اسم ( noun )
عبارات: jump bail, on bail
• (1) تعریف: an amount of money or other property left with a court to ensure that a person who is released after arrest will return to stand trial.
- The judge set bail at three hundred dollars.
[ترجمه محمدرضا ایوبی صانع] قاضی مبلغ وثیقه را 300 دلار تعیین کرد
[ترجمه ترگمان] قاضی با سیصد دلار ضمانت آزاد شد
[ترجمه گوگل] قاضی وثیقه را به مبلغ 300 دلار محکوم کرد
• (2) تعریف: the release obtained by payment of bail.
- He stayed with his parents after his bail.
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه وثیقه گذاشت با پدر و مادرش موند
[ترجمه گوگل] او پس از وثیقه اش با پدر و مادرش ماند
• (3) تعریف: the person or group providing such payment.
- His wife was his bail.
[ترجمه ترگمان] همسرش وثیقه او بود
[ترجمه گوگل] همسرش وفاداری او بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bails, bailing, bailed
• (1) تعریف: to secure or allow the release of (a person under arrest) by providing bail (often fol. by "out").
- With no one to bail him out, he had to stay in jail.
[ترجمه فاطیما بهاری] چون هیچکس برای آزاد کردنش وثیقه نذاشت، او باید در زندان میماند.
[ترجمه ترگمان] ، با کسی که آزادش نکرده باید تو زندان میموند
[ترجمه گوگل] او هیچ وقت مجبور به فرار از زندان نبود
• (2) تعریف: (informal) to help out of a difficult situation (often fol. by "out").
- His friend bailed him out of his financial trouble with a loan.
[ترجمه فاطیما بهاری] دوستش با یک وام به او کمک کرد تا از مشکلات مالی رهایی یابد
[ترجمه ترگمان] دوستش با وام از مشکلات مالی او خلاص شد
[ترجمه گوگل] دوست او او را از مشکلات مالی خود با وام خارج کرد
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the curved handle of a bucket or pail.
• (2) تعریف: a hinged bar on a typewriter that holds the paper in place.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bails, bailing, bailed
• (1) تعریف: to remove (water) from a boat by scooping and emptying with a container.
- We'll have to bail the rainwater out of the boat before we can set off.
[ترجمه ترگمان] قبل از انکه بتوانیم راه بیافتیم باید آب باران را از قایق بیرون بکشیم
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه بتوانیم راه برود، باید آب باران را از قایق بپردازیم
• (2) تعریف: to clear (a boat) of water by scooping with a container (usu. fol. by "out").
- They managed to bail out the boat and get back to land.
[ترجمه ترگمان] آن ها توانستند قایق را خالی کنند و به زمین بازگردند
[ترجمه گوگل] آنها موفق به از بین بردن قایق و بازگشت به زمین شدند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: bail out
• : تعریف: to remove water from a boat by scooping.
- You'll have to bail faster than that!
[ترجمه ترگمان] تو باید سریع تر از این bail کنی!
[ترجمه گوگل] شما باید سریعتر از این قید کنید!
اسم ( noun )
مشتقات: bailer (n.)
• : تعریف: a bucket or other container used for bailing.