کلمه جو
صفحه اصلی

rider


معنی : الحاقیه
معانی دیگر : سوار، راکب، توضیح اضافی، شرح، تبصره، سوار کار

انگلیسی به فارسی

سوار کار، الحاقیه


سوار، الحاقیه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who rides a vehicle or an animal.

- a rider of trains
[ترجمه ترگمان] یک سوار قطار
[ترجمه گوگل] یک سوار قطار
- a rider of camels
[ترجمه ترگمان] یک نفر از شترها سوار بر شتر بود
[ترجمه گوگل] سوار شتر

(2) تعریف: a supplementary clause or amendment added to a legislative bill, insurance policy, or other document.
مشابه: codicil

• person or thing which who rides; addition or appendix to a document
a rider is someone who is riding a horse, a bicycle, or a motorcycle.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سوار
[حقوق] الحاقیه (قانون یا سند)، قضیه فرعی، ماده الحاقی

مترادف و متضاد

الحاقیه (اسم)
rider

equestrian; commuter


Synonyms: cowboy, driver, gaucho, horseback rider, horseman/woman, passenger, straphanger, suburbanite, traveler


amendment, clause


Synonyms: addendum, addition, adjunct, alteration, attachment, clarification, codicil, measure, modification, revision, supplement


جملات نمونه

1. a rider with excellent seat and hands
یک سوارکار که خیلی خوب بر زین قرار می گیرد و بسیار مهارت دارد

2. he sent a rider ahead to scout the area
سواری را جلو فرستاد تا آن ناحیه را دیده وری کند.

3. the horse and its rider rolled in the dust
اسب و سوارش در خاک در غلتیدند.

4. suddenly the horse tossed the rider
اسب ناگهان سوار را پرت کرد.

5. suddenly the horse bucked and threw its rider to the ground
ناگهان اسب جفتک پراند و سوارکار را بر زمین پرت کرد.

6. The Night Rider lamp has been designed to conform to new British Standard safety requirements.
[ترجمه ترگمان]چراغ شب سوار برای مطابقت با الزامات استاندارد جدید استاندارد بریتانیا طراحی شده است
[ترجمه گوگل]لامپ شب رایدر طراحی شده است که با الزامات ایمنی جدید استاندارد بریتانیا مطابقت داشته باشد

7. The horse was tired, but the rider spurred him on and reached the post first.
[ترجمه ترگمان]اسب خسته بود، اما سوار آن را مهمیز زد و اول به پست رسید
[ترجمه گوگل]اسب خسته بود، اما سوارکار او را به پیش گذاشت و به اولین پست رسید

8. She is a very good and experienced rider.
[ترجمه ترگمان]او خیلی خوب و با تجربه است
[ترجمه گوگل]او یک سوار بسیار خوب و با تجربه است

9. She was a good rider, but reckless.
[ترجمه ترگمان]او سواری خوبی بود، اما بی ملاحظه بود
[ترجمه گوگل]او سوار خوب بود، اما بی پروا

10. The rider forced his horse on through the storm.
[ترجمه ترگمان]سوار اسبش را به زور در میان طوفان به حرکت درآورد
[ترجمه گوگل]سوار سوار اسب خود را از طریق طوفان

11. We should like to add a rider to the previous remarks.
[ترجمه ترگمان]ما باید دوست داشته باشیم که یک سوار را به صحبت های قبلی اضافه کنیم
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم یک سوار را به اظهارات قبلی اضافه کنیم

12. Both horse and rider were dripping with sweat within five minutes.
[ترجمه ترگمان]هر دو اسب و سوار در عرض پنج دقیقه عرق از عرق می چکید
[ترجمه گوگل]هر دو اسب و سوار در طی پنج دقیقه با عرق خرد می شوند

13. The wild horse bucked its second rider off.
[ترجمه ترگمان]اسب وحشی در حالی که سوار دوم شده بود سوار بر اسب خود شد
[ترجمه گوگل]اسب وحشی دومین سوار خود را برداشت

14. The horse reared, throwing its rider.
[ترجمه ترگمان]اسب روی دو پا بلند شد و سوارش را به زمین انداخت
[ترجمه گوگل]اسب پرورش می دهد، سوار خود را پرتاب می کند

15. The rider came off and the handlebar went into his neck.
[ترجمه ترگمان]سوار بر اسب فرود آمد و the به گردن او رفتند
[ترجمه گوگل]سوار رفت و راننده به گردنش رفت

16. The rider dissolved into the mists.
[ترجمه ترگمان]سوار بر مه ناپدید شد
[ترجمه گوگل]سوار به غبار رسیده است

17. He was caught out while lapping a slower rider.
[ترجمه ترگمان]او در حالی که لیس زدن یک سوار آرام را لیس می زد، دستگیر شده بود
[ترجمه گوگل]او در حالی که پیاده روی یک رقیب کند، گرفتار شد

The horse and its rider rolled in the dust.

اسب و سوارش در خاک در غلتیدند.


پیشنهاد کاربران

راننده ، سرنشین

[در ترکیب]
- ران ، - سوار
برای نمونه ghost rider به معنی روح سوار ، روح ران

ماده الحاقی

1_ کسی که خودش وسیله ای را بِراند
( اسب ، موتور سیکلت، دوچرخه و. . . . )
a traveler who actively rides a vehicle
( as a bicycle or motorcycle )
مانند : horserider

2_ کسی در یک وسیله نقلیه قرار دارد و سفر میکند ولی نقشی در حرکت آن ندارد.
a traveler riding in a vehicle ( a boat or bus or
car or plane or train etc ) who is not operating it

مانند : taxi rider که به مسافر یا سرنشین تاکسی ( غیر از راننده ) اطلاق میشود. ( همچنین : fare )



راکب ( به جز راننده )
and its three heads sputtering fire at Pegasus and his rider
https://worldfolklore. net/index. php/2020/09/24/pegasus - and - the - chimaera/

این واژه در برخی مواقع در معانی زیر نیز به کار می روند:
�همراه� ، �همسفر� و �مسافر�

On May 4, 1961, John Lewis and twelve other young riders including seven blacks and six whites, . . .



کلمات دیگر: