کلمه جو
صفحه اصلی

abstain


معنی : خودداری کردن، پرهیز کردن، امتناع کردن
معانی دیگر : خودداری کردن (با: from)، رای ممتنع دادن، از دادن رای خودداری کردن، خودداری کردن از، پرهیز کردن از، امتناع کردن از

انگلیسی به فارسی

استراحت کن، خودداری کردن، پرهیز کردن، امتناع کردن


خودداری کردن (از)، پرهیز کردن (از)، امتناع کردن(از)


انگلیسی به انگلیسی

• avoid; refrain from
if you abstain from doing something, you deliberately do not do it.
if you abstain during a vote or election, you do not vote.

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: abstains, abstaining, abstained
(1) تعریف: to choose to refrain from something, esp. from actions or things considered to be unhealthy or unwise.
مترادف: forbear, refrain, withhold
متضاد: indulge, overindulge, partake
مشابه: decline, desist, fast, keep, quit, teetotal

- She generally abstains from alcohol, but she indulged in a glass of champagne on this occasion.
[ترجمه ترگمان] معمولا از الکل پرهیز می کند، اما در این موقع یک گیلاس شامپاین سر داد
[ترجمه گوگل] او به طور کلی الکل را حفظ می کند، اما در این مراسم یک لیوان شامپاین را تحمل کرد
- His wife's dress was indeed unflattering, but he abstained from giving his opinion.
[ترجمه ترگمان] لباس همسرش اصلا اغراق نبود، اما از این موضوع خودداری کرد
[ترجمه گوگل] لباس همسر او واقعا غافلگیر بود، اما از دادن دیدگاه خودداری کرد

(2) تعریف: in parliamentary process, to refrain from casting a vote.
متضاد: vote
مشابه: decline, forbear, refrain, withhold

- The senator was expected to vote in favor of the measure, but instead she abstained.
[ترجمه ترگمان] انتظار می رفت که سناتور به نفع این اقدام رای بدهد، اما در عوض از رای دادن خودداری کرد
[ترجمه گوگل] انتظار میرود که سناتور از این معیار رأی داده باشد، اما در عوض، آن را رد کرد

دیکشنری تخصصی

[حقوق] امتناع کردن

مترادف و متضاد

خودداری کردن (فعل)
abstain

پرهیز کردن (فعل)
abstain, keep away

امتناع کردن (فعل)
abstain

hold back from doing


Synonyms: abjure, abnegate, avoid, cease, constrain, curb, decline, deny oneself, do without, eschew, evade, fast, fence-sit, forbear, forgo, give the go by, give up, go on the wagon, keep from, pass, pass up, quit, refrain, refuse, renounce, shun, sit on one’s hands, sit on the fence, sit out, spurn, starve, stop, take the cure, take the pledge, withhold


Antonyms: indulge, use


جملات نمونه

a vote of ninety in favor, fifty against, and twenty abstaining

نود رأی موافق، پنجاه رأی مخالف و بیست رأی ممتنع


1. to abstain from sugar
از خوردن شکر پرهیز کردن

2. The first step to virtue is to abstain from vice.
[ترجمه ترگمان]نخستین گام فضیلت، پرهیز از فساد است
[ترجمه گوگل]گام اول به فضیلت این است که از ناسزا بگریزید

3. He took a vow to abstain from alcohol/smoking/sex.
[ترجمه ترگمان]او سوگند خورد که از الکل \/ سیگار کشیدن خودداری کند
[ترجمه گوگل]او وعده داد تا از الکل / سیگار کشیدن / ازدواج اجتناب کند

4. Abstain from sex or use condoms.
[ترجمه ترگمان]پرهیز از سکس یا استفاده از کاندوم
[ترجمه گوگل]از رابطه جنسی اجتناب کنید یا از کاندوم استفاده کنید

5. Patrons are requested to abstain from smoking in the restaurant.
[ترجمه ترگمان]از Patrons خواسته می شود از سیگار کشیدن در رستوران خودداری کنند
[ترجمه گوگل]از طرفداران درخواست شده است که از رستوران سیگار نکشید

6. His doctor ordered him to abstain from beer and wine.
[ترجمه ترگمان]دکتر دستور داد که از آبجو و شراب پرهیز کند
[ترجمه گوگل]دکتر او دستور داد که از آبجو و شراب جلوگیری شود

7. Do you drink alcohol, smoke, or abstain?
[ترجمه ترگمان]الکل، سیگار، یا پرهیز کردن؟
[ترجمه گوگل]آیا الکل، دود یا نادیده می گیرید؟

8. The leaders asked their representatives to abstain from voting.
[ترجمه ترگمان]رهبران از نمایندگان خود خواستند تا از رای دادن خودداری کنند
[ترجمه گوگل]رهبران از نمایندگان خود خواسته اند که از رای گیری خودداری کنند

9. Trial volunteers are told to abstain from watching TV for a month.
[ترجمه ترگمان]به داوطلبان محاکمه گفته می شود که از تماشای تلویزیون برای یک ماه پرهیز می کنند
[ترجمه گوگل]داوطلبان دادگستری گفته اند که از تماشای تلویزیون برای یک ماه استفاده نکنند

10. This unanimity encouraged local leaders to abstain from political initiatives and to concentrate on local and day-to-day issues.
[ترجمه ترگمان]این اتفاق آرا رهبران محلی را تشویق کرد تا از ابتکارات سیاسی خودداری کنند و بر مسائل محلی و روزمره تمرکز کنند
[ترجمه گوگل]این یکپارچگی رهبران محلی را تشویق کرد که از ابتکارات سیاسی خودداری کنند و به مسائل محلی و روزمره متمرکز شوند

11. The Opposition has agreed to abstain, which means the Government will win a clear majority.
[ترجمه ترگمان]مخالفان موافقت کرده اند که خودداری کنند، که به این معنی است که دولت اکثریت قاطع را به دست خواهد آورد
[ترجمه گوگل]اپوزیسیون موافقت کرده است که از این موضوع منصرف شود، یعنی دولت اکثریت آشکار را به دست خواهد آورد

12. The sex education program encourages teens to abstain.
[ترجمه ترگمان]برنامه آموزش جنسی نوجوانان را تشویق می کند که پرهیز کنند
[ترجمه گوگل]برنامه آموزش جنسی ترغیب نوجوانان به نادیده گرفتن است

13. For the entire month, families abstain from eating and drinking during daylight hours in an act of sacrifice and purification.
[ترجمه ترگمان]در کل ماه، خانواده ها از خوردن و نوشیدن در ساعات روز در عمل قربانی کردن و خالص سازی خودداری می کنند
[ترجمه گوگل]برای تمام ماه، خانواده ها از خوردن و نوشیدن در طول روزهای شبانه در اثر فداکاری و تصفیه، اجتناب می کنند

14. Teens are being urged to abstain from sex.
[ترجمه ترگمان]نوجوانان به نوجوانان توصیه می شود که از رابطه جنسی خودداری کنند
[ترجمه گوگل]نوجوانان خواستار ازدواج با جنس مخالف هستند

15. Junior politicians are supposed to abstain from criticizing the government.
[ترجمه ترگمان]قرار است سیاستمداران جوان از انتقاد از دولت خودداری کنند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران جوان باید نقد دولت را نادیده بگیرند

to abstain from sugar

از خوردن شکر پرهیز کردن


They have abstained from commenting.

آنها از دادن توضیح خودداری کرده‌اند.


پیشنهاد کاربران

جلوگیری کردن

پرهیز کردن، امتناع کردن، خودداری کردن

رای ممتنع دادن

رای ممتنع

اجتناب ورزیدن

پرهیز و امتناع و دوری و خودداری کردن
That's so much jizz
??? How many days did you Abstaine for


کلمات دیگر: