کلمه جو
صفحه اصلی

illegal


معنی : غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع
معانی دیگر : غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام

انگلیسی به فارسی

غیرقانونی، نامشروع، حرام، غیرمجاز


غیر مجاز، غیر قانونی، حرام، غیر مشروع، نا مشروع


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: illegally (adv.)
(1) تعریف: contrary to law, rules, or the like; unlawful.
مترادف: illegitimate, illicit, outlawed, proscribed, unlawful
متضاد: lawful, legal, legitimate, licit
مشابه: banned, criminal, forbidden, unconstitutional, under-the-counter, under-the-table, wildcat, wrongful

- He was arrested for illegal possession of a gun.
[ترجمه arvin zahedi] او به دلیل داشتن اسلحه غیر قانونی توسط پلیس دستگیر شد
[ترجمه ترگمان] به خاطر یه اسلحه غیر قانونی دستگیر شد
[ترجمه گوگل] او برای داشتن غیر قانونی اسلحه دستگیر شد
- That is an illegal move in this game.
[ترجمه Ayda] این یک حرکت غیرقانونی در این بازی است.
[ترجمه ترگمان] این یه حرکت غیرقانونی تو این بازیه
[ترجمه گوگل] این حرکت غیرقانونی در این بازی است

(2) تعریف: in computer science, not recognizable or acceptable in a computer program; not performable.

- an illegal operation
[ترجمه ترگمان] یک عملیات غیرقانونی
[ترجمه گوگل] عملیات غیرقانونی

• against the law, unlawful, not allowed by law
if an activity, possession, or organization is illegal, the law says that it is not allowed.
an illegal immigrant is a person who has entered a country without official permission.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] غیر مجاز
[حقوق] غیر قانونی، خلاف قانون، نامشروع

مترادف و متضاد

غیر قانونی (صفت)
wrongful, extralegal, illegal, unlawful

غیر مجاز (صفت)
illegal, impermissible, wildcat, unallowable

حرام (صفت)
illegal, unlawful, ill-gotten

غیر مشروع (صفت)
illegitimate, illegal, unlawful

نا مشروع (صفت)
unsavory, illegal, unallowed, illicit, unsavoury

against the law


Synonyms: actionable, banned, black-market, bootleg, contraband, criminal, crooked, extralegal, felonious, forbidden, heavy, hot, illegitimate, illicit, interdicted, irregular, lawless, not approved, not legal, outlawed, outside the law, prohibited, proscribed, prosecutable, racket, shady, smuggled, sub rosa, taboo, unauthorized, unconstitutional, under the table, unlawful, unlicensed, unofficial, unwarrantable, unwarranted, verboten, violating, wildcat, wrongful


Antonyms: allowed, authorized, ethical, good, lawful, legal, legitimate, moral, permissible, right


جملات نمونه

She crossed the border illegally.

او به‌طور غیرقانونی از مرز رد شد.


1. It is illegal to reveal the names of juvenile delinquents.
فاش ساختن اسامی بزهکاران جوان، غیرقانونی است

2. Bigamy is illegal in the United States.
دوهمسره بودن در ایالات متحده خلاف قانون است

3. Mr. Worthington's illegal stock manipulations led to his jail sentence.
حساب سازی غیرقانونی آقای "ورتیگتون" در موجودی، منجر به زندانی شدن او گردید

4. illegal immigrants in america
مهاجران غیرقانونی در امریکا

5. hoarding is illegal
احتکار غیرقانونی است.

6. it is illegal to discriminate on the basis of color
تبعیض برمبنای رنگ پوست غیر قانونی است.

7. it is illegal to import opium into the country
وارد کردن تریاک به کشور غیرقانونی است.

8. it is illegal to tap into somebody else's electrical line
وصل کردن سیم خود به سیم برق دیگری غیر قانونی است.

9. they expelled illegal immigrants
مهاجران غیرقانونی را (از کشور) اخراج کردند.

10. they harried illegal immigrants from the border
مهاجران غیرقانونی را از مرز تاراندند.

11. (racial) intermarriages were illegal there
در آنجا پیوند نژاد غیرقانونی بود.

12. taking bribes is illegal but they circumvent the law by calling them "gifts"
رشوه گرفتن قدغن است ولی آنها آن را ((هدیه)) می نامند و بدین وسیله قانون را زیر پا می گذارند.

13. he gained money through illegal means
او از راه های نامشروع پول به دست آورد.

14. they arrest and deport illegal aliens
مهاجران غیرقانونی را بازداشت و اخراج می کنند.

15. narcotics traffic has been declared illegal
خرید و فروش مواد مخدر ممنوع اعلام شده است.

16. the barber shop is a front for their illegal trade in heroin
مغازه ی سلمانی،داد و ستد غیر قانونی هروئین توسط آنان را مستتر می کند.

17. deeds that are in the gray area between legal and illegal
اعمالی که در مرز بین قانونی و غیر قانونی بودن قرار دارند

18. the occuption of two offices at the same time is illegal
تصدی دو شغل در آن واحد غیر قانونی است.

19. they want to stop the constant penetration of their country by illegal immigrants
آنان می خواهند رسوخ دایم مهاجران غیر قانونی به کشورشان را متوقف کنند.

20. Existing commercial broadcasters claim the new stations are illegal.
[ترجمه ترگمان]شبکه های خبری موجود مدعی هستند که ایستگاه های جدید غیرقانونی هستند
[ترجمه گوگل]پخش کننده های تلویزیونی موجود ادعا می کنند که ایستگاه های جدید غیرقانونی هستند

21. Their action was judged illegal by the International Court.
[ترجمه ترگمان]این اقدام آن ها توسط دیوان بین المللی غیرقانونی اعلام شد
[ترجمه گوگل]اقدام آنها توسط دادگاه بینالمللی غیرقانونی محسوب می شود

22. It's illegal to drive through a red light.
[ترجمه سیدکاظم برزیگر] رد شدن از چراغ قرمز خلاف قانونه
[ترجمه ترگمان]رفتن به نور قرمز غیر قانونی است
[ترجمه گوگل]از طریق نور قرمز رانندگی غیر قانونی است

23. The use and sale of marijuana remains illegal.
[ترجمه ترگمان]استفاده و فروش ماری جوانا همچنان غیر قانونی است
[ترجمه گوگل]استفاده و فروش ماری جوانا هنوز غیرقانونی است

24. It is illegal to intercept radio messages.
[ترجمه ترگمان]رهگیری پیام های رادیویی غیر قانونی است
[ترجمه گوگل]پیام های رادیویی را غیرفعال کنید

25. It is illegal to sell alcohol to children.
[ترجمه ترگمان]فروش الکل به کودکان غیر قانونی است
[ترجمه گوگل]فروش الکل به کودکان غیر قانونی است

26. The authorities deported her for illegal entry.
[ترجمه ترگمان]مقامات او را به جرم ورود غیرقانونی اخراج کرده اند
[ترجمه گوگل]مقامات او را برای ورود غیرقانونی صادر کردند

27. The by-law makes it illegal to drink in certain areas.
[ترجمه ترگمان]به موجب قانون، نوشیدن در برخی مناطق غیر قانونی است
[ترجمه گوگل]طبق قانون، در برخی مناطق نوشیدن غیر قانونی است

28. Illegal immigrants found/sought/took sanctuary in a local church.
[ترجمه ترگمان]مهاجران غیرقانونی، پناه گاه خود را در یک کلیسای محلی یافتند \/ جستجو کردند
[ترجمه گوگل]مهاجران غیرقانونی در یک کلیسای محلی در معرض پناهندگی / پناهندگی قرار گرفتند

It is illegal to import opium into the country.

وارد کردن تریاک به کشور غیرقانونی است.


He gained money through illegal means.

او از راه‌های نامشروع پول به دست آورد.


پیشنهاد کاربران

خلاف ، غیرقانونی

غیرفانونی
کامپیوتر: غیر مجاز

Noun - countable - AmE - spoken :
مهاجر غیرقانونی


کلمات دیگر: