کلمه جو
صفحه اصلی

constellation


معنی : صورت فلکی، برج، مجمع الکواکب
معانی دیگر : (هر مجموعه ای که از اشخاص یا اجزای درخشانی تشکیل شده باشد) گروهه، جرگه، حلقه، دسته، (نجوم) صورت فلکی، استارگان، (نجوم) استارگانگاه (بخشی از آسمان که به صورت فلکی خاصی اختصاص دارد - امروزه آسمان را به 88 استارگانگاه تقسیم می کنند)، (رمل و اسطرلاب) طرزقرارگیری ستارگان هنگام تولد هرشخص، ستاره ی بخت

انگلیسی به فارسی

صورت فلکی، برج، مجمع‌الکواکب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: constellatory (adj.)
(1) تعریف: any of eighty-eight groupings or patterns of stars named after the animals, objects, or mythological characters they are thought to resemble.

(2) تعریف: in astrology, the relative positioning of the stars and planets, esp. at the time of one's birth, believed to influence character and fate.

(3) تعریف: a gathering, grouping, or pattern of people, objects, ideas, or the like.

• group of stars; group of related feelings or ideas
a constellation is a named group of stars.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] منظومه
[برق و الکترونیک] خوشه ف صورت فلکی 1. مجموعه ای از چند ماهواره مانند ماهواره هی ( جی پی اس 21 ( 21gps stellites ) که برای هدف خاصی نظیر پوشش چند گانه اختصاص یافته اند . 2.تجمعی ار ستارگان به شکل قابل تشخیص از زمین . در گذشته، نام خدایان و اساطیر باستانی و نیز حیوانات به روی این صورتهای فلکی گذاشته شده است، نظیر دب اکبر و دب اصغر .
[زمین شناسی] صورت فلکی مجموعه ای از ستارگان که بر حسب ظاهر شکل خاصی برای آنها قایل شده و هر یک را بر حسب شکل مربوط نامگذاری کرده اند

مترادف و متضاد

صورت فلکی (اسم)
asterism, constellation

برج (اسم)
house, pinnacle, month, asterism, constellation, tower, pylon, steeple

مجمع الکواکب (اسم)
constellation

جملات نمونه

1. a constellation of great scientists
محفلی از بزرگان علم

2. The Little Bear constellation is still used by navigators at sea.
[ترجمه ترگمان]صورت فلکی دب اصغر هنوز توسط دریانوردان در دریا به کار می رود
[ترجمه گوگل]صورت فلکی خرس هنوز هم توسط ناوبر در دریا استفاده می شود

3. An unwary observer could easily mistake this constellation for a comet.
[ترجمه ترگمان]یک ناظر بی احتیاط می تواند به راحتی این صورت فلکی را به خاطر یک ستاره دنباله دار اشتباه کند
[ترجمه گوگل]یک ناظر ناخواسته می تواند این ستارگان را برای یک ستاره دنباله دار اشتباه بگیرد

4. At our annual ceremony we had a whole constellation of film stars/directors.
[ترجمه ترگمان]ما در مراسم سالیانه خود یک صورت فلکی از ستاره ها \/ directors داشتیم
[ترجمه گوگل]در مراسم سالانه ما مجموعه ای کامل از ستاره ها / مدیران فیلم داشتیم

5. The constellation of values that these stories promulgate has guided the family for several generations now.
[ترجمه ترگمان]این صورت فلکی که این داستان ها را منتشر می کنند، اکنون خانواده را برای چندین نسل هدایت کرده است
[ترجمه گوگل]ستاره ای از ارزش هایی که این داستان ها منتشر می کنند، خانواده ها را برای چندین نسل هدایت کرده است

6. The term "sibling rivalry" refers to a constellation of feelings.
[ترجمه ترگمان]عبارت \"رقابت خواهر و برادر\" به صورت فلکی احساسات اشاره دارد
[ترجمه گوگل]اصطلاح 'رقابت برادران' به یک صورت فلکی احساسات اشاره دارد

7. The dark galaxy spiralled around her, each constellation pricked out in delicate shades of fragrance.
[ترجمه ترگمان]کهکشان تاریک در اطراف او قرار گرفت و هر صورت فلکی به رنگ های ظریف و لطیف فرو رفت
[ترجمه گوگل]کهکشان تاریک در اطراف او، هر صورت فلکی در سایه های ظریف از عطر خراشیده

8. The constellation appears as a cone-shaped configuration of bright stars.
[ترجمه ترگمان]این صورت فلکی به شکل یک پیکربندی مخروط شکل از ستارگان روشن ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]صورت فلکی به عنوان پیکربندی مخروطی از ستارگان روشن ظاهر می شود

9. His Goatibex Constellation won him wide acclaim, when it appeared in 1966 in Novy mir.
[ترجمه ترگمان]صورت فلکی او هنگامی که در سال ۱۹۶۶ در Novy میر به چاپ رسید، او را تحسین کرد
[ترجمه گوگل]ستاره ی او Goatibex در سال 1966 در نویم میر را تحسین کرد

10. And that very night a new constellation appeared in the northernmost quarter of heaven.
[ترجمه ترگمان]و همان شب صورت فلکی جدید در شمالی ترین نقطه آسمان ظاهر شد
[ترجمه گوگل]و در همان شب، یک صورت فلکی جدید در بخش شمالی شمالی بهشت ​​ظاهر شد

11. Much the most celebrated object in the constellation is Omicron Ceti or Mira, the prototype long-period variable.
[ترجمه ترگمان]بیشتر شی شناخته شده در صورت فلکی Omicron Ceti یا میرا، متغیر دوره نمونه اولیه است
[ترجمه گوگل]بیشتر جالب ترین شی در صورت فلکی Omicron Ceti یا Mira، نمونه اولیه متغیر طولانی است

12. It appears in the constellation Pisces, which has no bright stars.
[ترجمه ترگمان]این برج در صورت فلکی ماهی قرار دارد که هیچ ستاره درخشانی ندارد
[ترجمه گوگل]این در صورت فلکی حیوانات ظاهر می شود که هیچ ستاره ای روشن ندارد

13. Constellation Real Estate received conditional sketch phase approval to build 44 town houses on 39 acres.
[ترجمه ترگمان]به منظور ساخت ۴۴ خانه شهری در ۳۹ هکتار زمین، املاک و صورت فلکی Real موافقت فاز طرح مشروط را دریافت کردند
[ترجمه گوگل]Real Estate املاک و مستغلات، تصویب فاز طرح مشروط را برای ساخت 44 خانه شهری در 39 هکتار دریافت کرد

14. Then, bit by bit, the shining, scented constellation sailed closer, promising - Chesarynth didn't know what.
[ترجمه ترگمان]سپس، کمی به بیت، صورت فلکی درخشان و خوشبو به سرعت حرکت کرد و قول داد که نمی داند
[ترجمه گوگل]سپس بیت کمی، صورت فلکی درخشان، فصلی نزدیکتر شد و امیدوار بود - Chesarynth چیزی نمی دانست

15. A shifting constellation of part-time jobs is becoming the middle-class norm.
[ترجمه ترگمان]یک صورت فلکی تغییر یافته از مشاغل نیمه وقت، تبدیل به نرم طبقه متوسط می شود
[ترجمه گوگل]یک صورت فلکی شغلی مشاغل نیمه وقت تبدیل به یک عادت طبقه متوسط ​​می شود

a constellation of great scientists

محفلی از بزرگان علم


پیشنهاد کاربران

پیکر آسمانی ، پیکره آسمانی

منظومه

سپهرآرائی ( در حوزه ی علوم اجتماعی ) مثال historical constellation سپهرآرائی تاریخی

مجموعه، دسته
a constellation of symptoms
مجموعه ای از علائم ( بیماری )

محفل، مجموعه

اختر

صورت فلکی ؛ جمعی از بزرگان

# The Little Dipper constellation is still used by navigators at sea
# a constellation of great scientists

constellation ( نجوم )
واژه مصوب: صورت فلکی
تعریف: مجموعه‏ای از ستاره‏ها که از زمین نزدیک به هم دیده می شوند و به شکل خاصی تصور می شوند|||متـ . صورت


کلمات دیگر: