کلمه جو
صفحه اصلی

independence


معنی : ازادی، استقلال، بی نیازی از دیگران
معانی دیگر : خودفرمانی، ناویختگی، خودباشی، جداسری، خودایستایی، ناوابستگی، شهر ایندیپندنس (در ایالت میسوری - امریکا)

انگلیسی به فارسی

استقلال، آزادی، بی نیازی از دیگران


استقلال، ازادی، بی نیازی از دیگران


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or state of being independent.
مترادف: freedom, self-determination, self-reliance, self-sufficiency, self-support
متضاد: dependency
مشابه: autonomy, discretion, individualism, individuality, liberty, mobility, solvency

(2) تعریف: freedom from outside control.
مترادف: autonomy, freedom, liberty, self-determination, self-government, self-rule, sovereignty
مشابه: detachment, separation

• freedom; self-reliance, self-sufficiency; autonomy, self-rule
if a country has independence, it is not ruled by any other country.
if you refer to someone's independence, you are referring to the fact that they do not rely on other people.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] استقلال
[ریاضیات] نابستگی، استقلال، ناوابستگی، جداسری، غیروابستگی
[آمار] استقلال

مترادف و متضاد

ازادی (اسم)
release, emancipation, immunity, option, liberty, toleration, relief, freedom, independence, freeness, manumission

استقلال (اسم)
freedom, independence

بی نیازی از دیگران (اسم)
independence

liberty, freedom


Synonyms: ability, aptitude, autarchy, autonomy, home rule, license, qualification, self-determination, self-government, self-reliance, self-rule, self-sufficiency, separation, sovereignty


Antonyms: dependence, subordination


جملات نمونه

1. america's independence war
جنگ استقلال امریکا

2. financial independence
استقلال مالی

3. a country's independence
استقلال یک کشور

4. that country's independence was achieved two hundred years ago
آن کشور دویست سال پیش استقلال یافت.

5. they consider independence and freedom as the doorway to international peace
آنان استقلال و آزادی را راه وصول به صلح جهانی می دانند.

6. the attainment of independence
دستیابی به استقلال

7. they celebrate their independence day every year
هر سال روز استقلالشان را جشن می گیرند.

8. that country attained its independence two years ago
آن کشور دو سال پیش استقلال خود را به دست آورد.

9. union will bulwark our independence
همبستگی استقلال ما را صیانت خواهد کرد.

10. knowledge gives one poise and independence
دانش به انسان وقار و استقلال می دهد.

11. during the bicentennial celebrations of american independence
طی جشن های دویست ساله ی استقلال امریکا

12. in order to safeguard the country's independence
به منظور پاسداری استقلال کشور

13. In 18 Argentina declared its independence from Spain.
[ترجمه ترگمان]در ۱۸ مارس آرژانتین استقلال خود را از اسپانیا اعلام کرد
[ترجمه گوگل]در سال 18 آرژانتین استقلال خود را از اسپانیا اعلام کرد

14. The district unilaterally proclaimed its independence from the national government.
[ترجمه ترگمان]این ناحیه به طور یک جانبه استقلال خود را از دولت ملی اعلام کرد
[ترجمه گوگل]این منطقه به طور یکجانبه استقلال خود را از دولت ملی اعلام کرد

15. The peace settlement effectively acknowledged the country's independence.
[ترجمه ترگمان]این توافق صلح به طور موثر استقلال کشور را تایید کرده است
[ترجمه گوگل]حل و فصل صلح به طور موثری استقلال کشور را مورد تأیید قرار داد

16. Tunisia achieved independence from French colonial rule in 195
[ترجمه ترگمان]تونس در سال ۱۹۵ از حکومت استعماری فرانسه به استقلال رسید
[ترجمه گوگل]تونس در سال 1953 به استقلال حکومت استعماری فرانسه دست یافت

17. The Boers rebelled against British rule, proclaiming their independence on 30 December 1880.
[ترجمه ترگمان]هلندی تبارها علیه حکومت بریتانیا شورش کردند، و اعلام کردند که در ۳۰ دسامبر ۱۸۸۰ استقلال خود را اعلام کردند
[ترجمه گوگل]بوئرها علیه حکومت بریتانیا شورش کردند و استقلال خود را در 30 دسامبر 1880 اعلام کردند

18. Human beings have a need for both independence and connectedness.
[ترجمه ترگمان]انسان ها هم برای استقلال و هم پیوستگی نیاز دارند
[ترجمه گوگل]انسانها نیاز به استقلال و همبستگی دارند

19. His speech laid the groundwork for independence.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی وی زمینه را برای استقلال هموار کرد
[ترجمه گوگل]سخنرانی او زمینه استقلال را فراهم کرد

America's independence war

جنگ استقلال امریکا


financial independence

استقلال مالی


a country's independence

استقلال یک کشور


پیشنهاد کاربران

عدم وابستگی، استقلال

ازادی
بدون وابستگی
استقلال


کلمات دیگر: