اسم ( noun )
عبارات: out of date, up to date
• (1) تعریف: a specific day or point in time, usu. described by indicating the month, day, and year.
• مشابه: day, time
- The date of his birth was April 1, 1988.
[ترجمه ترگمان] تاریخ تولد او ۱ آوریل ۱۹۸۸ بود
[ترجمه گوگل] تاریخ تولد او 1 آوریل 1988 بود
- Do you know what happened on this date in history?
[ترجمه ترگمان] میدونی تو تاریخ این تاریخ چه اتفاقی افتاد؟
[ترجمه گوگل] آیا می دانید در تاریخ چه اتفاقی افتاده است؟
• (2) تعریف: the time period that surrounds something.
• مشابه: age, day, epoch, era, period, time
- Wooden toys of this date are rare and highly valued.
[ترجمه ترگمان] اسباب بازی های چوبی این تاریخ نادر و با ارزش هستند
[ترجمه گوگل] اسباب بازی های چوبی این تاریخ نادر و بسیار ارزشمند است
• (3) تعریف: a scheduled appointment.
- I have a date with my son's teacher tomorrow to talk about his falling grades.
[ترجمه ترگمان] فردا قرار ملاقاتی با معلم پسرم دارم که در مورد نمرات سقوط او صحبت کنم
[ترجمه گوگل] من فردی با معلم پسرم می توانم در مورد کلاس های سقوط او صحبت کنم
- Let's make a date to have coffee next week.
[ترجمه ترگمان] بگذارید یک قرار بگذاریم که هفته آینده قهوه داشته باشیم
[ترجمه گوگل] بیایید یک تاریخ برای قهوه هفته آینده بسازیم
- I can't make it tomorrow because I have an important lunch date.
[ترجمه ترگمان] فردا نمی توانم این کار را بکنم چون قرار ناهار مهمی دارم
[ترجمه گوگل] من نمی توانم آن را فردا انجام دهم زیرا من یک تاریخ ناهار مهم را دارم
• (4) تعریف: an appointment to meet for a social event with a person with whom one has a romantic interest.
• مشابه: appointment, assignation, engagement, meeting, rendezvous, tryst
- I like him, but I haven't gone out on a date with him yet.
[ترجمه ترگمان] من دوستش دارم، اما هنوز با اون بیرون نرفتم
[ترجمه گوگل] من او را دوست دارم، اما تا به حال با او هنوز هم نشده ام
- Are you going to ask her for a date?
[ترجمه ترگمان] می خوای باه اش قرار بذاری؟
[ترجمه گوگل] آیا می خواهید او را برای تاریخ بپرسید؟
• (5) تعریف: a person who accompanies one to a social event, esp. a person of the opposite sex.
- Aren't you going to introduce me to your date?
[ترجمه ترگمان] نمی خوای منو به قرارت معرفی کنی؟
[ترجمه گوگل] آیا نمی خواهید به تاریخ خود مراجعه کنید؟
- Everyone is expected to bring a date to the party.
[ترجمه ترگمان] انتظار می رود که هر کسی قرار ملاقاتی برای این حزب داشته باشد
[ترجمه گوگل] انتظار میرود همه به یک مهمانی اختصاص داده شوند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dates, dating, dated
• (1) تعریف: to write or print the date on (a letter or other document).
- Date your letter near the top of the page on the right.
[ترجمه ترگمان] قرار دادن نامه شما در بالای صفحه سمت راست
[ترجمه گوگل] تاریخ خود را در بالای صفحه در سمت راست قرار دهید
- Don't forget to date your check.
[ترجمه ترگمان] فراموش نکن با چک کردن تو قرار بذاری
[ترجمه گوگل] فراموش نکنید که تاریخ چک خود را
• (2) تعریف: to determine the date of (a document, artifact, or the like).
• مشابه: carbon-date
- The scientists dated the ancient pieces of pottery using new techniques.
[ترجمه ترگمان] دانشمندان با استفاده از تکنیک های جدید به قطعات باستانی کوزه گری اشاره کردند
[ترجمه گوگل] دانشمندان از قطعات باستانی سفال با استفاده از تکنیک های جدید قدردانی کردند
• (3) تعریف: to have a romantic or potentially romantic social engagement or engagements with.
• مشابه: court, escort, see
- How long have you been dating her?
[ترجمه ترگمان] چند وقته باه اش قرار میذاری؟
[ترجمه گوگل] چقدر دوست داری او را دوست داری؟
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: datable (dateable) (adj.), dater (n.)
• (1) تعریف: to be of a specific time.
• مشابه: belong to, come from, originate
- This antique clock dates from the 1860s.
[ترجمه ترگمان] این ساعت قدیمی از دهه ۱۸۶۰ آغاز می شود
[ترجمه گوگل] این ساعت های عتیقه از دهه 1860 میگذرد
• (2) تعریف: to lose currency or fashion.
• مترادف: obsolesce
- These fashions have dated and are rarely seen now.
[ترجمه ترگمان] این مده ای تاریخ به ندرت دیده می شوند و بندرت دیده می شوند
[ترجمه گوگل] این مدل ها تاریخی هستند و اکنون به ندرت دیده می شوند
• (3) تعریف: to have romantic or potentially romantic social engagements.
• مشابه: romance
- Two years after his wife died, he slowly began to date again.
[ترجمه ترگمان] دو سال پس از مرگ همسرش به آرامی با او قرار گذاشت
[ترجمه گوگل] دو سال بعد همسرش مرد، به آرامی دوباره شروع به کار کرد
- He thinks his daughter is too young to date.
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که دخترش بسیار جوان است
[ترجمه گوگل] او فکر می کند که دخترش تا به امروز خیلی جوان است
- I didn't know you two were dating!
[ترجمه ترگمان] نمی دونستم شما دوتا با هم قرار میذارین!
[ترجمه گوگل] من نمی دانستم که دو نفر از شما قدمت دارند
اسم ( noun )
• : تعریف: the edible fruit of the date palm tree of the Middle East.