کلمه جو
صفحه اصلی

proxy


معنی : وکالت، نماینده، وکیل، وکالتنامه
معانی دیگر : وابسته به وکالت یا نمایندگی، نمایندگی، اختیار رای دادن از طرف شخص غایب، (به ویژه در مجمع عمومی سهامداران) اجازه نامه ی حضور و رای دادن از سوی شخص دیگر، وکالت نامه ی رای، بنمایندگی دیگری رای دادن

انگلیسی به فارسی

وکیل، نماینده، وکالت، وکالتنامه، بنمایندگی دیگری رای دادن


پروکسی، نماینده، وکالت، وکیل، وکالتنامه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: proxies
(1) تعریف: a person who is authorized to act for or on behalf of another, esp. as a voter; substitute.
مترادف: alternate, surrogate
مشابه: agent, delegate, deputy, factor, plenipotentiary, representative, stand-in, substitute, vicar

- He voted as her proxy in the general meeting.
[ترجمه رضا] او به نمایندگی آن {خانم} در مجمع عمومی رای داد.
[ترجمه Hossein kishani] او به نیابت از وی در مجمع عمومی رای داد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان نماینده خود در جلسه عمومی رای داد
[ترجمه گوگل] او به عنوان نماینده خود در مجمع عمومی رای داد
- His son is his proxy and will make health care decisions on his behalf in the future.
[ترجمه ترگمان] پسرش نماینده او است و از طرف او در آینده تصمیمات مراقبت بهداشتی می گیرد
[ترجمه گوگل] پسرش پروکسی او است و در آینده تصمیمات بهداشتی را در اختیار او قرار می دهد

(2) تعریف: the authority to act or vote in place of another.
مشابه: agency, authority, authorization

- She had his proxy and cast his vote in the election of board members.
[ترجمه ترگمان] او نماینده خود را داشت و رای خود را در انتخابات اعضای هیات مدیره اجرا کرد
[ترجمه گوگل] او پروکسی خود را داشت و رای خود را در انتخاب اعضای هیئت مدیره برگزید

(3) تعریف: a document authorizing someone to act, esp. to vote, in another's place.
مشابه: authorization, permit

• power to act of behalf of another person; representative, one who is authorized to act on behalf of another person; authorization, permission; (computers) server (real hardware and software) that is located between a client application and a real server
if you do something by proxy, you arrange for someone else to do it for you.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] وکیل، نماینده - عنصری که چیز دیگری را بیان می کند. نگاه کنیدبه proxy server.
[برق و الکترونیک] وکیل، نماینده
[حقوق] وکیل، وکالت، وکالتنامه، قائم مقام، نماینده، نمایندگی، نایب، نیابت

مترادف و متضاد

وکالت (اسم)
bar, advocacy, proxy, attorney, agency, delegation, deputation, subrogation, proctorship

نماینده (اسم)
proxy, representation, deputation, agent, factor, doer, representative, envoy, delegate, deputy, assignee, envoi, exponent, symptom, indicant, delegacy, indicator

وکیل (اسم)
solicitor, proxy, attorney, agent, deputy, assignee, procurator, lieutenant, syndic

وکالتنامه (اسم)
mandate, proxy, power of attorney

agent


Synonyms: alternate, ambassador, assignee, attorney, backup, broker, delegate, deputy, emissary, envoy, executor, intermediary, lawyer, mediary, negotiator, representative, stand-in, substitute, surrogate


جملات نمونه

1. proxy vote
رای به نمایندگی از سوی شخص دیگر

2. You may appoint a proxy to vote for you.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یک نماینده برای رای دادن به شما انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است یک پروکسی برای رای دادن برای شما تعیین کنید

3. We enclose a form of proxy for use at the Annual General Meeting.
[ترجمه ترگمان]یک نوع پیشکار برای استفاده در نشست سالانه مجمع عمومی را در نظر می گیریم
[ترجمه گوگل]ما یک نوع پروکسی برای استفاده در مجمع عمومی سالیانه را به کار می بریم

4. My brother's voting for me by proxy in the club elections.
[ترجمه Sm] برادر من به عنوان نماینده در انتخابات باشگاه بجای من رای خواهد داد.
[ترجمه ترگمان]برادرم در انتخابات انجمن به من رای داد
[ترجمه گوگل]برادر من در انتخابات باشگاه به من رای می دهند

5. You can vote either in person or by proxy .
[ترجمه ترگمان]شما می توانید به فرد یا به عنوان نماینده رای دهید
[ترجمه گوگل]شما می توانید به صورت شخصی یا توسط پروکسی رای دهید

6. Husbands are discouraged from voting as proxy for their wives.
[ترجمه ترگمان]شوهران از رای دادن به عنوان نماینده همسران خود ناامید می شوند
[ترجمه گوگل]شوهران از رای دادن به عنوان پروکسی برای همسرشان محروم هستند

7. He made his wife his proxy.
[ترجمه ترگمان] اون همسرش رو به عنوان نماینده خودش انتخاب کرد …
[ترجمه گوگل]او همسرش پروکسی را ساخت

8. Those not attending the meeting may vote by proxy.
[ترجمه ترگمان]کسانی که در این نشست شرکت نمی کنند می توانند به نمایندگی رای دهند
[ترجمه گوگل]کسانی که در جلسه حضور ندارند ممکن است به وسیله پروکسی رای دهند

9. They were like proxy parents to me.
[ترجمه ترگمان]آن ها مثل والدین پیشکار برای من بودند
[ترجمه گوگل]آنها مانند پدر و مادر پروکسی بودند

10. Your proxy may attend the meeting if you are unable to attend.
[ترجمه ترگمان]اگر نمی توانید در جلسه شرکت کنید، نماینده شما ممکن است در این جلسه شرکت کند
[ترجمه گوگل]پروکسی شما ممکن است در جلسه حضور داشته باشد اگر شما قادر به شرکت در آن نیستید

11. She is acting as proxy for her husband.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نماینده شوهرش عمل می کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان معاون شوهرش عمل می کند

12. Your proxy will need to sign the form on your behalf.
[ترجمه ترگمان]پیشکار شما باید فرم درخواست شما را امضا کند
[ترجمه گوگل]پروکسی شما باید از طرف شما فرم را امضا کند

13. A proxy is some one who votes at the polling station for you.
[ترجمه ترگمان]نماینده کسی است که در حوزه رای گیری برای شما رای می دهد
[ترجمه گوگل]یک پروکسی کسی است که در ایستگاه رای گیری برای شما رای داده است

14. Proxy consent, decision making on another's behalf, is well known to the law.
[ترجمه ترگمان]رضایت پیشکار، تصمیم گیری از طرف دیگر، به خوبی شناخته شده است
[ترجمه گوگل]رضایت پروکسی، تصمیم گیری از سوی دیگر، به قانون شناخته شده است

15. The proxy might be efficient when the market portfolio is inefficient.
[ترجمه ترگمان]این پروکسی ممکن است زمانی کارآمد باشد که پورتفولیوی بازار ناکارآمد باشد
[ترجمه گوگل]پروکسی ممکن است زمانی کارآمد باشد که پروژکتور بازار ناکارآمد باشد

proxy vote

رأی به نمایندگی از سوی شخص دیگر


پیشنهاد کاربران

دست نشانده ، گماشته ، جانشین ، نایب

جایگزین

( متغیر ) جانشین
جایگزین
نیابتی

شاخص

نائبان، نُواب

Munchausen of proxy
یک اختلال روانی نادرهست که فرد مراقبت کننده از یک بیمار و یا فرزند خودبرای جلب توجه مردم و یا کمک های دولتی فرزند خودش و یا فرد بیمار را بیمارتر و یا حتی باعث مرگش میشود بطر مثال مادری نام و تصویر فرزند خودش رو در فیس بوک اینستاگرام و. . . میگذارد و داروهای فرزندش رو عمدا کم وزیاد میکند تا حال فرزندش وخیم تر شود و بدین طریق مردم به وی ابراز ترحم کرده و یا حمایت مالی میکنند.

a situation, process, or activity to which another situation, etc. is compared, especially in order to calculate how successful or unsuccessful it is:
a proxy for sth
Wall Street typically uses volume growth as a proxy for the underlying health of a business.

به این معنا میشه "معیار" رو پیشنهاد داد

جایگزین نایب


کلمات دیگر: