگمان]عفونت او به طور کامل نسبت به دارو بی تفاوت شده بود
[ترجمه گوگل]عفونت وی به دارو کاملا واکنش نشان داد

10. This combination of symptoms may be unresponsive to conventional medical treatment.
[ترجمه ترگمان]این ترکیب نشانه ها ممکن است نسبت به درمان های پزشکی متعارف پاسخگو باشد
[ترجمه گوگل]این ترکیب علائم ممکن است به درمان پزشکی معمولی پاسخ ندهد

11. Unresponsive export markets led many houses to turn their attention inwards and focus on long-neglected domestic sales.
[ترجمه ترگمان]بازارهای صادرات unresponsive باعث شد تا بسیاری از خانه ها توجه خود را به داخل معطوف کنند و بر فروش داخلی غفلت شده تمرکز کنند
[ترجمه گوگل]بازارهای صادرات غیرقابل پاسخدهی بسیاری از خانهها را مجبور کردند تا توجه خود را به سمت درون خود جلب کنند و تمرکز خود را بر فروش داخلی در مدت کوتاهی نادیده بگیرند

12. The preceding decades has not witnessed governments unresponsive to electoral expectations and the nation's problems.
[ترجمه ترگمان]دهه های گذشته شاهد پاسخگویی دولت ها نسبت به انتظارات انتخاباتی و مشکلات ملت نبوده اند
[ترجمه گوگل]دهه های گذشته دولت هایی را که به انتظارات انتخاباتی و مشکلات کشور نپرداخته اند، شاهد نیستند

13. When premature infants who are unresponsive are taken out of the incubator, she usually takes over their care.
[ترجمه ترگمان]وقتی نوزادان زودرس که پاسخگو نیستند از انکوباتور خارج می شوند، معمولا توجه آن ها را به خود جلب می کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که نوزادان نارس که بدون پاسخ هستند خارج از انکوباتور خارج می شوند، معمولا مراقبت از آنها را می گیرد

14. The Postal Service is also unresponsive.
[ترجمه ترگمان]خدمات پستی نیز پاسخگو نیست
[ترجمه گوگل]خدمات پستی نیز غیرقابل پاسخ است

پیشنهاد کاربران

بدون واکنش

بی پاسخ

نا پاسخگو

بی تاثیر


کلمات دیگر: