کلمه جو
صفحه اصلی

prerogative


معنی : امتیاز، حق ویژه، امتیاز مخصوص، حق ارثی
معانی دیگر : امتیاز (به ویژه امتیاز ناشی از طبقه ی اجتماعی یا مقام بخصوص)، اختیار، امتیاز ویژه، حق، مزیت، برتری، تفوق، رجحان، ویژگی برجسته، (قدیمی) سابقه، بدعت

انگلیسی به فارسی

حق ویژه، امتیاز مخصوص، حق ارثی، امتیاز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an exclusive right or privilege derived from one's office, position, age, citizenship, birth, or the like.
مترادف: privilege, right
مشابه: birthright, droit, due, liberty

- As a resident of the city, it is your prerogative to vote in city elections, but no one can force you to, of course.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یکی از ساکنان شهر، حق رای شماست که در انتخابات شهر رای بدهید، اما هیچ کس نمی تواند شما را مجبور کند که در انتخابات شرکت کند
[ترجمه گوگل] به عنوان ساکن شهر، این حق شماست که در انتخابات شهر رای بدهید، اما هیچ کس نمیتواند شما را مجبور کند

(2) تعریف: a right or privilege enjoyed by a person or group.
مترادف: privilege, right
مشابه: option

- I'm an adult, and it's my prerogative to decide whom I will marry.
[ترجمه ترگمان] من بالغم و این حق منه که تصمیم بگیرم که با کی ازدواج می کنم
[ترجمه گوگل] من یک بزرگسال هستم، و من مجبورم تصمیم بگیرم که من ازدواج خواهم کرد
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, derived from, or utilizing a prerogative.
مشابه: rightful

• right, privilege; preferential privilege of a particular group; special individual advantage or privilege; preemptive privilege or right
something that is the prerogative of a particular person or group is a privilege or right that only they have; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] حق ویژه، امتیاز مخصوص، اختیارات انحصاری، حق تقدم

مترادف و متضاد

امتیاز (اسم)
score, plus, grant, precedence, privilege, precedency, distinction, charter, concession, prominence, fee, franchising, enfranchisement, pas, prerogative

حق ویژه (اسم)
privilege, perquisites, prerogative

امتیاز مخصوص (اسم)
prerogative

حق ارثی (اسم)
prerogative

right, privilege


Synonyms: advantage, appanage, authority, birthright, choice, claim, droit, due, exemption, immunity, liberty, perquisite, sanction, title


Antonyms: duty, obligation


جملات نمونه

1. it is the prime minister's prerogative to dismiss ministers
نخست وزیر اختیار دارد وزیران را معزول کند.

2. It is the Prime Minister's prerogative to decide when to call an election.
[ترجمه peyman] این حق نخست وزیر است که تصمیم بگیرد چه زمانی انتخابات را اعلام کند
[ترجمه ترگمان]این حق نخست وزیر است که تصمیم بگیرد در زمان برگزاری انتخابات تصمیم بگیرد
[ترجمه گوگل]این وظیفه نخست وزیر است که تصمیم بگیرد که چه زمانی انتخابات را انتخاب کند

3. Making such decisions is not the sole prerogative of managers.
[ترجمه پیمان] گرفتن اینگونه تصمیم ها حق منحصر بفرد مدیران نیست
[ترجمه ترگمان]تصمیم گیری چنین تصمیماتی تنها حق انحصاری مدیران نیست
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتن این گونه تصمیم ها تنها منحیث مدیران نیست

4. Education was once the prerogative of the elite.
[ترجمه پیمان] آموزش یکی از امتیاز های نخبگان بود.
[ترجمه ترگمان]تحصیل زمانی حق انتخاب نخبگان بود
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش بعنوان قسمتی از نخبگان بود

5. The Prime Minister exercised his prerogative to decide when to call an election.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر حق خود را برای تصمیم گیری در زمان انتخاب انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر حق انتخاب خود را برای تصمیم گیری در مورد انتخابات انتخاب کرد

6. Constitutional changes are exclusively the prerogative of the parliament.
[ترجمه ترگمان]تغییرات قانون اساسی منحصرا حق رای پارلمان است
[ترجمه گوگل]تغییرات قانون اساسی منحصرا مجلس مجلس است

7. Skiing used to be the prerogative of the rich, but now a far wider range of people do it.
[ترجمه پیمان] اسکی کردن امتیاز ویژه ثروتمندان بود اما در حال حاضر طیف گسترده ای از مردم آن را انجام میدهند.
[ترجمه ترگمان]اسکی به عنوان حق ثروتمند بودن مورد استفاده قرار می گرفت اما حالا گستره وسیعی از مردم آن را انجام می دهند
[ترجمه گوگل]اسکی به عنوان مقدمه غنی است، اما در حال حاضر طیف گسترده ای از مردم آن را انجام می دهند

8. You can of course exercise your prerogative to leave at any time.
[ترجمه ترگمان]البته شما می توانید در هر زمانی حق امتیاز خود را داشته باشید
[ترجمه گوگل]البته می توانید هر زمان که بخواهید در اختیار شما قرار دهید

9. It's a woman's prerogative to change her mind.
[ترجمه ترگمان]این حق زنانه است که نظرش را عوض کند
[ترجمه گوگل]این یک زن مجاز به تغییر ذهن او است

10. In many countries education is still the prerogative of the rich.
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از کشورها، آموزش هنوز حق ثروتمند است
[ترجمه گوگل]در بسیاری از کشورها آموزش و پرورش هنوز بر اهمیت غنی است

11. President may use his prerogative of mercy towards a criminal.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور می تواند از حق رای خود نسبت به یک مجرم استفاده کند
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور ممکن است از رحمت خود نسبت به جنایتکار استفاده کند

12. A monarch has the prerogative of pardoning criminals.
[ترجمه ترگمان]سلطان حق عفو جنایتکاران را دارد
[ترجمه گوگل]یک پادشاه دارای مجرمان عذرخواهی می کند

13. This principle is not the special prerogative of anthropology, and it transcends all the boundaries of traditional academic disciplines.
[ترجمه ترگمان]این اصل امتیاز ویژه ای برای انسان شناسی نیست، و فراتر از مرزه ای رشته های دانشگاهی سنتی است
[ترجمه گوگل]این اصل اهمیت خاص انسان شناسی نیست و از مرزهای رشته های تحصیلی سنتی عبور می کند

14. Just her to carry the can, the prerogative of natural leaders of men.
[ترجمه ترگمان]تنها او برای حمل می تواند حق استفاده از رهبران طبیعی مردان را داشته باشد
[ترجمه گوگل]فقط او را قادر به حمل می شود، اختیاری از رهبران طبیعی مردان است

15. Again, this is not only a woman's prerogative.
[ترجمه ترگمان]دوباره، این حق انتخاب یک زن نیست
[ترجمه گوگل]باز هم این فقط یک زن نیست

It is the prime minister's prerogative to dismiss ministers.

نخست‌وزیر اختیار دارد وزیران را معزول کند.


a father's prerogatives and responsibilities

امتیازات و مسئولیت‌های یک پدر


پیشنهاد کاربران

حق مسلم! انرژی هسته ای حق مسلم ماست . . . : ) ) )

حق مسلم


کلمات دیگر: