1. embarrassed by such praise
خجل از آن همه تعریف
2. he was embarrassed to undress even in front of his own father
او از لخت شدن حتی جلو پدر خودش هم خجالت می کشید.
3. his buffoonery embarrassed his wife
لودگی او زنش را خجل می کرد.
4. spring rains embarrassed the advance of the enemy
باران های بهاری پیشرفت دشمن را کند کرد.
5. to be embarrassed
خجالت کشیدن
6. heavy gambling losses embarrassed him for years
باخت های سنگین در قمار او را برای سال ها بدهکار کرد.
7. i was too embarrassed to ask him for money
رویم نشد از او پول بخواهم.
8. any mention of sexual matters embarrassed him tremendously
هر گونه اشاره به امور جنسی او را سخت شرمگین می کرد.
9. the lack of a car embarrassed our freedom of movement
نداشتن ماشین رفت و آمد ما را مختل کرد.
10. my confusion of the neighbor for the mailman embarrassed me
عوضی گرفتن همسایه به جای پستچی مرا خجل کرد.
11. as a result of war, all transactions among individuals were embarrassed
دراثر جنگ کلیه ی داد و ستدهای بین افراد دچار اشکال شد.
12. the facetious remarks of my drunken friend at the funeral embarrassed me
اظهارات بیجای دوست مستم در مجلس ترحیم مرا شرمنده کرد.
13. She was embarrassed by his exhibitionism at the party.
[ترجمه ترگمان]از exhibitionism در مهمانی ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او توسط exhibitionism خود در حزب خجالت زده بود
14. Lori gets embarrassed if we ask her to sing.
[ترجمه .] لوری خجالت میکشد که از او بخواهیم آواز بخواند
[ترجمه ترگمان] اگه ازش بخوایم آواز بخونه، \"لوری\" ناراحت میشه
[ترجمه گوگل]لوری خجالت می کشد اگر از او بخواهیم آواز بخواند
15. He became embarrassed when a journalist asked him pointed questions about his finances.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یک روزنامه نگار از او سوال کرد که به مسائل مالی خود اشاره کرد، دست پاچه شد
[ترجمه گوگل]وقتی یک روزنامه نگار از او سوالاتی در مورد امور مالی اش پرسید، او خجالت زده شد
16. I was really embarrassed, but then I saw the funny side of it.
[ترجمه ترگمان]واقعا خجالت می کشیدم، اما بعد جنبه خنده دار آن را دیدم
[ترجمه گوگل]من واقعا خجالت زده بودم، اما بعد از آن جادوگر آن را دیدم
17. Paul was looking flustered and embarrassed.
[ترجمه S.A] پل دستپاچه و خجالت زده به نظر میرسید
[ترجمه ترگمان]پل دست پاچه و دست پاچه به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]پل نگاه کرد فریاد زد و خجالت کشید
18. Our progress was embarrassed by lots of baggage.
[ترجمه ترگمان]پیشرفت ما توسط یه عالمه بار خجالت کشیده شده بو
[ترجمه گوگل]پیشرفت ما توسط بسیاری از غرفه ها خجالت زده شد
19. She seemed embarrassed for a moment but quickly recovered her poise.
[ترجمه ترگمان]یک لحظه دست پاچه به نظر می رسید، اما به سرعت تعادل خود را بازیافت
[ترجمه گوگل]او به لحظهای خجالت زده به نظر میرسید اما به سرعت او را بهبود بخشید