کلمه جو
صفحه اصلی

prosecute


معنی : تعقیب کردن، تعقیب قانونی کردن، دنبال کردن پیگرد کردن
معانی دیگر : پیگیری کردن، به پایان رساندن، دنبال کردن، وارد (کاری) شدن، به عهده گرفتن، اقدام کردن، (حقوق) تحت پیگرد قرار دادن، تحت تعقیب (قانونی) قراردادن، عارض شدن

انگلیسی به فارسی

تعقیب قانونی کردن، دنبال کردن پیگرد کردن


پیگرد قانونی، تعقیب کردن، تعقیب قانونی کردن، دنبال کردن پیگرد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prosecutes, prosecuting, prosecuted
(1) تعریف: to begin or carry on legal action against (a person or group), or to seek enforcement of (a claim) through legal action.
مشابه: arraign, enforce, indict, litigate, sue, try

(2) تعریف: to follow through (an action, task, or the like) to completion.
مترادف: carry out, execute
متضاد: give up
مشابه: accomplish, consummate, discharge, dispatch, finish, fulfill, implement, perform, pursue, transact

(3) تعریف: to conduct or engage in.
مترادف: conduct
مشابه: administer, discharge, execute, implement, manage, perform, practice, pursue, transact, wage

- They were prosecuting a foolish war.
[ترجمه ترگمان] اونا داشتن یه جنگ احمقانه رو دنبال میکردن
[ترجمه گوگل] آنها یک جنگ احمقانه را هدف قرار دادند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: prosecutable (adj.)
(1) تعریف: to begin and carry on legal proceedings.
مترادف: litigate, proceed
مشابه: sue

(2) تعریف: to act as a prosecutor.

• put on trial, try in a court; file a legal action; conduct, carry out an activity; persist, continue, carry on
if you prosecute someone, you bring criminal charges against them, and they go on trial.
the person who prosecutes in a trial tries to prove that the person who has been accused of a crime is guilty.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تعقیب کردن، اقامه کردن دعوی، تحت پیگرد قرار دادن

مترادف و متضاد

تعقیب کردن (فعل)
chase, pursue, tail, follow, chevy, sue, chivvy, law, follow up, hound, prosecute

تعقیب قانونی کردن (فعل)
indict, sue, law, litigate, prosecute

دنبال کردن پیگرد کردن (فعل)
prosecute

bring action against in court


Synonyms: arraign, bring suit, bring to trial, contest, do, haul into court, indict, involve in litigation, law, litigate, prefer charges, pull up, put away, put on docket, put on trial, see in court, seek redress, sue, summon, take to court, try, turn on the heat


Antonyms: exonerate, free, liberate, pardon


follow through, persevere


Synonyms: carry on, carry through, conduct, continue, direct, discharge, engage in, execute, follow up, manage, perform, persist, practice, pursue, put through, see through, wage, work at


Antonyms: cease, halt, stop


جملات نمونه

1. Drunken drivers should be prosecuted.
رانندگان مست، بایستی تحت پیگرد قانونی قرار بگیرند

2. The district attorney refused to prosecute the case for lack of evidence.
داداستان کل پرونده را به خاطر نبودن شاهد پیگیری نکرد

3. The general prosecuted the war with vigor.
ژنرال جنگ را با قدرت ادامه داد

4. to prosecute a war with dedication
جنگ را با از خود گذشتگی پیگیری کردن

5. A war crimes tribunal was set up to prosecute those charged with atrocities.
[ترجمه ترگمان]یک دادگاه جنایات جنگی تشکیل شد تا افراد متهم به قساوت را تحت پی گرد قانونی قرار دهد
[ترجمه گوگل]یک دادگاه جنایات جنگی به منظور محاکمه کسانی که به جنایتکاران متهم شده بودند، تعیین شد

6. The police have decided not to prosecute because the evidence is not strong enough.
[ترجمه ترگمان]پلیس تصمیم گرفته است که آن ها را تحت پی گرد قرار ندهد چرا که شواهد کافی نیست
[ترجمه گوگل]پلیس تصمیم گرفته است که مجازات شود زیرا شواهد به اندازه کافی قوی نیستند

7. The police decided not to prosecute.
[ترجمه ترگمان]پلیس تصمیم گرفت که تحت پی گرد قانونی قرار نگیرد
[ترجمه گوگل]پلیس تصمیم گرفت تا مجازات کند

8. We can only prosecute if there is sufficient evidence.
[ترجمه ترگمان]فقط اگر شواهد کافی وجود داشته باشد، ما فقط می توانیم آن ها را تحت پی گرد قانونی قرار دهیم
[ترجمه گوگل]اگر شواهد کافی وجود داشته باشد، ما فقط می توانیم محاکمه کنیم

9. I always prosecute people who trespass on my land.
[ترجمه ترگمان]من همیشه کسانی را که به سرزمین من تجاوز می کنند تعقیب می کنم
[ترجمه گوگل]من همیشه افرادی را که در سرزمین من به سر می برند پیگرد قانونی می گیرم

10. We cannot prosecute the investigation further.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم تحقیقات را بیشتر تحت پی گرد قرار دهیم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم تحقیقات بیشتری را پیگیری کنیم

11. Does the agency have the power to prosecute companies, or is it a toothless organization?
[ترجمه ترگمان]آیا اداره این قدرت را دارد که شرکت ها را تحت پی گرد قانونی قرار دهد، یا این یک سازمان بی دندان است؟
[ترجمه گوگل]آیا آژانس قدرت پیگیری شرکت ها را دارد یا اینکه یک سازمان بدون دردسر است؟

12. He seemed convinced that the US would prosecute the war to its end.
[ترجمه ترگمان]او متقاعد شده بود که آمریکا جنگ را به پایان خواهد رساند
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسید که متقاعد شده بود که ایالات متحده جنگ را به پایان رساند

13. They had overwhelming public support to prosecute the war.
[ترجمه ترگمان]آن ها حمایت عمومی زیادی برای تحت پی گرد قرار دادن جنگ داشتند
[ترجمه گوگل]آنها برای حمایت از جنگ، حمایت عمومی فراوانی داشتند

14. Will you be able to prosecute your responsibilities effectively?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید مسئولیت های خود را به طور موثر تحت پی گرد قانونی قرار دهید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید مسئولیت های خود را به طور موثر پیگیری کنید؟

15. The attorney who will prosecute the case says he cannot reveal how much money is involved.
[ترجمه ترگمان]وکیل که پرونده را تحت پی گرد قرار خواهد داد می گوید که نمی تواند نشان دهد چقدر پول در این پرونده دخیل بوده است
[ترجمه گوگل]وکیل مدافع پرونده می گوید که نمی تواند نشان دهد که چه مقدار پول در اختیار دارد

16. The victim has said that she will not prosecute.
[ترجمه ترگمان]قربانی گفته است که او تحت پی گرد قرار نخواهد گرفت
[ترجمه گوگل]قربانی گفته است که وی محاکمه نخواهد شد

17. Who is going to prosecute the case?
[ترجمه ترگمان]چه کسی می خواهد پرونده را تحت پی گرد قانونی قرار دهد؟
[ترجمه گوگل]چه کسی قصد دارد پرونده را محاکمه کند؟

to prosecute a war with dedication

جنگ را با از خودگذشتگی پیگیری کردن


They prosecuted fishing on a large scale.

آن‌ها به مقدار زیاد ماهیگیری می‌کردند.


They prosecuted them for fraud.

آن‌ها را به‌خاطر کلاه‌برداری مورد تعقیب قرار دادند.


پیشنهاد کاربران

تحت پیگرد قانونی قرار دادن

اعلام جُرم کردن، به دادگاه کشاندن

محکوم کردن

تلاش کردن وکیل برای اینکه اثبات کند فردی مجرم است
Julius Capon, prosecuting, described the defendant as ‘ruthless’.
James Spencer, prosecuting, claimed that the witness was lying.
Mrs Lynn Smith, prosecuting, said the offence took place on January 27.


Bring before a court
Follow up
Carry on

محکوم کردن. مجرم اعلام کردن


کلمات دیگر: