کلمه جو
صفحه اصلی

illegitimate


معنی : حرامزاده، غیر مشروع، ناروا
معانی دیگر : (فرزند) نامشروع، غیرمستدل، ناوارد، غلط، ناموجه، نامعقول، غیرقانونی، نامجاز، قدغن

انگلیسی به فارسی

حرامزاده، غیر مشروع، ناروا


نامشروع، غیر مشروع، حرامزاده، ناروا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not legitimate; unlawful.
متضاد: lawful, legal, legitimate, true
مشابه: criminal, illegal, illicit, unlawful

- Did you know he was carrying on illegitimate business dealings?
[ترجمه ترگمان] میدونستی که اون معاملات نامشروع انجام میده؟
[ترجمه گوگل] آیا می دانستید که او معاملات غیرقانونی کسب و کار را انجام می دهد؟

(2) تعریف: born out of wedlock; bastard.
متضاد: legitimate

- As his son was illegitimate, he could not inherit the throne.
[ترجمه ترگمان] چون پسرش فرزند نامشروع بود، نمی توانست تاج و تخت را به ارث ببرد
[ترجمه گوگل] به عنوان پسرش نامشروع بود، او نمی توانست تاج و تخت را به ارث برساند

(3) تعریف: not in good usage; inappropriate.
متضاد: legitimate

- The use of that word in this context is illegitimate.
[ترجمه ترگمان] استفاده از این واژه در این زمینه نامشروع است
[ترجمه گوگل] استفاده از این کلمه در این زمینه نامشروع است

(4) تعریف: not in accordance with principles of logical inference; illogical.
متضاد: legitimate

- What you've put forward is an illegitimate argument.
[ترجمه ترگمان] چیزی که تو جلو گذاشتی یه دعوای نامشروع - ه
[ترجمه گوگل] چیزی که شما مطرح کردید یک استدلال نامشروع است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: illegitimates, illegitimating, illegitimated
• : تعریف: to declare or prove illegitimate.
متضاد: legitimate
اسم ( noun )
مشتقات: illegitimately (adv.), illegitimacy (n.)
• : تعریف: one that is illegitimate; bastard.

• one who is born to parents who are not married to each other
declare illegal, make unlawful
against the law, illegal, prohibited; born to parents who are not married to each other, bastard
a person who is illegitimate was born of parents who were not legally married to each other.
an illegitimate activity is not allowed or approved by law or social customs.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ناشروع، ناحق، حرامزاده

مترادف و متضاد

حرامزاده (صفت)
adulterate, spurious, bastard, illegitimate, unfathered, base-born

غیر مشروع (صفت)
illegitimate, illegal, unlawful

ناروا (صفت)
illegitimate, undue, unjust, inadmissible, impermissible, inadvisable, trumped-up

not legal


Synonyms: contraband, illegal, illicit, improper, invalid, misbegotten, spurious, supposititious, unauthorized, unconstitutional, unlawful, unsanctioned, wicked, wrong


Antonyms: authorized, blessed, ethical, justifiable, legal, legitimate, moral, sanctioned, warranted


جملات نمونه

1. an illegitimate conclusion
نتیجه گیری غیرموجه

2. an illegitimate government
دولت غیرقانونی

3. an illegitimate seizure of power
در دست گرفتن نامشروع قدرت

4. two legitimate daughters and one illegitimate son
دو دختر حلال زاده و یک پسر حرامزاده

5. hossein agha the carpet seller had two illegitimate children
حسین آقای فرش فروش دو بچه ی حرامزاده داشت.

6. About 68 per cent of illegitimate births were jointly registered by both parents.
[ترجمه ترگمان]حدود ۶۸ درصد از زایمان های غیرقانونی به طور مشترک توسط هر دو پدر و مادر ثبت شدند
[ترجمه گوگل]حدودا 68 درصد از تولدها غیرقانونی به طور مشترک توسط هر دو والدین ثبت شده است

7. It is quite illegitimate to argue that the government had no choice.
[ترجمه ترگمان]بحث بر این است که دولت هیچ انتخابی ندارد
[ترجمه گوگل]کاملا نامشروع استدلال می کند که دولت انتخابی نداشته است

8. The rebels regard the official parliament as illegitimate.
[ترجمه ترگمان]شورشیان به پارلمان رسمی به عنوان نامشروع نگاه می کنند
[ترجمه گوگل]شورشیان مجلس نمایندگان را غیرقانونی می دانند

9. The election was dismissed as illegitimate by the opposition.
[ترجمه ترگمان]این انتخابات توسط اپوزیسیون غیرقانونی اعلام شد
[ترجمه گوگل]انتخابات به عنوان غیرقانونی توسط مخالفان رد شد

10. The mother of an illegitimate child had no legal recourse to the father.
[ترجمه ترگمان]مادر فرزند نامشروع چاره قانونی برای پدر نداشت
[ترجمه گوگل]مادر یک کودک نامشروع هیچ گونه حق قانونی برای پدر نداشت

11. In the last century, mothers of illegitimate babies could be declared insane.
[ترجمه ترگمان]در قرن گذشته، مادران فرزندان نامشروع را می توان دیوانه اعلام کرد
[ترجمه گوگل]در قرن گذشته، مادران نوزادان نامشروع می تواند به عنوان دیوانه اعلام شود

12. Between 1977 and 1987 illegitimate births increased from 5400 to 15400; 76 percent of this increase was in jointly registered births.
[ترجمه ترگمان]بین سال های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۷ تعداد زاد و ولد غیر قانونی از ۵۴۰۰ به ۱۵۴۰۰ افزایش یافت؛ ۷۶ درصد این افزایش به طور مشترک مورد ثبت قرار گرفت
[ترجمه گوگل]بین سال های 1977 و 1987 تولد غیرقانونی از 5400 به 15400 افزایش یافت؛ 76 درصد از این افزایش به طور مشترک ثبت شده تولد

13. The family was an illegitimate branch of the Yorkshire Hoptons, being descended from Sir Robert Swillington by his mistress Joan Hopton.
[ترجمه ترگمان]خانواده یک شاخه نامشروع از Yorkshire یورک شر بودند که از Sir رابرت Swillington در کنار خانم رابرت Hopton پایین آمده بودند
[ترجمه گوگل]خانواده یک شاخه غیرقانونی یپورس یورکشایر بود، که از طرف سر رابرت سویلینگتون از طرف معشوقه جوآن هاپتون فرود آمد

14. The illegitimate son of a maidservant, Frank Roberts was born at Edinburgh in 19
[ترجمه ترگمان]فرزند نامشروع یک خدمتکار، فرانک رابرتز در ادنبورگ در ۱۹ دسامبر در ادنبورگ به دنیا آمد
[ترجمه گوگل]فرانک رابرتز، پسر غیرقانونی خدمتکار، در 19 سالگی در ادینبورگ متولد شد

15. Some of them pretend they're the illegitimate sons of noblemen, and some of them pretend some one else did the murder.
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها وانمود می کنند که فرزندان نامشروع نجبا هستند و بعضی از آن ها وانمود می کنند که کسی مرتکب قتل شده است
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها تظاهر می کنند که آنها فرزندان غیرقانونی اشخاص هستند و بعضی از آنها وانمود می کنند که یکی دیگر از این قتل ها بود

16. It is quite illegitimate to treat a person in such a situation as a mere swindler.
[ترجمه ترگمان]رفتار با فردی در چنین موقعیتی به عنوان یک شیاد، کاملا نامشروع است
[ترجمه گوگل]این کاملا نامشروع است که فردی را در چنین شرایطی به عنوان یک کلاهبردار صرف کند

17. Many of these insurance claims are illegitimate.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این مطالبات بیمه غیرقانونی هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از این ادعاهای بیمه نامشروع هستند

Hossein Agha the carpet seller had two illegitimate children.

حسین، آقای فرش‌فروش دو بچه‌ی حرام‌زاده داشت.


an illegitimate conclusion

نتیجه‌گیری غیرموجه


an illegitimate government

دولت غیرقانونی


an illegitimate seizure of power

در دست گرفتن نامشروع قدرت



کلمات دیگر: