کلمه جو
صفحه اصلی

restitution


معنی : جبران، تلافی، غرامت، اعاده، باز گردانی، ارتجاع
معانی دیگر : استرداد، پسداد، بازدهی، (حقوق) خسارت، تاوان، جبران خسارت، بازپرداخت

انگلیسی به فارسی

اعاده، بازگردانی، جبران، تلافی، ارتجاع


بازپرداخت، جبران، اعاده، غرامت، تلافی، ارتجاع، باز گردانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: restitutive (adj.), restitutory (adj.)
(1) تعریف: the act of restoring an object to its rightful owner.
مترادف: restoration, return

(2) تعریف: the payment of money in order to compensate for damage, loss, or injury.
مترادف: amends, compensation, indemnification, recompense, redress, reparation
مشابه: offset, satisfaction

- After the fire in the building, the landlord was found negligent and was forced to make restitution to the tenants .
[ترجمه ترگمان] پس از آتش سوزی در ساختمان، کاروانسرا دار به سهل انگاری و سهل انگاری دچار شد و مجبور شد جبران خسارت کند
[ترجمه گوگل] پس از آتش سوزی در ساختمان، صاحبخانه غفلت یافت و مجبور شد مجددا به مستاجران بازگرداند

• reparation, compensation, reimbursement, remuneration; restoration to a previous condition
restitution is the act of giving back to a person something that was lost or stolen, or of paying them money for the loss; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] اعاده مال (به صاحب اصلی)، غرامت، جبران خسارت، اعاده تصرف

مترادف و متضاد

compensation, repayment


جبران (اسم)
back, recovery, recoupment, relief, rectification, amends, compensation, restitution, recompense, reprisal, atonement, quid pro quo

تلافی (اسم)
incident, collision, amends, compensation, restitution, retaliation, revenge, reprisal, retort, retribution, repayment, revanche

غرامت (اسم)
fine, torment, anguish, compensation, restitution, recompense, reparation, dues, indemnification, mulct, compunction

اعاده (اسم)
recourse, restoration, restitution, return, rebound, recession, repetition

بازگردانی (اسم)
repeal, restitution, repercussion, rendition

ارتجاع (اسم)
restitution, stretch

Synonyms: amends, dues, indemnification, indemnity, payment, quittance, rebate, recompense, redress, refund, reimbursement, remuneration, reparation, reprisal, requital, restoration, return, satisfaction, squaring things


Antonyms: dissatisfaction, fee, penalty, taking


جملات نمونه

1. the restitution of her lost reputation will take years
اعاده ی آبروی از دست رفته ی او سال ها کار دارد.

2. the restitution of the confiscated property of the people
بازگردانی اموال مصادره شده ی مردم

3. his pertinacious demand concerning the restitution of is properties was once again rejected
یک بار دیگر درخواست پافشارانه ی او درباره ی استرداد املاکش رد شد.

4. the court required her to pay full restitution for the damages done
دادگاه او را ملزم کرد خسارات وارده را کلاملا جبران کند.

5. They are demanding the restitution of ancient treasures that were removed from the country in the 16th century.
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار استرداد گنج های باستانی شده اند که در سده ۱۶ میلادی از کشور خارج شده اند
[ترجمه گوگل]آنها خواستار بازگرداندن گنجینه های باستانی که در قرن شانزدهم از کشور حذف شدند

6. The victims are demanding full restitution.
[ترجمه ترگمان]قربانیان خواستار استرداد کامل هستند
[ترجمه گوگل]قربانیان خواستار بازپرداخت کامل هستند

7. The chemicals company promised to make full restitution to the victims for the injury to their health.
[ترجمه ترگمان]این شرکت مواد شیمیایی وعده جبران خسارت کامل به قربانیان برای آسیب به سلامتی آن ها را داده است
[ترجمه گوگل]شرکت مواد شیمیایی وعده داده شده است که قربانیان مجددا به خاطر صدمه به سلامتی خود بازگردانده شوند

8. The offender must make restitution for the hurt that he or she has caused.
[ترجمه ترگمان]مجرم باید تاوان ضرری که او مرتکب شده است را جبران کند
[ترجمه گوگل]مجرم باید جبران خسارت را که او مرتکب شده است، بازگرداند

9. The restitution was described by Klaus as accelerating the re-establishment of a property-owning entrepreneurial middle class.
[ترجمه ترگمان]این استرداد توسط کلاوس بعنوان تسریع راه اندازی مجدد یک طبقه متوسط کارآفرینی دارایی توصیف شده است
[ترجمه گوگل]بازپرداخت توسط کالس به عنوان تسریع بازسازی یک طبقه متوسط ​​کارآفرینی مالکیتی توصیف شد

10. Fry has agreed to provide restitution of $ 8 million to his victims.
[ترجمه ترگمان]فرای توافق کرده است که به قربانیان خود ۸ میلیون دلار غرامت پرداخت کند
[ترجمه گوگل]فری موافقت کرده است که قربانیان خود را به مبلغ 8 میلیون دلار بازگرداند

11. After Mortimer's condemnation Edward granted pardon and restitution to the families which had suffered at his hands in 1329 and 1330.
[ترجمه ترگمان]بعد از محکومیت مورتیمر، ادوارد به خانواده هایی که در ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ در دست او بودند عفو و غرامت داد
[ترجمه گوگل]پس از محکومیت مورتیمر ادوارد عفو و بازگرداندن خانواده هایی را که در دستان خود در سال های 1329 و 1330 رنج کشیدند، به عهده گرفتند

12. Many also consider restitution unfair on the grounds that everybody suffered under Communism but only property owners will receive compensation.
[ترجمه ترگمان]بسیاری نیز در نظر دارند به این دلیل که هر کسی تحت کمونیسم رنج می برد، ناعادلانه رفتار کند، اما فقط مالکان املاک غرامت دریافت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]بسیاری نیز در نظر دارند که جبران خسارت ناعادلانه بر اساس این که همه تحت کمونیسم رنج می برند، اما تنها صاحبان اموال، جبران خسارت خواهند کرد

13. The major purpose is restitution to the victims of the offender's crime.
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی جبران خسارت به قربانیان جرم مجرم است
[ترجمه گوگل]هدف اصلی بازپرداخت قربانیان جنایات جرم است

14. To love without need or without expectation of restitution, that is how we ought to love. Criss Jami
[ترجمه ترگمان]دوست داشتن بدون نیاز و یا بدون انتظار به جبران، یعنی این که ما باید عشق را دوست داشته باشیم کریس جامی
[ترجمه گوگل]برای عشق بدون نیاز و بدون انتظار بازپرداخت، این است که چگونه باید عشق داشته باشیم کریس جامی

15. Opinion polls repeatedly showed that restitution was unpopular.
[ترجمه ترگمان]نظرسنجی های انجام شده به کرات نشان داد که استرداد وی محبوبیتی ندارد
[ترجمه گوگل]نظرسنجی ها بارها نشان دادند که جبران خسارت ناخوشایند بود

16. The exclusion of properties expropriated before 1949 from restitution was inevitable.
[ترجمه ترگمان]حذف اموال قبل از سال ۱۹۴۹، اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]محرومیت از اموال اشخاصی که قبل از سال 1949 دستگیر شده بودند، اجتناب ناپذیر بود

the restitution of the confiscated property of the people

بازگردانی اموال مصادره‌شده‌ی مردم


The restitution of her lost reputation will take years.

اعاده‌ی آبروی از دست‌رفته‌ی او سال‌ها کار دارد.


The court required her to pay full restitution for the damages done.

دادگاه او را ملزم کرد خسارات وارده را کاملاً جبران کند.


پیشنهاد کاربران

دیه

اعاده به وضع سابق

جبران خسارت

بازپس گیری - بازستانی

در حقوق: به معنی استرداد کالا است، مثل موردی که کالا قبل قبض تلف شود.


کلمات دیگر: