کلمه جو
صفحه اصلی

glibly


بروانی، روان، باسانی، بسهولت، ازروی چرب زبانی

انگلیسی به فارسی

به شدت


انگلیسی به انگلیسی

• slickly, smoothly; easily; fluently; carelessly, thoughtlessly

جملات نمونه

1. he spoke glibly about honesty
او با چرب زبانی از صداقت حرف می زد.

2. We talk glibly of equality of opportunity.
[ترجمه ترگمان]ما با سادگی از برابری فرصت صحبت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما به طور مساوی از برابری فرصت صحبت می کنیم

3. He spoke glibly about an economic recovery just around the corner.
[ترجمه ترگمان]او با چرب زبانی درباره بهبودی اقتصادی در گوشه اتاق صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او فقط در گوشه ای از صحبت های اقتصادی درباره بهبود اقتصادی صحبت می کرد

4. He glibly professed his ignorance of the affair.
[ترجمه ترگمان]او ساده گفت که نادانی او از این ماجرا بی اطلاع است
[ترجمه گوگل]او به وضوح اعتراف خود را نسبت به این امر اعلام کرد

5. Why was he lying so glibly?
[ترجمه ترگمان]چرا این قدر ساده دروغ می گفت؟
[ترجمه گوگل]چرا دروغ گفتن به اندازه ی کافی بود؟

6. You don't have to keep talking glibly. Once decided, I never change my mind.
[ترجمه ترگمان]تو مجبور نیستی راحت حرف بزنی یه بار تصمیم گرفتم، هیچ وقت نظرم رو عوض نمی کنم
[ترجمه گوگل]شما مجبور نیستید صحبت کنید پس تصمیم گرفتم، ذهن من هرگز تغییر نمی کند

7. As time passes, music makes our nature glibly enters the tacit agreement that happen to coincide.
[ترجمه ترگمان]با گذر زمان، موسیقی باعث می شود که طبیعت ما به توافق ضمنی که همزمان است، وارد شود
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، موسیقی باعث می شود طبیعت ما به راحتی وارد توافق ضمنی شود که اتفاق می افتد

8. Beaming with satisfaction, Hung - chien replied glibly that he would tell her more within three days.
[ترجمه ترگمان]و با رضایت خاطر به او گفت که در عرض سه روز بیش از سه روز دیگر برایش تعریف خواهد کرد
[ترجمه گوگل]آواز خواندن با رضایت، آواز خواندن را به راحتی پاسخ داد که او ظرف سه روز به او بیشتر می گوید

9. She glibly ad - libbed anything that popped into her head.
[ترجمه ترگمان]اون با بازی popped چیزی رو با بازی libbed بازی می کرد
[ترجمه گوگل]او به راحتی آگهی می کند - هر چیزی را که به سرش افتاد، لمس کرد

10. They talked glibly about unity but never did anything to advance it.
[ترجمه ترگمان]آن ها راحت درباره اتحاد با هم صحبت می کردند، اما هرگز کاری برای پیشرفت انجام نمی دادند
[ترجمه گوگل]آنها درباره یگانگی صحبت کردند، اما هرگز برای پیشبرد آن کاری نکردند

11. When natural philosophers referred to laws of nature, they were not glibly choosing that metaphor.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که فلاسفه طبیعی به قوانین طبیعت ارجاع می دادند، به آسانی این استعاره را انتخاب نمی کردند
[ترجمه گوگل]زمانی که فیلسوفان طبیعی به قوانین طبیعت اشاره می کردند، آنها به راحتی این استعاره را انتخاب نکردند

12. He put ashes on his head, apologized profusely, but then went glibly about his business.
[ترجمه ترگمان]او خاکستر را روی سرش گذاشت و به شدت عذرخواهی کرد، اما بعد از کارش بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او خاکستر را روی سرش گذاشت، غافلگیرانه عذرخواهی کرد، اما بعد به راحتی در مورد کسب و کار خود ادامه داد

13. As is known to all, outsiders who are talking glibly againsthave designs on our Taiwan.
[ترجمه ترگمان]همانطور که برای همه می دانیم، افراد خارجی که با طراحی againsthave در تایوان صحبت می کنند
[ترجمه گوگل]همانطور که برای همه شناخته شده، بیگانه ها که در تایوان ما صحبت می کنند طرح های ضد تهاجمی است

14. In modern political and economic discussion we are apt to talk rather glibly of " labour ".
[ترجمه ترگمان]در بحث سیاسی و اقتصادی مدرن، ما آماده صحبت نسبتا با \"کار\" هستیم
[ترجمه گوگل]در بحث سیاسی و اقتصادی مدرن، ما به راحتی می توان گفت که 'کار' است

پیشنهاد کاربران

in a way that is confident, but is too simple and lacks careful thought


کلمات دیگر: