1. There is a general presumption that fatty foods are bad for your heart.
[ترجمه موسی] یک فرضیه کلی وجود دارد که غذاهای چرب برای قلب شما مضر هستند.
[ترجمه ترگمان]یک فرض عمومی وجود دارد که غذاهای چرب برای قلب شما بد هستند
[ترجمه گوگل]یک فرض کلی وجود دارد که غذاهای چرب برای قلب شما بد است
2. On the presumption that the doctor knows best, I took the medicine.
[ترجمه فیض] من دارو را با این فرض خوردم که دکتر صلاحم را می داند
[ترجمه موسی] با استدلال ( استنباط ) به اینکه دکتر بهتر می داند ، من دارو را مصرف کردم.
[ترجمه ترگمان]به فرض اینکه دکتر بهتر بدونه، من دارو رو برداشتم
[ترجمه گوگل]بر اساس پیش فرض که دکتر بهترین را بداند، دارو را گرفتم
3. Everyone is entitled to the presumption of innocence until they are proved to be guilty.
[ترجمه موسی] تا زمانی که مجرم بودن آنها ثابت نشود ، همه حق فرض ( اصل ) برائت ( ادعای بی گناهی ) را دارند.
[ترجمه ترگمان]هر کسی حق دارد تا زمانی که ثابت شود مجرم شناخته شود، ادعای بی گناهی داشته باشد
[ترجمه گوگل]هر کس حق دارد که بی گناهی را قبول کند تا اینکه گناهکار شود
4. Presumption is not reality.
[ترجمه ترگمان]presumption واقعیت ندارد
[ترجمه گوگل]فرضیه واقعیت نیست
5. There is a strong presumption in favour of the truthfulness of their statement.
[ترجمه موسی] یک استدلال ( توجیه ) قوی به نفع صحت گفته های آنها وجود دارد.
[ترجمه ترگمان]یک فرض قوی در طرفداری از صحت اظهارات آن ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]فرضیه قوی به نفع راستی بودن بیانیه آنها وجود دارد
6. They were angered by his presumption.
[ترجمه موسی] آنها از بی شرمی او خشمگین ( عصبانی ) شدند.
[ترجمه ترگمان]به خاطر گستاخی او خشمگین شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها با فرض خود خشمگین شدند
7. She was enraged by his presumption.
[ترجمه ترگمان]از گستاخی او خشمگین شده بود
[ترجمه گوگل]او با فرض خود خشمگین شد
8. She was infuriated by his presumption in making the travel arrangements without first consulting her.
[ترجمه ترگمان]از این که می دید او بدون مشورت با دوشیزه فیرفاکس مقدمات سفر را فراهم کرده است، خشمگین شده بود
[ترجمه گوگل]او با فرض خود در تهیه پیشنهادهای سفر بدون اولا با او مشاوره شد
9. I don't think that's a false presumption.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم این یک گستاخی دروغ باشد
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم این پیش فرض دروغ باشد
10. She was infuriated by his presumption in not consulting her first.
[ترجمه ترگمان]از این گستاخی، از این که به او مراجعه نکرده بود خشمگین شد
[ترجمه گوگل]او با پیش فرضش در ابتدا با وی مشورت نکرد
11. The presumption of innocence is central to British law.
[ترجمه ترگمان]فرض بی گناهی در قانون بریتانیا مرکزی است
[ترجمه گوگل]فرضیه بی گناهی به قانون بریتانیا اهمیت می دهد
12. There is a general presumption that the doctor knows best.
[ترجمه موسی] یک پیش فرض ( فرضیه ) کلی وجود دارد که پزشک بهتر می داند.
[ترجمه ترگمان]یک گستاخی عمومی وجود دارد که دکتر بهتر می داند
[ترجمه گوگل]یک فرض کلی وجود دارد که دکتر بهترین را می داند
13. They may be hoping to invert the presumption that a defendant is innocent until proved guilty.
[ترجمه ترگمان]ممکن است آن ها امیدوارند که این فرض که یک متهم بی گناه است را معکوس کنند تا زمانی که ثابت شود
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است امیدوار باشند که فرضیه مبنی بر اینکه یک متهم بی گناه است تا زمانی که مرتکب گناه نشود متوقف شود
14. Indeed there is also an underlying presumption that adulthood itself confers competency as a research participant.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت نیز یک فرض اساسی وجود دارد که خود بزرگسالی خودش صلاحیت را به عنوان یک شرکت کننده تحقیق می کند
[ترجمه گوگل]در واقع، یک فرضیه اساسی نیز وجود دارد که خود بزرگسالی به عنوان یک شرکت تحقیقاتی صلاحیت می دهد
15. But a presumption of inevitable environmental detriment is premature.
[ترجمه ترگمان]اما یک احتمال ضرر و زیان ناشی از محیط زیست اجتناب ناپذیر است
[ترجمه گوگل]اما پیش فرض آسیب زیست محیطی اجتناب ناپذیر است