کلمه جو
صفحه اصلی

proximate


معنی : نزدیک، پیوسته، تقریبی، بیفاصله
معانی دیگر : (زمان یا ترتیب یا فاصله) نزدیک ترین، مستقیم

انگلیسی به فارسی

نزدیک، پیوسته، بیفاصله، مستقیم، تقریبی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: proximately (adv.), proximateness (n.), proximation (n.)
(1) تعریف: very close or near in location or time.
مشابه: adjacent, approximate, close, immediate, neighboring

(2) تعریف: directly preceding or following in order.

(3) تعریف: nearly exact; approximate.
متضاد: exact
مشابه: approximate, near, rough, rude

• next, closest, nearest; adjacent, nearby, located in close proximity

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] نزدیک، مستقیم، بدون فاصله
[حقوق] قریب، مجاور، نزدیک، بلافصل، مستقیم

مترادف و متضاد

نزدیک (صفت)
near, nigh, close, nearby, hand-to-hand, adjacent, adjoining, neighbor, contiguous, vicinal, accessible, relative, proximate, forthcoming, upcoming

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

تقریبی (صفت)
approximate, proximate

بی فاصله (صفت)
proximate

جملات نمونه

1. The proximate cause is more simple.
[ترجمه ترگمان]علت قطعی بیشتر ساده است
[ترجمه گوگل]علت تقریبی ساده تر است

2. The foregoing discussion has dealt with proximate causes.
[ترجمه ترگمان]بحث فوق با علل قطعی مواجه شده است
[ترجمه گوگل]بحث مذکور با علل تقریبی برخورد کرده است

3. It is clear that the proximate cause has been government action.
[ترجمه ترگمان]روشن است که علت قطعی اقدام دولت بوده است
[ترجمه گوگل]واضح است که علت تقریبی آن اقدام دولت است

4. The obvious proximate cause was last week's trade figures, and these spell serious trouble for the Chancellor.
[ترجمه ترگمان]علت قطعی این موضوع ارقام تجاری هفته گذشته بود و این موضوع برای صدراعظم گرفتاری جدی داشت
[ترجمه گوگل]دلیل اصلی آشکار این بود که ارقام تجاری در هفته گذشته بود و این امر موجب شد که معاون رئیس جمهور با مشکل جدی مواجه شود

5. The proximate cause of death was colon cancer.
[ترجمه ترگمان]علت قطعی مرگ، سرطان روده بزرگ بود
[ترجمه گوگل]علت تقریبی مرگ سرطان کولون بود

6. But still these are all proximate causes of poor performance.
[ترجمه ترگمان]اما این ها همه دلایل قطعی عملکرد ضعیف هستند
[ترجمه گوگل]اما هنوز هم این همه علل تقریبی عملکرد ضعیف هستند

7. A proximate analysis of coal was conducted with TG - DTG - DTA thermal analysis technology.
[ترجمه ترگمان]تحلیل تقریبی زغال سنگ با استفاده از فن آوری آنالیز حرارتی TG - DTG انجام شد
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل تقریبی زغال سنگ با فن آوری تجزیه و تحلیل حرارتی TG - DTG - DTA انجام شد

8. The proximate desired closed - loop model is got by the controller.
[ترجمه ترگمان]مدل حلقه بسته مورد نظر به وسیله کنترلر قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]مدل کنترل کننده دلخواه دلخواه به وسیله ی کنترل کننده به دست می آید

9. My sister, Satya, lives several blocks abungalow safely proximate to the ocean.
[ترجمه ترگمان]خواهرم، Satya، چندین بلوک دارد که به طور ایمن به اقیانوس نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]خواهر من، ساتیا، چندین بلوک چوبی را با خیال راحت به اقیانوس نزدیک می کند

10. The definition of proximate rule was proposed based on the characteristic of text classification rule extraction.
[ترجمه ترگمان]تعریف قاعده قطعی براساس ویژگی استخراج قانون طبقه بندی متن پیشنهاد شده است
[ترجمه گوگل]تعریف قانون منحصر به فرد براساس ویژگی استخراج قوانین طبقه بندی متن پیشنهاد شده است

11. Principle of proximate cause is the fundamental in the phase of claiming damages and claiming setting for marine insurance.
[ترجمه ترگمان]اصل علت قطعی، اساسی در مرحله ادعای خسارت و ادعای ایجاد بیمه دریایی است
[ترجمه گوگل]اصل علت مجاورت در فاز ادعای خسارت و ادعای تنظیم برای بیمه دریایی اساسی است

12. The proximate cause of the rift between the former Kyrgyz president and the Kremlin was his reneging on a deal to evict U. S. forces from a military base in Kyrgyzstan.
[ترجمه ترگمان]علت قطعی شکاف بین رئیس جمهور سابق قرقیزستان و کرملین جهت بیرون راندن یو اس نیروهای نظامی از پایگاه نظامی در قرقیزستان
[ترجمه گوگل]علت تقریبی اختلاف بین رئیس جمهور پیشین قرقیزستان و کرملین، رد شدن او از قرارداد برای اخراج نیروهای آمریکایی از پایگاه نظامی در قرقیزستان بود

13. My intimate mate's ultimate estimate a proximate the a ropriate value.
[ترجمه ترگمان]دوست صمیمی من تخمین نهایی یک ارزش ropriate را تخمین می زند
[ترجمه گوگل]نهایتا همسر متاهل من تخمین زده می شود که یک مقدار مناسب است

14. Chapter four explores the rules of proximate cause comprehensively and carefully through empirical analysis.
[ترجمه ترگمان]فصل چهار، قواعد علت قطعی را به طور جامع و با دقت از طریق تحلیل تجربی بررسی می کند
[ترجمه گوگل]فصل چهارم قوانین علمی مجاور را به طور جامع و با دقت از طریق تجزیه و تحلیل تجربی بررسی می کند

15. Connect people who are proximate geographically.
[ترجمه ترگمان]افرادی را که از لحاظ جغرافیایی نزدیک هستند به یکدیگر متصل کنید
[ترجمه گوگل]افرادی را که از لحاظ جغرافیایی نزدیکی دارند متصل کنید

پیشنهاد کاربران

قریب

تقریبی - نزدیک


کلمات دیگر: