1. a bankrupt foreign policy
سیاست خارجی شکست خورده
2. morally bankrupt
از نظر اخلاقی مردود (ورشکسته)
3. a political bankrupt
سرخورده ی سیاسی
4. the company became bankrupt
شرکت ورشکسته شد.
5. he tried to dissociate himself from his bankrupt friend
او کوشید که از دوست ورشکسته ی خود فاصله بگیرد.
6. when the bubble burst, they all went bankrupt
وقتی حباب ترکید (نقشه ی آنها شکست خورد) همه ورشکست شدند.
7. the incompetent managers who made the company go bankrupt
مدیران نالایقی که شرکت را ورشکست کردند
8. He went bankrupt after only a year in business.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک سال کار ورشکست شد
[ترجمه گوگل]وی تنها پس از یک سال تجارت ورشکست شد
9. Hundreds of firms went bankrupt during the recession.
[ترجمه ترگمان]صدها شرکت در زمان رکود ورشکست شدند
[ترجمه گوگل]صدها شرکت در دوران رکود اقتصادی ورشکست شدند
10. The court adjudicated the company bankrupt.
[ترجمه ترگمان]دادگاه این شرکت را ورشکسته اعلام کرد
[ترجمه گوگل]دادگاه شرکت را ورشکسته اعلام کرد
11. The company went bankrupt, and it burst up completely.
[ترجمه ترگمان]شرکت ورشکست شد و ناگهان منفجر شد
[ترجمه گوگل]این شرکت ورشکست شد و کاملاً منفجر شد
12. The company went bankrupt and was put into the hands of the receivers.
[ترجمه ترگمان]شرکت ورشکسته شد و در دست گیرنده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این شرکت ورشکست شد و به دست گیرنده ها سپرده شد
13. The worst bankrupt is the person who lost his enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]بدترین ورشکستگی فردی است که شور و اشتیاق خود را از دست داده است
[ترجمه گوگل]بدترین ورشکسته شخصی است که اشتیاق خود را از دست داده است
14. As a result, he went bankrupt soon.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، اون به زودی ورشکست شد
[ترجمه گوگل]در نتیجه ، او به زودی ورشکست شد
15. and may go bankrupt.
[ترجمه ترگمان]و ممکن است ورشکست شود
[ترجمه گوگل]و ممکن است ورشکست شود