کلمه جو
صفحه اصلی

reprisal


معنی : جبران، تلافی، انتقام
معانی دیگر : (به ویژه در جنگ) تلافی، وادریابی، شیان، خونخواهی، (در اصل) به زور گرفتن مال به تلافی خسارات وارد شده از طرف دشمن، اعمال زور (ولی نه توسل به جنگ) برعلیه کشور دیگر (به منظور احقاق حق)، تلافی کردن

انگلیسی به فارسی

جبران، تلافی، انتقام، تلافی کردن


انتقام، تلافی، جبران


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: injury inflicted in retaliation for injury received, as in war; revenge.
مترادف: retaliation, revenge, vengeance
مشابه: counterattack, deserts, retribution, tit for tat

- In reprisal for German attacks on their cities, the French bombed the German city of Baden.
[ترجمه ترگمان] فرانسوی ها در تلافی حملات آلمان به شهرهای خود، شهر آلمانی of را بمباران کردند
[ترجمه گوگل] فرانسوی ها را در معرض حملات آلمان به شهرهای خود، شهر بادن را بمباران کردند

(2) تعریف: the use of force or political tactics to strike back against another country without actually going to war.

• injuries inflicted in response to injuries received; retaliation, revenge; use of force or political pressure to retaliate against another nation without officially going to war; retaliatory confiscation of property or capture of prisoners
reprisals are violent actions taken by a group of people against another group who have harmed them.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تلافی، انتقام، اقدامات تلافی جویانه دولتی علیه دولت دیگر برای جبران خسارت (جز توسل به جنگ)

مترادف و متضاد

جبران (اسم)
back, recovery, recoupment, relief, rectification, amends, compensation, restitution, recompense, reprisal, atonement, quid pro quo

تلافی (اسم)
incident, collision, amends, compensation, restitution, retaliation, revenge, reprisal, retort, retribution, repayment, revanche

انتقام (اسم)
revenge, reprisal, vengeance, nemesis, wreak

revenge


Synonyms: avengement, avenging, counterblow, counterstroke, eye for an eye, paying back, requital, retaliation, retribution, vengeance


Antonyms: kindness, sympathy


جملات نمونه

1. in reprisal for the enemy's killing of our captives, we bombed their cities
به تلافی کشتار اسیران ما توسط دشمن،شهرهای آنها را بمباران کردیم.

2. carry out (or take) reprisal
تلافی کردن،انتقام گرفتن

3. They didn't tell the police for fear of reprisal .
[ترجمه ترگمان]آن ها به پلیس به خاطر ترس از تلافی حرفی نزد
[ترجمه گوگل]آنها پلیس را از ترس مجازات نکردند

4. Civilian targets were bombed in reprisal.
[ترجمه ترگمان]اهداف غیرنظامی در تلافی جویانه بمب گذاری شدند
[ترجمه گوگل]اهداف غیرنظامی در معترضین بمباران شدند

5. They shot ten hostages in reprisal for the assassination of their leader.
[ترجمه ترگمان]آن ها ده گروگان را به تلافی ترور رهبرشان به ضرب گلوله کشتند
[ترجمه گوگل]آنها به خاطر اعمال ترور رهبرشان، ده گروگان را کشتند

6. The attack was in reprisal for the kidnapping of their leaders.
[ترجمه ترگمان]این حمله تلافی جویانه رهبران آن ها بود
[ترجمه گوگل]این حمله در رفع آدم ربایی رهبران آنها بود

7. Alfred was shot in reprisal for the killing of a rival gang member.
[ترجمه ترگمان](آلفرد)در تلافی کشته شدن یک عضو گروه رقیب به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه گوگل]آلفرد در کشتار یک عضو گروه باند رقیب کشته شد

8. They were afraid of reprisal because the Arabs had just ambushed a relief convoy at Kubri.
[ترجمه ترگمان]آن ها از انتقام می ترسیدند، زیرا عرب ها یک کاروان راحتی در Kubri ایجاد کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها از انتقام می ترسیدند، زیرا اعراب فقط در یک کوبری یک کاروان امدادرسانی را اعدام کردند

9. This was widely viewed as a reprisal for the reporting of Gough.
[ترجمه ترگمان]این به طور گسترده به عنوان نوعی تلافی برای گزارش گاف به شمار می رفت
[ترجمه گوگل]این به طور گسترده ای به عنوان انتقامجویی برای گزارش گاف مورد بررسی قرار گرفت

10. His murder was reprisal for injury to some one in a rival gang.
[ترجمه ترگمان]قتل او تلافی جویانه به خاطر جراحت یک نفر در یک باند رقیب بود
[ترجمه گوگل]قتل او برای آسیب رساندن به یکی از باند رقیب مجرم شناخته شد

11. A reprisal for her unwillingness to co-operate last night?
[ترجمه ترگمان]تلافی عدم تمایل او به هم کاری در شب گذشته؟
[ترجمه گوگل]تجاوز برای عدم تمایل وی برای همکاری در شب گذشته؟

12. That piercing gaze threatened immediate reprisal, the tough, unyielding stance of his hard body blocked her path and intimidated her.
[ترجمه ترگمان]این نگاه نافذ، انتقام فوری را تهدید می کرد، موضع سرسختانه و سرکش بدن سخت او راه او را سد کرده و او را ترسانده بود
[ترجمه گوگل]این چشم انداز پر سر و صدا باعث تهدید به بازداشت فوری شد، موضع سخت و بی نظیر بدن سخت خود را مسدود کرد و او را تهدید کرد

13. Although the country's leftists objected, few risked reprisal by speaking out. But Obama Sr. boldly published a counterproposal.
[ترجمه ترگمان]اگرچه چپ گرایان کشور مخالفت کردند، اما تعداد کمی از آن ها به خاطر صحبت کردن با آن ها جان خود را به خطر انداختند اما اوباما گستاخانه مقاله ای را منتشر کرد
[ترجمه گوگل]اگر چه چپگرایان کشور با مخالفت مخالفت می کردند، با سخن گفتن با چند مورد مجازات مجازات را رد می کنند اما اوباما، رئیس جمهور، مخالفت کرد

14. There is no political alternative but a big reprisal.
[ترجمه ترگمان]هیچ جایگزین سیاسی وجود ندارد، بلکه یک انتقام بزرگ است
[ترجمه گوگل]هیچ جایگزینی سیاسی وجود ندارد، بلکه یک انتقام بزرگ است

15. Mr. Bush makes thinly veiled threat of reprisal against his backers in Afghanistan.
[ترجمه ترگمان]آقای بوش تهدید veiled را نسبت به طرفدارانش در افغانستان تهدید می کند
[ترجمه گوگل]آقای بوش تهدیدی علیه پشتیبانانش در افغانستان دارد

In reprisal for the enemy's killing of our captives, we bombed their cities.

به تلافی کشتار اسیران ما توسط دشمن، شهرهای آنها را بمباران کردیم.


اصطلاحات

carry out (or take) reprisal

تلافی کردن، انتقام گرفتن


پیشنهاد کاربران

یعنی انتقام گرفتن از طریق "بدون خشنونت "که آن را تصاحب کند


کلمات دیگر: