کلمه جو
صفحه اصلی

wrongful


معنی : نا صحیح، غیر قانونی، پرغلط
معانی دیگر : ناصواب، غیرمنصفانه، خلاف قانون، نامشروع، اشتباه، نادرست

انگلیسی به فارسی

نادرست، ناصحیح، پرغلط، غیرقانونی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: wrongfully (adv.), wrongfulness (n.)
(1) تعریف: opposite what is right or fair; unjust.
متضاد: fair, rightful
مشابه: shameful

- His wrongful imprisonment cost him twelve years of his life.
[ترجمه ترگمان] حبس نامشروع او دوازده سال از عمرش را به او تحمیل کرد
[ترجمه گوگل] محکومیت غیرقانونی او دوازده سال عمر خود را به او سپرده است

(2) تعریف: unlawful.
مترادف: illegal
متضاد: lawful, legal

- theft, arson, and other wrongful acts
[ترجمه ترگمان] دزدی، آتش سوزی، و دیگر کاره ای نادرست
[ترجمه گوگل] سرقت، آتش سوزی و سایر اقدامات غیر قانونی است

• mistaken; illegal, unlawful; unjust; not right
a wrongful act is one regarded as illegal, immoral, or unfair; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] غیر قانونی، من غیر حق، ظالمانه، زیانبار، ناروا، ناشی از بی احتیاطی

مترادف و متضاد

ناصحیح (صفت)
bad, wrong, incorrect, unsound, unjust, wrongful, peccant

غیر قانونی (صفت)
wrongful, extralegal, illegal, unlawful

پر غلط (صفت)
wrongful

evil, illegal


Synonyms: blameworthy, criminal, dishonest, dishonorable, felonious, illegitimate, illicit, immoral, improper, lawless, reprehensible, unethical, unfair, unjust, unlawful, wicked


Antonyms: ethical, fair, good, just, legal, rightful


جملات نمونه

1. a wrongful act
عمل غیرمنصفانه

2. the government's wrongful confiscation of our properties
مصادره ی نامشروع املاک ما توسط دولت

3. She decided to sue her employer for wrongful dismissal.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت از کارفرمای خود برای اخراج غیرقانونی شکایت کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا کارفرمای خود را برای اخراج اشتباه محکوم کند

4. The governor was impeached for wrongful use of state money.
[ترجمه ترگمان]به دلیل استفاده نادرست از پول دولت به دادگاه احضار شد
[ترجمه گوگل]فرماندار به خاطر استفاده نادرست از پول دولتی مجازات شد

5. She's threatening to sue her employers for wrongful dismissal.
[ترجمه ترگمان]او تهدید می کند که از کارفرمایان خود برای اخراج غیرقانونی شکایت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او تهدید کرده است که از کارفرمایان خود برای اخراج اشتباه شکایت کند

6. He sued the police for wrongful arrest .
[ترجمه ترگمان]او از پلیس برای دستگیری غیرقانونی شکایت کرد
[ترجمه گوگل]او برای بازداشت غیر قانونی پلیس را محکوم کرد

7. He always does wrongful acts.
[ترجمه ترگمان]او همیشه کاره ای نادرست انجام می دهد
[ترجمه گوگل]او همیشه اعمال نادرست انجام می دهد

8. She is claiming damages from the company for wrongful dismissal.
[ترجمه ترگمان]او در حال مطالبه خسارت ناشی از اخراج غیرقانونی شرکت است
[ترجمه گوگل]او ادعای اخراج از شرکت برای اخراج اشتباه است

9. Pending a successful appeal, Downing could claim for wrongful arrest and 27 years unlawful detention.
[ترجمه ترگمان]در انتظار یک درخواست موفق، داونینگ می تواند ادعا کند که بازداشت غیرقانونی و ۲۷ سال بازداشت غیرقانونی است
[ترجمه گوگل]Downing می تواند برای بازپرداخت موفقیت آمیز درخواست بازداشت غیر قانونی و بازداشت غیرقانونی 27 ساله را داشته باشد

10. The law says 16 years' wrongful imprisonment for murder is worth £100,000 damages.
[ترجمه ترگمان]این قانون می گوید ۱۶ سال حبس برای قتل به ارزش ۱۰۰،۰۰۰ پوند است
[ترجمه گوگل]قانون می گوید 16 سال حبس غیرقانونی برای قتل 100 هزار پوند خسارت دارد

11. The city is facing many claims for wrongful arrest, totalling millions of dollars.
[ترجمه ترگمان]این شهر با بسیاری از ادعاها در رابطه با دستگیری غیرقانونی مواجه است که در مجموع میلیون ها دلار است
[ترجمه گوگل]این شهر با تقاضای زیادی برای دستگیری غیرمجاز مواجه است و میلیونها دلار است

12. The current trial is of a wrongful death suit brought by the victims' families.
[ترجمه ترگمان]محاکمه کنونی یک دادخواست مرگ غیرقانونی است که توسط خانواده های قربانیان آورده شده است
[ترجمه گوگل]محاکمه کنونی از اتهام مرگ ناشی از خانواده های قربانیان است

13. So the trial led to the wrongful conviction of Al-Megrahi and the final betrayal of the bereaved families.
[ترجمه ترگمان]بنابراین محاکمه منجر به محکومیت غیرقانونی of و خیانت نهایی خانواده های داغ دیده شد
[ترجمه گوگل]بنابراین محاکمه منجر به اعتقاد غیرقانونی المراحی و خیانت نهایی خانواده های بی رحمانه شد

14. Now he is being tried for kidnapping, wrongful imprisonment and bodily injury.
[ترجمه ترگمان]اکنون او به جرم آدم ربایی، حبس غیرقانونی و آسیب بدنی محاکمه می شود
[ترجمه گوگل]اکنون او برای آدم ربایی، زندانیان غیرقانونی و آسیب های جسمی محاکمه می شود

15. Experts say the Browns did not file a wrongful death suit to avoid having the children testify against their father.
[ترجمه ترگمان]متخصصان می گویند که براونز با لباس مرگ اشتباه نکرده است تا از بچه دار نشدن در مقابل پدرشان اجتناب کند
[ترجمه گوگل]کارشناسان می گویند که براون ها یک پرونده مرگ ناموفق برای جلوگیری از داشتن فرزندان علیه پدرشان شهادت داده اند

a wrongful act

عمل غیرمنصفانه


the government's wrongful confiscation of our properties

مصادره‌ی نامشروع املاک ما توسط دولت



کلمات دیگر: