کلمه جو
صفحه اصلی

arresting


معنی : جالب، توقیف کننده
معانی دیگر : چشمگیر

انگلیسی به فارسی

توقیف‌کننده، جالب


دستگیری، توقیف کننده، جالب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: arrestingly (adv.)
(1) تعریف: capable of attracting and holding attention.
متضاد: inconspicuous
مشابه: magnetic

- She has an arresting way of speaking.
[ترجمه ترگمان] طرز حرف زدن داره
[ترجمه گوگل] او یک راه دستگیری برای گفتن دارد

(2) تعریف: responsible for an arrest.

- The arresting officer testified.
[ترجمه ترگمان] افسر دستگیر شده شهادت داد
[ترجمه گوگل] افسر بازداشت شهادت داد

• thrilling, exciting; absorbing, interesting, striking
imprisonment, detainment

مترادف و متضاد

جالب (صفت)
spicy, absorbing, attractive, yummy, marvelous, memorable, arresting, well-off

توقیف کننده (صفت)
arresting

جملات نمونه

1. sherry's arresting beauty
زیبایی خیره کننده ی شری

2. the police withheld from arresting them
پلیس از بازداشت کردن آنها خودداری کرد.

3. Advertising may be described as the science of arresting human in-telligence long enough to get money from it.
[ترجمه ترگمان]تبلیغات را می توان به عنوان علم دستگیری انسان به اندازه کافی برای بدست آوردن پول از آن توصیف کرد
[ترجمه گوگل]تبلیغات ممکن است به عنوان علمی برای دستگیری انسانی انسانی به اندازه کافی بلند باشد تا از آن پول بگیرد

4. The mountains are the most arresting feature of the glen.
[ترجمه ترگمان]کوه ها the ویژگی دره هستند
[ترجمه گوگل]کوه ها بیشترین ویژگی دستگیری را دارند

5. The police blundered badly by arresting the wrong man.
[ترجمه ترگمان]پلیس با دستگیر کردن مرد اشتباه دچار اشتباه شد
[ترجمه گوگل]پلیس با دستگیری مرد اشتباه بدبخت شد

6. She broke away from the arresting officer.
[ترجمه ترگمان] اون از افسر دستگیرش جدا شده
[ترجمه گوگل]او از مأمور دستگیر دور شد

7. The police are arresting the small-timers when they should be going for the ringleaders.
[ترجمه ترگمان]پلیس این تایمر کوچک را زمانی دستگیر می کند که آن ها باید به سمت رهبران این گروه در حرکت باشند
[ترجمه گوگل]پلیس دست اندرکاران زمان سنج را زمانی که باید برای سربازان وارد شوند

8. There's no point in arresting the small fry.
[ترجمه ترگمان]هیچ فایده ای نداره که اون کباب کوچولو رو دستگیر کنیم
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در دستگیری ماهی کوچک وجود ندارد

9. The constable had reasonable grounds for arresting her.
[ترجمه ترگمان]پاسبان دلایل منطقی برای بازداشت او داشت
[ترجمه گوگل]مأمور پلیس برای دستگیری او معقول بود

10. After arresting the launch we took off six illegal immigrants and proceeded to Ramsgate together with Spring Flight.
[ترجمه ترگمان]بعد از دستگیری، ۶ مهاجر غیر قانونی را دستگیر کردیم و به Ramsgate با پرواز بهاره رفتیم
[ترجمه گوگل]پس از دستگیری این راهپیمایی، شش مهاجر غیرقانونی را اخراج کردیم و با Ramsgate همراه با پرواز بهار به آنجا رفتیم

11. The police do not use force when arresting people unless it's absolutely necessary.
[ترجمه ترگمان]پلیس در هنگام دستگیری افراد از زور استفاده نمی کند مگر اینکه واقعا لازم باشد
[ترجمه گوگل]پلیس هنگام دستگیری مردم از نیروی خود استفاده نمی کند، مگر آن که کاملا ضروری باشد

12. The strange but arresting creatures become instant celebrities.
[ترجمه ترگمان]موجودات عجیب اما دستگیری در یک زمان مشهور می شوند
[ترجمه گوگل]موجودات عجیب و غریب اما دستگیر می شوند و افراد مشهور فورا می شوند

13. Perhaps the most arresting part of Get Happy is the section on Garland's late youth and early adulthood.
[ترجمه ترگمان]شاید مهم ترین بخش کسب شادی بخشی از دوران جوانی گارلند و اوایل بزرگسالی است
[ترجمه گوگل]شاید دستگیرترین قسمت «دریافت مبارک» بخش جوانان جوان گارلند و زود هنگام بزرگسالی باشد

14. They responded by arresting politicians under wartime emergency rules.
[ترجمه ترگمان]آن ها با دستگیری سیاستمداران تحت قوانین اضطراری زمان جنگ واکنش نشان دادند
[ترجمه گوگل]آنها با دستگیری سیاستمداران تحت شرایط اضطراری جنگی پاسخ دادند

15. But the most arresting feature is the amazing spire of Meall Mheadhonach at the other end of the ridge.
[ترجمه ترگمان]اما جالب ترین قسمت، مناره شگفت انگیز of Mheadhonach در انتهای دیگر پشته است
[ترجمه گوگل]اما بیشترین ویژگی دستگیری، Spire شگفت انگیز Meall Mheadhonach در انتهای دیگر گودال است

Sherry's arresting beauty

زیبایی خیره‌کننده‌ی شری


پیشنهاد کاربران

حقوق جلب _ توقیف

خیره کننده

یعنی جالب ، متوقف کننده
For example 👇
The museum was very arresting for me
موزه برای من خیلی جالب بود
لایک فراموش نشه❤

جلب توجه کننده


کلمات دیگر: