کلمه جو
صفحه اصلی

bail


معنی : واگذاری، ضمانت، کفالت، حبس، تسمه، حلقه دور چلیک، سطل، بامانت سپردن، کفیل گرفتن، بقید کفیل ازاد کردن
معانی دیگر : به قید ضمانت (کفالت) آزاد کردن یا شدن، (معمولا با: out) کمک کردن، کمک مالی کردن، از تنگنا نجات دادن، (با: out ـ از هواپیما) با چتر پریدن، (پول یا اوراق بهاداری که جهت آزاد ساختن زندانی تحت شرایط معین به دادگاه سپرده می شود) وجه الضمان، پابندان، وثیقه، آزادی به قید ضمانت، کفیل، ضامن، تحویل دادن کالا، سپردن، آب بیرون ریختن (از قایق)، (معمولا با out) آب بیرون ریختن از هر چیز، آب کشیدن از، سطل یا چمچه (برای بیرون ریختن آب از قایق در حال غرق شدن)، هر چیز (معمولا فلزی) به شکل نیمدایره، دسته ی سطل یا کتری و غیره، حلقه یا چیز فلزی برای بستن و نگه داشتن پارچه ی سایبان و غیره، (بیشتر در انگلیس)، تیری که در طویله چارپایان را از هم سوا نگه می دارد، توقیف، انتقال

انگلیسی به فارسی

توقیف، حبس، واگذاری، انتقال، ضمانت، کفالت، به امانت سپردن، کفیل گرفتن، تسمه، حلقه دور چلیک، سطل، به قید کفیل آزاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: jump bail, on bail
(1) تعریف: an amount of money or other property left with a court to ensure that a person who is released after arrest will return to stand trial.

- The judge set bail at three hundred dollars.
[ترجمه محمدرضا ایوبی صانع] قاضی مبلغ وثیقه را 300 دلار تعیین کرد
[ترجمه ترگمان] قاضی با سیصد دلار ضمانت آزاد شد
[ترجمه گوگل] قاضی وثیقه را به مبلغ 300 دلار محکوم کرد

(2) تعریف: the release obtained by payment of bail.

- He stayed with his parents after his bail.
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه وثیقه گذاشت با پدر و مادرش موند
[ترجمه گوگل] او پس از وثیقه اش با پدر و مادرش ماند

(3) تعریف: the person or group providing such payment.

- His wife was his bail.
[ترجمه ترگمان] همسرش وثیقه او بود
[ترجمه گوگل] همسرش وفاداری او بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bails, bailing, bailed
(1) تعریف: to secure or allow the release of (a person under arrest) by providing bail (often fol. by "out").

- With no one to bail him out, he had to stay in jail.
[ترجمه فاطیما بهاری] چون هیچکس برای آزاد کردنش وثیقه نذاشت، او باید در زندان میماند.
[ترجمه ترگمان] ، با کسی که آزادش نکرده باید تو زندان میموند
[ترجمه گوگل] او هیچ وقت مجبور به فرار از زندان نبود

(2) تعریف: (informal) to help out of a difficult situation (often fol. by "out").

- His friend bailed him out of his financial trouble with a loan.
[ترجمه فاطیما بهاری] دوستش با یک وام به او کمک کرد تا از مشکلات مالی رهایی یابد
[ترجمه ترگمان] دوستش با وام از مشکلات مالی او خلاص شد
[ترجمه گوگل] دوست او او را از مشکلات مالی خود با وام خارج کرد
اسم ( noun )
(1) تعریف: the curved handle of a bucket or pail.

(2) تعریف: a hinged bar on a typewriter that holds the paper in place.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bails, bailing, bailed
(1) تعریف: to remove (water) from a boat by scooping and emptying with a container.

- We'll have to bail the rainwater out of the boat before we can set off.
[ترجمه ترگمان] قبل از انکه بتوانیم راه بیافتیم باید آب باران را از قایق بیرون بکشیم
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه بتوانیم راه برود، باید آب باران را از قایق بپردازیم

(2) تعریف: to clear (a boat) of water by scooping with a container (usu. fol. by "out").

- They managed to bail out the boat and get back to land.
[ترجمه ترگمان] آن ها توانستند قایق را خالی کنند و به زمین بازگردند
[ترجمه گوگل] آنها موفق به از بین بردن قایق و بازگشت به زمین شدند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: bail out
• : تعریف: to remove water from a boat by scooping.

- You'll have to bail faster than that!
[ترجمه ترگمان] تو باید سریع تر از این bail کنی!
[ترجمه گوگل] شما باید سریعتر از این قید کنید!
اسم ( noun )
مشتقات: bailer (n.)
• : تعریف: a bucket or other container used for bailing.

• money pledged in order to release someone from jail; freeing from jail by a sum of money; pail, bucket
free a person from jail by pledging a sum of money; empty out water; rescue from distress; leave, depart (slang); temporarily give property to another person without transferring ownership
if an arrested person is given bail, or if they are released on bail, they are freed after a required sum of money has been paid to a law court to make sure that they will return for trial at the necessary time. you can also refer to to the sum of money as bail .
if you bail someone out, you pay bail on their behalf.
you can also say that you bail someone out when you help them in a difficult situation.
if a pilot bails out of an aircraft that is crashing, he or she jumps to safety using a parachute.
if you bail out water from something that is flooded or sinking, you remove it, usually by using a pump or an instrument of some kind.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] آزادکردن متهم یا بازداشتی به قید کفالت، التزام، ضمانت، وجه الضمان، کفیل، ضامن

مترادف و متضاد

واگذاری (اسم)
abandon, surrender, assignment, transfer, cession, submission, abandonment, resignation, demission, condescension, assignation, devolution, bail, conveyance

ضمانت (اسم)
assurance, security, bond, guarantee, warranty, guaranty, bail, pledge, sponsorship

کفالت (اسم)
substitution, bail, bailment

حبس (اسم)
custody, detention, jail, bail, imprisonment, prison, lockout, calaboose, durance, lockup

تسمه (اسم)
lash, hoop, bail, belt, strap, ribbon, thong, halter, carrying string, garth, latchet, strop, whang

حلقه دور چلیک (اسم)
bail

سطل (اسم)
bail, kit, bucket, pail

بامانت سپردن (فعل)
bail, entrust, intrust

کفیل گرفتن (فعل)
bail

بقید کفیل ازاد کردن (فعل)
bail

money for assurance


Synonyms: bond, collateral, guarantee, pawn, pledge, recognizance, security, surety, warrant, warranty


جملات نمونه

1. bail bond
ضمانت نامه،کفالت نامه

2. bail out
ضامن کسی شدن،با قید ضمانت آزاد کردن،از تنگنا نجات دادن

3. bail out
(در شرایط اضطراری) با چتر نجات از هواپیما بیرون پریدن

4. give bail
ضمانت دادن،کفالت دادن

5. jump bail
(حقوق) به قید کفیل آزاد شدن و فرار کردن

6. on bail
(آزاد از زندان) با ضمانت و به طور مشروط،به قید کفالت

7. upon bail
به قید ضمانت

8. release on bail
به قید کفالت آزاد کردن

9. go (or stand) bail for
ضامن شدن،کفالت کسی را کردن

10. good and sufficient bail
ضامن معتبر

11. the pilot had to bail out of the burning airplane
خلبان ناچار شد با چتر نجات از هواپیمای در حال اشتعال بیرون بپرد.

12. to be free on bail
به قید تضمین مالی از زندان آزاد بودن

13. he was deep in debt and his rich father would not bail him out
او سخت زیر بار قرض بود و پدر پولدارش از کمک به او خودداری می کرد.

14. He was released/remanded on bail .
[ترجمه ترگمان]او آزاد شد \/ به قید وثیقه آزاد شد
[ترجمه گوگل]او آزاد شد / بازداشت شد

15. She has been granted conditional bail.
[ترجمه ترگمان]به او آزادی مشروط داده شده است
[ترجمه گوگل]او وثیقه مشروط را داده است

16. The magistrate granted / refused him bail.
[ترجمه ترگمان]رئیس دادگاه موافقت کرد و او را به قید وثیقه رد کرد
[ترجمه گوگل]دادگستری به او وعده داده است

17. She was granted bail with a surety of $500.
[ترجمه ترگمان]او با ضمانت ۵۰۰ میلیون دلاری به قید وثیقه آزاد شد
[ترجمه گوگل]او با وثیقه ای از 500 دلار وثیقه دریافت کرد

18. The crew just had time to bail out.
[ترجمه ترگمان] اونا فقط وقت داشتند که برن بیرون
[ترجمه گوگل]خدمه فقط زمان برای نجات است

19. His application to the court for bail has been refused.
[ترجمه ترگمان]درخواست او برای وثیقه از دادگاه رد شده است
[ترجمه گوگل]درخواست او به دادگاه برای وثیقه رد شده است

20. He is not likely to be granted bail .
[ترجمه ترگمان]او احتمالا به قید وثیقه آزاد نخواهد بود
[ترجمه گوگل]او احتمالا به قید وثیقه نیست

21. He was released on bail pending committal proceedings.
[ترجمه ترگمان]او به قید وثیقه آزاد شد
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که مورد بازجویی قرار می گرفت، آزاد شد

22. The accused was released on bail pending trial.
[ترجمه ترگمان]این متهم پس از محاکمه به قید وثیقه آزاد شد
[ترجمه گوگل]متهم به اتهام محاکمه آزاد شد

His father bailed him out of jail.

به ضمانت پدرش از زندان آزاد شد.


He was deep in debt and his rich father would not bail him out.

او سخت زیر بار قرض بود و پدر پولدارش از کمک به او خودداری می‌کرد.


The pilot had to bail out of the burning airplane.

خلبان ناچار شد با چتر نجات از هواپیمای در حال اشتعال بیرون بپرد.


The sailors bailed with their helmets.

ملوانان با کلاه‌خودهای خود آب قایق را بیرون ریختند.


They bailed out the pool's water.

آب حوض را کشیدند.


اصطلاحات

bail bond

ضمانت‌نامه، کفالت‌نامه


bail out

ضامن کسی شدن، با قید ضمانت آزاد کردن، از تنگنا نجات دادن


give bail

ضمانت دادن، کفالت دادن


go (or stand) bail for

ضامن شدن، کفالت کسی را کردن


good and sufficient bail

ضامن معتبر


on bail

(آزاد از زندان) با ضمانت و به طور مشروط، به قید کفالت


release on bail

به قید کفالت آزاد کردن


upon bail

به قید ضمانت


bail out

(در شرایط اضطراری) با چتر نجات از هواپیما بیرون پریدن


پیشنهاد کاربران

رها کردن، ترک کردن

جا زدن از کاری

پر کاربردترین معانی:
1. وثیقه
2. بیرون ریختن آب یا مایع از جایی یا چیزی مثل کفش یا قایق ( البته اگر با out بیاید )

کمان فلزی جلوی چرخ ماهیگیری اسپینینگ

قرار آزادی به قید ضمانت/قرار آزادی به قید وثیقه

کفالت

با توجه به معنای انگلیسی کلمه بنظر می رسید کفالت ترجمه ی مناسبی نیست. چون این کلمه به مالی که به دادگاه سپرده می شود اشاره دارد و کفالت به معنای تعهد شخص دیگری است. بنابراین �وثیقه� یا �ضمانت� معادل صحیح تری بنظر می رسد.

to stop doing something or leave a place before something is finished

جیم شدن، در رفتن


کلمات دیگر: