کلمه جو
صفحه اصلی

date


معنی : تاریخ، خرما، زمان، ملاقات، نخل، درخت خرما، تاریخ گذاشتن، تاریخ گذاردن، مدت معین کردن
معانی دیگر : تاریخ (که روی چیزی ذکر می شود)، گاه، زمان وقوع، (جمع) تاریخ زاد و مرگ (تولد و وفات)، وعده ی ملاقات (به ویژه با فردی از جنس مخالف)، رانده وو، قرار، (پسر یا دختر) طرف ملاقات، دوست پسر (یا دختر)، طرف، تاریخ گذاشتن (روی نامه و غیره)، (برای چیزی) تاریخ تعیین کردن، سالخورده به نظر آمدن، کهنه به نظر آمدن، از مد افتاده کردن، قدیمی بودن، (با فردی از جنس مخالف) بیرون رفتن، وعده ی ملاقات گذاشتن، (معمولا با: from) از زمان بخصوصی آغاز شدن، رطب، تاری  گذاشتن

انگلیسی به فارسی

(محاوره) وعده، (زن و مرد) قرار، قرار دو نفره


(محاوره) دوست پسر، دوست دختر، یار


(نامه) تاریخ گذاشتن روی، تاریخ زدن


(دست نویس، سکه) تاریخ چیزی را تغیین کردن


(محاوره) قرار گذاشتن با، وعده گذاشتن با


(محاوره) (دختر و پسر) بیرون رفتن با


(لباس، اصطلاح) کهنه شدن، منسوخ شدن، از رواج افتادن


درخت خرما، نخل


تاریخ، خرما، زمان، ملاقات، نخل، درخت خرما، تاریخ گذاشتن، تاریخ گذاردن، مدت معین کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: out of date, up to date
(1) تعریف: a specific day or point in time, usu. described by indicating the month, day, and year.
مشابه: day, time

- The date of his birth was April 1, 1988.
[ترجمه ترگمان] تاریخ تولد او ۱ آوریل ۱۹۸۸ بود
[ترجمه گوگل] تاریخ تولد او 1 آوریل 1988 بود
- Do you know what happened on this date in history?
[ترجمه ترگمان] میدونی تو تاریخ این تاریخ چه اتفاقی افتاد؟
[ترجمه گوگل] آیا می دانید در تاریخ چه اتفاقی افتاده است؟

(2) تعریف: the time period that surrounds something.
مشابه: age, day, epoch, era, period, time

- Wooden toys of this date are rare and highly valued.
[ترجمه ترگمان] اسباب بازی های چوبی این تاریخ نادر و با ارزش هستند
[ترجمه گوگل] اسباب بازی های چوبی این تاریخ نادر و بسیار ارزشمند است

(3) تعریف: a scheduled appointment.

- I have a date with my son's teacher tomorrow to talk about his falling grades.
[ترجمه ترگمان] فردا قرار ملاقاتی با معلم پسرم دارم که در مورد نمرات سقوط او صحبت کنم
[ترجمه گوگل] من فردی با معلم پسرم می توانم در مورد کلاس های سقوط او صحبت کنم
- Let's make a date to have coffee next week.
[ترجمه ترگمان] بگذارید یک قرار بگذاریم که هفته آینده قهوه داشته باشیم
[ترجمه گوگل] بیایید یک تاریخ برای قهوه هفته آینده بسازیم
- I can't make it tomorrow because I have an important lunch date.
[ترجمه ترگمان] فردا نمی توانم این کار را بکنم چون قرار ناهار مهمی دارم
[ترجمه گوگل] من نمی توانم آن را فردا انجام دهم زیرا من یک تاریخ ناهار مهم را دارم

(4) تعریف: an appointment to meet for a social event with a person with whom one has a romantic interest.
مشابه: appointment, assignation, engagement, meeting, rendezvous, tryst

- I like him, but I haven't gone out on a date with him yet.
[ترجمه ترگمان] من دوستش دارم، اما هنوز با اون بیرون نرفتم
[ترجمه گوگل] من او را دوست دارم، اما تا به حال با او هنوز هم نشده ام
- Are you going to ask her for a date?
[ترجمه ترگمان] می خوای باه اش قرار بذاری؟
[ترجمه گوگل] آیا می خواهید او را برای تاریخ بپرسید؟

(5) تعریف: a person who accompanies one to a social event, esp. a person of the opposite sex.

- Aren't you going to introduce me to your date?
[ترجمه ترگمان] نمی خوای منو به قرارت معرفی کنی؟
[ترجمه گوگل] آیا نمی خواهید به تاریخ خود مراجعه کنید؟
- Everyone is expected to bring a date to the party.
[ترجمه ترگمان] انتظار می رود که هر کسی قرار ملاقاتی برای این حزب داشته باشد
[ترجمه گوگل] انتظار میرود همه به یک مهمانی اختصاص داده شوند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dates, dating, dated
(1) تعریف: to write or print the date on (a letter or other document).

- Date your letter near the top of the page on the right.
[ترجمه ترگمان] قرار دادن نامه شما در بالای صفحه سمت راست
[ترجمه گوگل] تاریخ خود را در بالای صفحه در سمت راست قرار دهید
- Don't forget to date your check.
[ترجمه ترگمان] فراموش نکن با چک کردن تو قرار بذاری
[ترجمه گوگل] فراموش نکنید که تاریخ چک خود را

(2) تعریف: to determine the date of (a document, artifact, or the like).
مشابه: carbon-date

- The scientists dated the ancient pieces of pottery using new techniques.
[ترجمه ترگمان] دانشمندان با استفاده از تکنیک های جدید به قطعات باستانی کوزه گری اشاره کردند
[ترجمه گوگل] دانشمندان از قطعات باستانی سفال با استفاده از تکنیک های جدید قدردانی کردند

(3) تعریف: to have a romantic or potentially romantic social engagement or engagements with.
مشابه: court, escort, see

- How long have you been dating her?
[ترجمه ترگمان] چند وقته باه اش قرار میذاری؟
[ترجمه گوگل] چقدر دوست داری او را دوست داری؟
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: datable (dateable) (adj.), dater (n.)
(1) تعریف: to be of a specific time.
مشابه: belong to, come from, originate

- This antique clock dates from the 1860s.
[ترجمه ترگمان] این ساعت قدیمی از دهه ۱۸۶۰ آغاز می شود
[ترجمه گوگل] این ساعت های عتیقه از دهه 1860 میگذرد

(2) تعریف: to lose currency or fashion.
مترادف: obsolesce

- These fashions have dated and are rarely seen now.
[ترجمه ترگمان] این مده ای تاریخ به ندرت دیده می شوند و بندرت دیده می شوند
[ترجمه گوگل] این مدل ها تاریخی هستند و اکنون به ندرت دیده می شوند

(3) تعریف: to have romantic or potentially romantic social engagements.
مشابه: romance

- Two years after his wife died, he slowly began to date again.
[ترجمه ترگمان] دو سال پس از مرگ همسرش به آرامی با او قرار گذاشت
[ترجمه گوگل] دو سال بعد همسرش مرد، به آرامی دوباره شروع به کار کرد
- He thinks his daughter is too young to date.
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که دخترش بسیار جوان است
[ترجمه گوگل] او فکر می کند که دخترش تا به امروز خیلی جوان است
- I didn't know you two were dating!
[ترجمه ترگمان] نمی دونستم شما دوتا با هم قرار میذارین!
[ترجمه گوگل] من نمی دانستم که دو نفر از شما قدمت دارند
اسم ( noun )
• : تعریف: the edible fruit of the date palm tree of the Middle East.

• day month and year according to the calendar; interview, meeting; fruit of a date palm tree
write a date on; apply a date to; go out with a person of the opposite sex
a date is a particular day, for example 7th june 1990, or year, for example 1066.
when you date something, you give the date when it began or was made.
when you date a letter or a cheque, you write the day's date on it.
at a particular date means at a particular time or stage.
if something dates, it goes out of fashion.
a date is also an appointment to meet someone or go out with them, especially someone of the opposite sex.
your date is someone of the opposite sex that you have a date with; used in american english.
if you are dating someone of the opposite sex, you go out regularly with them; used in american english.
a date is also a small, sticky dark brown fruit. dates grow on palm trees.
see also out of date, up-to-date, dated.
if something dates back to a particular time, it started or was made then.
if something dates from a particular time, it started or was made at that time.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] فرمان DATE
[حقوق] (قید کردن) تاریخ

مترادف و متضاد

Synonyms: antiquate, archaize, obsolesce, obsolete, outdate, show one’s age


تاریخ (اسم)
era, history, date

خرما (اسم)
date, date palm

زمان (اسم)
time, period, moment, date, epoch

ملاقات (اسم)
meeting, encounter, date

نخل (اسم)
palm, date

درخت خرما (اسم)
date

تاریخ گذاشتن (فعل)
date

تاریخ گذاردن (فعل)
date

مدت معین کردن (فعل)
date

point in time; particular day or time


Synonyms: age, century, course, day, duration, epoch, era, generation, hour, juncture, moment, period, quarter, reign, span, spell, stage, term, time, while, year


social engagement


Synonyms: appointment, assignation, call, interview, meeting, rendezvous, tryst, visit


person accompanying another socially


Synonyms: blind date, boyfriend, companion, escort, friend, girlfriend, lover, partner, steady, sweetheart


assign a time


Synonyms: affix a date to, belong to, carbon-date, chronicle, come from, determine, exist from, fix, fix the date of, isolate, mark, measure, originate in, put in its place, record, register


see person socially


Synonyms: associate with, attend, consort with, court, deuce it, escort, fix up, go around together, go around with, go out with, go steady, go together, keep company, make a date, see, step around, take out, woo


become obsolete


جملات نمونه

1. date of birth
تاریخ تولد

2. date of purchase
تاریخ خرید

3. date palm
نخل خرما

4. no date was stated in your invitaion
در دعوت نامه ی شما تاریخ قید نشده بود.

5. the date of his death corresponds with my birthday
تاریخ مرگ او با زادروز من مقارن است.

6. the date of publication
تاریخ چاپ

7. the date of the letter was not legible
تاریخ نامه خوانا نبود.

8. the date of the meeting is still undecided
تاریخ جلسه هنوز تعیین نشده است.

9. the date of the next launch of the space vehicle
تاریخ پرتاب بعدی سفینه فضایی

10. the date of the next meeting will be determined tomorrow
تاریخ جلسه ی بعدی فردا تعیین خواهد شد.

11. the date of their wedding has not been recorded anywhere
تاریخ ازدواج آنها در جایی ثبت نشده است.

12. due date
موعد،تاریخ مقرر

13. to date
تا این تاریخ،تا کنون،تا حالا

14. a definite date
تاریخ معین

15. a dinner date
قرار شام

16. a firm date for the meeting
تاریخ قطعی برای ملاقات

17. an important date in iran's sporting calendar
تاریخ مهمی در فهرست رویدادهای ورزشی ایران

18. the meeting's date is still unsettled
تاریخ جلسه هنوز معین نشده است.

19. the official date of this dictionary's publication
تاریخ اعلام شده ی نشر این فرهنگ

20. what's the date today?
امروز چه تاریخی است ؟ تاریخ امروز چیست ؟

21. out of date
قدیمی،از مد افتاده،منسوخ،غیرمتداول،کهنه

22. up to date
(مطابق) آخرین روش یا مد،امروزی،باب روز،نو آگاه (به جدیدترین رویدادها و پیشرفت ها)

23. at a future date
در آینده

24. at a given date
در تاریخ معین

25. at a later date
در یک وقت دیگر (تاریخ بعدی)

26. he advanced the date of his trip by one week
تاریخ سفر خود را یک هفته جلو انداخت.

27. they erased the date on the document and inserted a false one
آنان تاریخ روی سند راپاک کردند و یک تاریخ جعلی به جای آن نوشتند.

28. to fix the date of a wedding
تاریخ ازدواج را تعیین کردن

29. what is the date on this coin?
تاریخ این سکه چیست ؟ این سکه کی ضرب شده ؟

30. who was your date last night?
دیشب با کدام دختر قرار داشتی ؟

31. do you remember the date of her arrival?
آیا تاریخ ورود او را به یاد داری ؟

32. manuscript of a low date
نسخه ی خطی سنوات اخیر

33. the uncertainty about the date of ferdowsi's birth
محرز نبودن تاریخ تولد فردوسی

34. what will be the date of the funeral?
کفن و دفن او چه تاریخی خواهد بود؟

35. i am not up to date on that subject
درباره ی آن موضوع آخرین اطلاعات را ندارم.

36. they have not been able to date these old jugs yet
هنوز نتوانسته اند تاریخ این کوزه های قدیمی را تعیین کنند.

37. he has never been out on a date with a girl
او هرگز با دختری بیرون نرفته است.

38. the contract is effective as of the date of signature
قرارداد از تاریخ امضا به بعد معتبر است.

39. the roman era was computed from the date when rome was supposedly founded
تقویم رومی از زمان فرضی بنیادگذاری روم آغاز می شد.

40. the letter was on the desk but its date and signature had been deleted
نامه روی میز بود ولی تاریخ و امضای آن حذف شده بود.

what is the date on this coin?

تاریخ این سکه چیست؟ این سکه کی ضرب شده؟


The date of the letter was not legible.

تاریخ نامه خوانا نبود.


date of birth

تاریخ تولد


do you remember the date of her arrival?

آیا تاریخ ورود او را به یاد داری؟


at what date?

در چه تاریخی؟ در چه زمانی؟


what's the date today?

امروز چه تاریخی است؟ تاریخ امروز چیست؟


at a later date

در یک وقت دیگر (تاریخ بعدی)


at a future date

در آینده


His dates were engraved on his tombstone.

تاریخ زاد و مرگش را روی سنگ قبرش کنده بودند.


He has never been out on a date with a girl.

او هرگز با دختری بیرون نرفته است.


who was your date last night?

دیشب با کدام دختر قرار داشتی؟


a dinner date

قرار شام


She dated and signed the check.

او چک را تاریخ‌گذاری و امضا کرد.


They have not been able to date these old jugs yet.

هنوز نتوانسته‌اند تاریخ این کوزه‌های قدیمی را تعیین کنند.


The information contained in this book is dated.

اطلاعات موجود در این کتاب کهنه است.


This hairstyle really dates you.

این مدل مو، تو را واقعاً پیر نشان می‌دهد.


He dated her for six months, then married her.

شش ماه با او مراوده داشت و سپس او را گرفت.


This custom dates from the Sassanian times.

این رسم از زمان ساسانیان آغاز شده است، این رسم به دوره‌ی ساسانیان می‌رسد.


I am not up to date on that subject.

درباره‌ی آن موضوع آخرین اطلاعات را ندارم.


اصطلاحات

out of date

قدیمی، از مد افتاده، منسوخ، غیرمتداول، کهنه


to date

تا این تاریخ، تاکنون، تا حالا


up to date

(مطابق) آخرین روش یا مد، امروزی، باب روز، نو آگاه (به جدیدترین رویدادها و پیشرفتها)


پیشنهاد کاربران

متعلق بودن به ( تاریخ خاصی )

در رنگ مو به معنی خرمایی تعبیر میشه

بالا بردن سن، پیرتر از سن واقعی نشان دادن ( I just dated myself : من خودم را پیرتر نشان دادم ) .

قرار عاشقانه

رل زدن . . . دوستی

تاریخ

ماه عاشقانه

قراری که برای ملاقات دختر یا پسری که دیدی می زاری
یک جور ملاقات فقط برای دوست دختر دوست پسر
و تاریخ روز

تاریخ گذاری

تاریخ زَنی ، تاریخ زدن

به خرما هم میگن date

به معنی طرف قرار هم هست ( دختر یا پسر ) .

خرما

روز در تاریخ مثال
1398/2/26

She did date my cousin
او با داییم قرار گذاشت

هم به معنای روز هم به معنای خرما ولی بیشتر خرما به خاطر اینکه روز رو هم می شه Day نوشت

عصر. عهد. روزگار. دوران. دوره

3 تا معنی کلی داره
1 - خرما
2 - ملاقات
3 - تاریخ
اشتراک معنایی دارن مثل شیر که چندتا معنی تو فارسی داره . . . !

تاریخ
خرما
قرار ملاقات عاشقانه ( دوست دختر و دوست پسر )

قرار عشقی

خرما میشه : dates
درحالی که تاریخ میشه: date

چندین معنی دارد اول به معنای تاریخ وبعد به معنای خرما و. . . . .

نوشتن، تاریخ، قرار عاشقانه

if you and another person are dating, or if you are dating someone, the two of you are having a sexual or romantic relationship with each other

به شخصی هم که باهاش میرید سر قرار، date میگن.
a person you have a romantic meeting with:
Who's your date for the prom?


قرار گذاشتن با فرد خاصی برای اولین بار، نه قرار عاشقانه

دوست دختر یا دوست پسر.
اگر در نقش فعل باشد بدون حرف اضافه می آید ولی اگر در نقش اسم باشد با حرف اضافهwith می آید.

date somebody
پیر نشون دادن.
date something
کهنه و قدیمی بودن.

My date
دوست پسرم یا دوست دخترم

کلا سه معنی میده : خرما ، تاریخ ، قرار دختر و پسر یا زن و مرد با هم دیگه هستش

قرار بین دختر و پسر ( قرار عاشقانه❤ )

فعل date به معنای تاریخ گذاشتن
فعل date به معنای تاریخ گذاشتن به معنای نوشتن تاریخ روی چیزی ( مثلا نامه، فرم، سند و . . . ) است. مثلا:
?have you dated the letter ( برای نامه تاریخ گذاشته ای؟ )
وقتی فعل date وقتی در ساختار ( date something ( at/to something به معنای این است که شی ای چقدر قدمت دارد و به چه زمانی بر می گردد و بیشتر برای اشیای باستانی استفاده می شود. مثلا:
the skeleton has been dated at about 2 000 bc ( اسکلت به تاریخ 2000 سال قبل از میلاد بر میگردد. )

واژه date به معنای قرار عاشقانه
منظور از واژه date به معنای قرار عاشقانه ملاقات از قبل تعیین شده بین دوست پسر و دوست دختر یا بین دو نفر که قصد آشنایی و دوستی دارند است. مثلا:
i've got a date with lucy tomorrow night ( من فردا شب با لوسی قرار دارم. )

فعل date به معنای قرار گذاشتن
فعل date به معنای قرار گذاشتن بیشتر به قرارهای عاشقانه ای اشاره دارد که دو فرد برای آشنایی با یکدیگر همدیگر را در مکانی ( مانند سینما، کافی شاپ، رستوران و. . . ) ملاقات می کنند. در انگلیسی آمریکایی از این فعل برای مفهوم با هم دوست بودن و رابطه عاشقانه داشتن هم استفاده می کنند. مثلا:
she's been dating ron for several months ( او چند ماه است که با ران دوست است [با او قرار می گذارد]. )

واژه date به معنای تاریخ
واژه date به معنای تاریخ به روز خاصی از ماه و سال اطلاق می شود که با اعداد و نام ماه ها و سال مشخص می شود. مثلا:
‘what's the date today?’ ‘the 10th ( تاریخ امروز چندم است؟ دهم است. )
write today's date at the top of the page ( تاریخ امروز را بالای صفحه بنویسید. )
واژه date برخی اوقات هم به طور کلی به زمان اشاره می کند و به روز خاصی اطلاق نمی شود. مثلا:
the work will be carried out at a future date ( کار در زمانی در آینده ادامه پیدا خواهد کرد. )
a building of late roman date ( ساختمانی مربوط به گذشته دور رم )

واژه date به معنای خرما
واژه date به معنای خرما به میوه ای شیرین، چسبناک و شیرین گفته می شود که روی درختی به نام نخل می روید که در شمال آفریقا و غرب آسیا فراوان است.

منبع: سایت بیاموز

date ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: قرار 1
تعریف: وعدۀ ملاقاتی فراتر از قرارهای معمول اجتماعی یا شغلی یا مناسبتی با جنس مخالف

Just found your profile decided to say hi

تاریخ. خرما. قرارعاشقانه همش هس. ولی بسته ب شرایط معنی میده.


کلمات دیگر: