کلمه جو
صفحه اصلی

impartiality


معنی : انصاف، بیطرفی
معانی دیگر : بیطرفی

انگلیسی به فارسی

بی طرفی، بیطرفی، انصاف


بیطرفی


انگلیسی به انگلیسی

• fairness, objectivity, neutrality, freedom from prejudice

دیکشنری تخصصی

[حقوق] بی طرفی

مترادف و متضاد

انصاف (اسم)
justice, equity, impartiality

بیطرفی (اسم)
impartiality, neutrality

evenhandedness


Synonyms: neutrality, probity, justice, equality, fairness


جملات نمونه

1. The BBC must ensure that due impartiality is preserved in its news programmes.
[ترجمه موسی] بی بی سی باید اطمینان حاصل کند که بی طرفی لازم ( مناسب ) در برنامه های خبری خود حفظ شده است.
[ترجمه ترگمان]بی بی سی باید اطمینان حاصل کند که بی طرفی در برنامه های خبری خود حفظ شده است
[ترجمه گوگل]بی بی سی باید اطمینان حاصل کند که بی طرفی در برنامه های خبری آن حفظ شده است

2. Impartiality is essential to a judge.
[ترجمه موسی] انصاف برای یک قاضی واجب است.
[ترجمه ترگمان]impartiality برای یک قاضی ضروری است
[ترجمه گوگل]بیطرفی برای یک قاضی ضروری است

3. He shows impartiality and detachment.
[ترجمه ترگمان]impartiality و واحد را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او بی طرفی و انزوا را نشان می دهد

4. The state must ensure the independence and impartiality of the justice system.
[ترجمه ترگمان]دولت باید استقلال و بی طرفی سیستم قضایی را تضمین کند
[ترجمه گوگل]دولت باید استقلال و بی طرفی نظام عدالت را تضمین کند

5. Impartiality is a concept which has been used to convey many things.
[ترجمه ترگمان]impartiality مفهومی است که برای انتقال بسیاری از چیزها مورد استفاده قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]بی طرفی یک مفهوم است که برای انتقال بسیاری از چیزها مورد استفاده قرار گرفته است

6. Impartiality is a vital feature of the conciliation officer's role.
[ترجمه ترگمان]impartiality یکی از ویژگی های حیاتی نقش افسر آشتی است
[ترجمه گوگل]بی طرفی یک ویژگی حیاتی از نقش افسر متهم است

7. Your impartiality in weighing the evidence they have presented to you is the ornament of our system at law.
[ترجمه ترگمان]بی طرفی شما در سنجش مدارک ارائه شده به شما، زینت سیستم ما در قانون است
[ترجمه گوگل]بی عدالتی شما در محاسبه شواهدی که به شما ارائه کرده است، زینت نظام ما در قانون است

8. Along with them went the baggage of impartiality, high quality, good taste and decency.
[ترجمه ترگمان]همراه با آن ها بار و بنه بی طرفی، کیفیت عالی، سلیقه خوب و ادب بود
[ترجمه گوگل]همراه با آنها رفت و آمد غرامت بی طرفی، کیفیت بالا، طعم و شایستگی و شایستگی

9. It was that reputation for impartiality that in December 199 won him the sensitive post of investigating Gingrich.
[ترجمه ترگمان]این شهرت بیطرفی بود که در ماه دسامبر ۱۹۹ پست حساس بررسی گینگریچ را به دست آورد
[ترجمه گوگل]این شهرت بی عدالتی بود که در دسامبر 199 او را به پست حساس بررسی گینگریچ برد

10. Impartiality and family power structures Embarking on family counselling can subtly change the relationship between the counsellor and the older counsellee.
[ترجمه ترگمان]ساختارهای قدرت خانوادگی و خانوادگی وابسته به مشاوره خانواده می توانند به طور ظریفی رابطه بین مشاور و the قدیمی تر را تغییر دهند
[ترجمه گوگل]بی عدالتی و ساختارهای قدرت خانوادگی در حال انجام مشاوره خانواده می تواند رابطه بین مشاور و مشاور سالخورده را تغییر دهد

11. In Britain, questions have been raised over the impartiality of the regulatory authority.
[ترجمه ترگمان]در بریتانیا، پرسش هایی بر سر بیطرفی قدرت قانونی مطرح شده است
[ترجمه گوگل]در بریتانیا، سوالات مطرح شده بر بی طرفی مقامات نظارتی مطرح شده است

12. Her impartiality stood me in good stead.
[ترجمه ترگمان]بی طرفی او به جای من بود
[ترجمه گوگل]بی طرفی او مرا در جای خوبی قرار داد

13. Consequently, our stereotyped appraisal bears some impartiality to be rectified.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، ارزیابی کلیشه ای ما برخی بی طرفی را برای تصحیح آن نشان می دهد
[ترجمه گوگل]درنتیجه، ارزیابی کلیشه ای ما، بی عدالتی است که باید برطرف شود

14. The governors could be stripped of their job of overseeing the BBC's "impartiality and accuracy" with the task handed to the quango .
[ترجمه ترگمان]فرمانداران می توانند از کار خود برای نظارت بر \"بی طرفی و صحت\" بی بی سی با این وظیفه که به the محول شده است، محروم شوند
[ترجمه گوگل]فرمانداران می توانند از کار خود برای نظارت بی عدالتی و دقت بی بی سی با وظیفه ای که به کوانو اعطا شده اند، برکنار شوند

15. Tenet of Testing, Appraisal and Certification: Independence, Impartiality, Scientificalness and Accuracy.
[ترجمه ترگمان]تنت of، ارزیابی و گواهی صلاحیت: استقلال، impartiality، Scientificalness و دقت
[ترجمه گوگل]تنتن تست، ارزیابی و صدور گواهینامه: استقلال، بی طرفی، علمی و دقت

پیشنهاد کاربران

بی غرضی

impartiality ( noun ) = بی غرضی، بی طرفی، انصاف، بی تعصبی، عدالت، عدل


examples:
1 - judges are known for their impartiality.
قضات به خاطر انصافشان ( بی طرفیشان، عدالتشان ) معروف هستند.
2 - The state must ensure the independence and impartiality of the justice system.
دولت باید استقلال و بی طرفی نظام دادگستری را تضمین کند.
3 - He is often chosen as a mediator, reflecting his reputation for impartiality.
او اغلب به عنوان میانجی انتخاب می شود و انعکاس ( نشان ) دهنده شهرت وی در بی طرفی است.
4 - Showing absolute impartiality and neutrality was vital to avoid charges of favouritism.
نشان دادن انصاف و بی طرفی مطلق برای جلوگیری از اتهامات طرفداری بسیار واجب بود.
5 - Defence lawyers questioned the impartiality of the military officers who will sit as both judges and jury.
وکلای مدافع بی طرفی افسران نظامی را که هم به عنوان قاضی و هم به عنوان هیئت منصفه حضور خواهند داشت ، زیر سال بردند.

با سه کلمه مترادف است : equity، justice ، fairness


بدون غرض ورزی


کلمات دیگر: