genuine

معنی : اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی

معانی دیگر : اصیل، پاک نژاد، واقعی (در مقابل جعلی یا قلابی)، راست، بی غل و غش، دارای سندیت، معتبر، موثق، بی ریا، رک و بی ریا، امین و صریح

انگلیسی به فارسی

خالص، اصل، اصلی، واقعی، حقیقی، درست

اصل، واقعی، خالص، اصلی، حقیقی، درست، عینی

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: genuinely (adv.), genuineness (n.)

• (1) تعریف: true to what is claimed or believed about a thing; authentic.
• مترادف: authentic, bona fide, honest, proven, real, true, veritable
• متضاد: artificial, bogus, counterfeit, fake, fictitious, fraudulent, illusory, imitation, ostensible, seeming, sham, spurious, superficial, trumped-up
• مشابه: actual, legitimate, valid, veracious

- She wore a necklace of genuine pearls.

[ترجمه ترگمان] یک گردن بند مروارید واقعی به گردن داشت
[ترجمه گوگل] او یک گردنبند از مروارید های واقعی را پوشید

- What they discovered were genuine dinosaur bones.

[ترجمه Amirhosein] آنچه را که آنها کشف کرده اند استخوان های واقعی دایناسور بود

[ترجمه ترگمان] چیزی که کشف کردن استخون های واقعی بوده
[ترجمه گوگل] آنچه که آنها کشف کردند استخوانهای دایناسور واقعی بودند

• (2) تعریف: free from deception or pretense; sincere.
• مترادف: authentic, bona fide, honest, real, sincere, true
• متضاد: assumed, counterfeit, insincere, plastic, synthetic, unnatural
• مشابه: candid, frank, guileless, ingenuous, legitimate, natural, open, plain, straightforward, valid, veracious

- She knew she had done wrong, and she made a genuine apology.

[ترجمه ترگمان] می دانست که کار اشتباهی انجام داده است و او عذرخواهی واقعی کرد
[ترجمه گوگل] او می دانست که او اشتباه کرده است و عذرخواهی واقعی انجام داده است

- It was obvious that her affection for him was genuine.

[ترجمه ترگمان] آشکار بود که محبتش نسبت به او واقعی است
[ترجمه گوگل] واضح بود که محبت او برای او واقعی بود

• original; real, true; natural; honest, sincere
something that is genuine is real and exactly what it appears to be.
someone who is genuine is honest and sincere.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] اصیل، حقیقی، موثق، صحیح
[نساجی] خالص - ناب

مترادف و متضاد

unaffected; honest

Synonyms: 24-carat, absolute, accurate, actual, authenticated, bona fide, -carat, certain, certified, demonstrable, exact, existent, factual, for real, good, hard, honest, honest-to-goodness, indubitable, in the flesh, kosher, legit, legitimate, literal, natural, official, original, palpable, plain, positive, precise, proved, pure, real stuff, sound, sterling, sure-enough, tested, true, unadulterated, unalloyed, undoubted, unimpeachable, unquestionable, unvarnished, valid, veritable, very, whole

Antonyms: counterfeit, false, illegitimate, sham, unreal

اصلی (صفت)

elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

خالص (صفت)

absolute, sheer, net, pure, genuine, solid, sincere, downright, heartfelt, veridical, virginal, unmixed, simon-pure, unalloyed, unadulterated

درست (صفت)

right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

واقعی (صفت)

very, right, true, genuine, essential, actual, real, factual, concrete, virtual, veracious, down-to-earth, sterling, literal, lifelike, true-life, unfeigned, veritable

حقیقی (صفت)

true, genuine, actual, real, rightful, substantive, regular, intrinsic, unfeigned, veritable

اصل (صفت)

original, genuine

عینی (صفت)

genuine, identical, identic, exact, objective, visual

authentic, real

Synonyms: actual, artless, candid, earnest, frank, heartfelt, known, natural, open, positive, real, reliable, righteous, sincere, true, trustworthy, undesigning, unfeigned, unimpeachable, unpretended, unquestionable, up front, valid, well-established

Antonyms: affected, deceiving, deceptive, dishonest, insincere, misleading

جملات نمونه

1. genuine persian rugs are made with vegetable dyes

فرش های اصیل ایرانی را با رنگ گیاهی می سازند.

2. a genuine conservative

یک محافظه کار واقعی

3. a genuine signature

یک امضای موثق

4. superior durability of genuine leather

دوام بیشتر چرم واقعی

5. the recogition of a genuine diamond

تشخیص یک الماس حقیقی

6. esfahan is one of the centers of genuine persian architecture

اصفهان یکی از مراکز معماری اصیل ایرانی است.

7. i am ready to witness that the signature is genuine

آماده ام که صحت آن امضا را تضمین کنم

8. The government divides asylum-seekers into economic migrants and genuine refugees.

[ترجمه ترگمان]دولت seekers را به مهاجران اقتصادی و پناهندگان واقعی تقسیم می کند
[ترجمه گوگل]دولت تقاضای پناهندگی را به مهاجران اقتصادی و پناهندگان واقعی تقسیم می کند

9. This medal is made of genuine gold.

[ترجمه ترگمان]این مدال از طلای اصیل ساخته شده است
[ترجمه گوگل]این مدال از طلا واقعی ساخته شده است

10. Her laugh was far too hearty to be genuine.

[ترجمه ترگمان]خنده اش از ته دل بود که واقعی باشد
[ترجمه گوگل]خنده اش خیلی دلچسب بود که واقعی باشد

11. In an indiscreet moment, the president let his genuine opinions be known.

[ترجمه ترگمان]در لحظه ای بی احتیاطی، رئیس جمهور اجازه داد تا نظرات صادقانه او را بدانند
[ترجمه گوگل]در یک لحظه غیر قابل درک، رئیس جمهور اجازه می دهد نظر های واقعی خود را شناخته شده است

12. The reforms are motivated by a genuine concern for the disabled.

[ترجمه ترگمان]این اصلاحات توسط یک نگرانی واقعی برای معلولان ایجاد شده اند
[ترجمه گوگل]اصلاحات توسط یک نگرانی واقعی برای افراد معلول شده است

13. If it is a genuine Michelangelo drawing, it will sell for millions.

[ترجمه ترگمان]اگر یک نقاشی حقیقی میکلانژ دیده شود، میلیون ها دلار به فروش خواهد رسید
[ترجمه گوگل]اگر این یک طراحی واقعی میکل آنژ است، آن را برای میلیون ها فروخته خواهد شد

14. She was strict with her children in the genuine belief that it was the right thing to do.

[ترجمه ترگمان]او با فرزندان خود در این باور اصیل که کار درستی بود، سختگیر بود
[ترجمه گوگل]او با اطمینان به فرزندانش احتیاج داشت که کاری درست انجام دهد

15. The document is not considered genuine.

[ترجمه ترگمان]این سند اصل در نظر گرفته نمی شود
[ترجمه گوگل]این سند در نظر گرفته نشده است

16. Be genuine and conceal noting. I write every wiod I wand to say on this small card. I wish my honey a happy Valentine's day.

[ترجمه ترگمان]واقعی باش و ببین چی می گم من هر wiod را که برای گفتن این کارت کوچک به دستم می رسید برای خودم می نویسم امیدوارم که روز ولنتاین مبارک باشه
[ترجمه گوگل]حقیقت و پنهان کردن را ذکر کنید من هر چیزی را که می خواهم بر روی این کارت کوچک بنویسم بنویس آرزو دارم عسل یک روز ولنتاین باشه

17. He can distinguish a genuine antique from a reproduction.

[ترجمه ترگمان]او می تواند یک عتیقه واقعی را از یک تولید مثل تمیز دهد
[ترجمه گوگل]او می تواند عتیقه واقعی را از تولید مثل تشخیص دهد

a genuine signature

یک امضای موثق

a genuine conservative

محافظه‌کاری واقعی

پیشنهاد کاربران

اصل . واقعی.

برای یادسپاری بهتر می توان از شیوه هایی چون تقسیم واژه به کلمات کوچکتر و در صورت لزوم ایجاد تغییر در جهت معنادار شدن، سپس داستان سازی و در نهایت تجسم صحنه های داستان در ذهن استفاده نمود مثال:genuine
1. جن
2. یو
3. ان
معلم روی به دانش اموز می کند و می گوید توی این دوره زمانه، سه نفر کار درست اند و بدون شیله پیله، ناب، خالص وبی ریا
اولیش جن و اجنه اند، دومیش تو هستی ( you ) سومیشم n که منظور ناظم مدرسه است.
لطفا تصویر این مدرسه و کلاس را در ذهن بیاورید. در ضمن طبق اموزش های یاد سپاری هرچه صحنه ها ترسناک و طنز امیز باشد بهتر در ذهن قرار می گیرد.

بدیع

شریف

اصالت

شیر پاک خورده

راستگو وصادق

نژاد خالص . واقعی . real

● پاک، بی غلو غش
● واقعی، درست، اصلی

کسی که درون و بیرونش یکیه - اورجینال - واقعی - اصیل - واقعی - صادق - بی شیله پیله. یعنی sincere

Sincere

Politico. com@

The warnings come as progressives pressure Biden to rejoin the deal and as some officials and analysts wonder if Biden is genuine about his stated desire to see the agreement revived

ناب . خالص . بی ریا . حقیقی

concrete
not abstract
objective

غیر تقلبی، غیر جعلی، اصالت دار

در متون حقوقی شخص حقیقی مدنظر است

کلمات دیگر: