کلمه جو
صفحه اصلی

uphold


معنی : تقویت کردن، حمایت کردن از، تایید کردن
معانی دیگر : بلند کردن، افراختن، نگهداشتن، نگهداری کردن، حمایت کردن، هواداری کردن، حفظ کردن، پاسداری کردن

انگلیسی به فارسی

حمایت کردن از، تقویت کردن، تایید کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: upholds, upholding, upheld
مشتقات: upholder (n.)
(1) تعریف: to support or affirm, esp. in the face of a challenge.
مترادف: back, defend
متضاد: contravene, countermand, disclaim, oppose
مشابه: acknowledge, affirm, champion, endorse, establish, justify, maintain, preserve, protect, substantiate, support, sustain, vindicate

- The court upheld his right to free speech.
[ترجمه ترگمان] دادگاه حق خود برای آزادی بیان را تایید کرد
[ترجمه گوگل] دادگاه حق آزادی بیان خود را حفظ کرد

(2) تعریف: to keep from sinking or falling; support.
مترادف: bear, support
مشابه: bolster, brace, buttress, prop up, shore up, underpin

- His principles and unfailing optimism upheld his spirit in difficult times.
[ترجمه ترگمان] اصول او و خوش بینی unfailing روح او را در دوران سختی حفظ کرد
[ترجمه گوگل] اصول او و خوش بینی بی پایان، روح او را در دوران سختی حفظ کرد
- Our town upholds some of the old village traditions that are disappearing elsewhere.
[ترجمه ترگمان] شهر ما برخی از سنت های روستای قدیمی را که در جاه ای دیگر ناپدید می شوند را تایید می کند
[ترجمه گوگل] شهر ما برخی از سنتهای روستایی قدیمی را که در جای دیگری ناپدید می شوند، حمایت می کند
- The concrete columns uphold the building.
[ترجمه ترگمان] ستون های بتونی از ساختمان پشتیبانی می کنند
[ترجمه گوگل] ستون های بتنی ساختمان را حفظ می کنند

• support, sustain; endorse, champion
if you uphold a law, principle, or decision, you support and maintain it.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تأیید کردن، ابرام کردن، حمایت کردن

مترادف و متضاد

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

حمایت کردن از (فعل)
assist, protect, vindicate, maintain, sustain, uphold

تایید کردن (فعل)
support, emphasize, corroborate, uphold, vouch, confirm, second

maintain, support


Synonyms: advocate, aid, assist, back, back up, bolster, boost, brace, buoy up, buttress, carry, champion, confirm, countenance, defend, elevate, encourage, endorse, help, hoist, hold to, hold up one’s end, justify, pick up, promote, prop, raise, rear, second, shore up, side with, stand by, stick by, stick up for, sustain, take up, upbear, uplift, upraise, uprear, vindicate


Antonyms: weaken


جملات نمونه

1. we uphold the principles of democracy
ما هوادار اصول دموکراسی هستیم.

2. marble columns uphold the roof
ستون های مرمرین سقف را نگه می دارند.

3. he tried to uphold the morale of his soldiers
او کوشید که روحیه ی سربازان خود را حفظ کند.

4. The regime has been criticized for failing to uphold human rights.
[ترجمه ترگمان]این رژیم به خاطر عدم حمایت از حقوق بشر مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]رژیم برای عدم حمایت از حقوق بشر مورد انتقاد قرار گرفته است

5. The government has promised to uphold the principles of democracy.
[ترجمه ترگمان]دولت وعده حمایت از اصول دموکراسی را داده است
[ترجمه گوگل]دولت وعده داده است که اصول دموکراسی را حفظ کند

6. As a police officer you are expected to uphold the law whether you agree with it or not.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک افسر پلیس باید از قانون حمایت کنید که آیا با آن موافق هستید یا خیر
[ترجمه گوگل]به عنوان یک افسر پلیس انتظار می رود که این قانون را با شما درمیان بگذارد یا نه

7. Our policy has been to uphold the law.
[ترجمه ترگمان]سیاست ما حمایت از این قانون بوده است
[ترجمه گوگل]سیاست ما این است که قانون را حفظ کنیم

8. We have a duty to uphold the law.
[ترجمه ترگمان]ما وظیفه داریم که از قانون حمایت کنیم
[ترجمه گوگل]ما وظیفه داریم قانون را حفظ کنیم

9. We will loyally uphold the principles of the United Nations.
[ترجمه ترگمان]ما وفادارانه از اصول سازمان ملل حمایت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما به صورت وفاداری اصول سازمان ملل را حفظ خواهیم کرد

10. We are here to uphold the rule of law.
[ترجمه ترگمان]ما اینجاییم تا قانون قانون رو تایید کنیم
[ترجمه گوگل]ما اینجا هستیم تا حاکمیت قانون را حفظ کنیم

11. The Supreme Court is expected to uphold the death sentence.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که دادگاه عالی از حکم اعدام حمایت کند
[ترجمه گوگل]انتظار می رود دیوان عالی کشور حکم اعدام را حفظ کند

12. We are determined to uphold the law.
[ترجمه ترگمان]ما مصمم هستیم که از قانون حمایت کنیم
[ترجمه گوگل]ما مصمم هستیم که قانون را حفظ کنیم

13. The Press Council refused to uphold the complaint.
[ترجمه ترگمان]شورای مطبوعات از حمایت از این شکایت خودداری کرد
[ترجمه گوگل]شورای مطبوعات از تمدید شکایت خودداری کرد

14. Some Union commanders even continued to uphold the antebellum policy of protecting resident slaveholders from slave revolts.
[ترجمه ترگمان]برخی از فرماندهان اتحادیه حتی به حمایت از سیاست antebellum در حفاظت از slaveholders ساکن در شورش های بردگان ادامه دادند
[ترجمه گوگل]بعضی از فرماندهان اتحادیه همچنان به حمایت از سیاست ضدانقلاب برای محافظت از برده داری مهاجران از شورش های برده پرداختند

15. One owes them the duty to uphold and support them.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها موظف است که از آن ها حمایت کند و از آن ها حمایت کند
[ترجمه گوگل]یکی از آنها وظیفه دارد که آنها را حفظ و حمایت کند

The demonstrators upheld their clenched fists.

تظاهر‌کنندگان مشت‌های گره‌کرده‌ی خود را بلند کردند.


Marble columns uphold the roof.

ستون‌های مرمرین سقف را نگه می‌دارند.


He tried to uphold the morale of his soldiers.

او کوشید که روحیه‌ی سربازان خود را حفظ کند.


We uphold the principles of democracy.

ما هوادار اصول دموکراسی هستیم.


پیشنهاد کاربران

( قانون، حق، عقیده و . . را ) رعایت کردن

( قانون ) مطمئن شدن از اینکه قانون رعایت می شود. یا نظارت بر قانون.


محافظت و حمایت کردن
They were fighting to uphold the rights of small nations.
The regime has been criticized for failing to uphold human rights.
a committee that aims to uphold educational standards

[حقوق]تنفیذ کردن

زنده نگه داشتن

اقامه و برپاداشتن به منظور ادامه حیات دادن آن رویداد، قانون و . . .


کلمات دیگر: