کلمه جو
صفحه اصلی

demobilize


(ارتش) از خدمت مرخص کردن، پایان خدمت دادن به، ازحالت بسیج بیرون اوردن، بحالت صلح دراوردن، دموبیلیزه کردن

انگلیسی به فارسی

از حالت بسیج بیرون آوردن، به‌حالت صلح درآوردن، دموبیلیزه کردن


از بین بردن، بحالت صلح دراوردن، دموبیلیزه کردن، از حالت بسیج بیرون اوردن


انگلیسی به انگلیسی

• discharge from military service; disband an army (also demobilise)

مترادف و متضاد

deactivate


Synonyms: retire, disperse, withdraw, disarm, disband


جملات نمونه

1. Both sides have agreed to demobilize 70% of their armies.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف موافقت کرده اند که ۷۰ درصد از ارتش های خود را تشکیل دهند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف موافقت کردند 70 درصد از ارتش خود را از بین ببرند

2. The army has demobilized 200 000 soldiers in the last two years.
[ترجمه ترگمان]ارتش دویست هزار سرباز را در دو سال گذشته بسیج کرده است
[ترجمه گوگل]ارتش ظرف دو سال گذشته 200000 سرباز را آزاد کرده است

3. We were waiting to be demobilized.
[ترجمه ترگمان] منتظر بودیم که \"demobilized\" باشیم
[ترجمه گوگل]منتظر بودیم که از کار بیفتیم

4. After the war the soldiers were demobilized.
[ترجمه ترگمان]بعد از جنگ، سربازها demobilized بودند
[ترجمه گوگل]پس از جنگ، سربازان از بین رفتند

5. Guerrilla groups have accepted the government's offer of amnesty and have begun demobilizing.
[ترجمه ترگمان]گروه های پارتیزانی پیشنهاد عفو دولت را پذیرفته و demobilizing را آغاز کرده اند
[ترجمه گوگل]گروه های چریکی پیشنهاد عفو دولتی را پذیرفته اند و تمویل خود را آغاز کرده اند

6. Key points of the UN plan include disarming and demobilizing the rebel troops.
[ترجمه ترگمان]نکات کلیدی طرح سازمان ملل شامل خلع سلاح و خلع سلاح نیروهای شورشی است
[ترجمه گوگل]نکات اصلی طرح سازمان ملل شامل خلع سلاح و تخریب نیروهای شورشی است

7. He was demobilized in March 194
[ترجمه ترگمان]در مارس (۱۹۴ مارس)از خدمت مرخص شد
[ترجمه گوگل]او در ماه مارس 194 از کار انداخت

8. Demobilized in 1919 he was appointed a chaplain to the king.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۱۹ او به عنوان یک کشیش به پادشاه منصوب شد
[ترجمه گوگل]او در سال 1919 به عنوان یک سرباز به پادشاه منصوب شد

9. All peace agreements should include specific measures to demobilize and reintegrate child soldiers into society.
[ترجمه ترگمان]همه توافقنامه های صلح باید شامل اقدامات ویژه برای خلع سلاح و بازگرداندن سربازان کودک به جامعه باشند
[ترجمه گوگل]همه موافقتنامه های صلح باید شامل اقدامات ویژه ای برای از میان برداشتن و بازگرداندن کودکان سرباز به جامعه باشند

10. Would it be all right to demobilize all our troops now?
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است اکنون همه سربازان ما را متحد کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا تمام حق خود را برای از بین بردن تمام نیروهای ما در حال حاضر؟

11. The US$25 million program aimed to demobilize an additional 4000 ex-combatants, as well as provide them with assistance in assimilating into civilian life.
[ترجمه ترگمان]هدف از این برنامه ۲۵ میلیون دلار آمریکا برای تعیین حدود ۴۰۰۰ مبارز سابق و نیز ارائه کمک در یک سان سازی زندگی مدنی است
[ترجمه گوگل]برنامه 25 میلیون دالر امریکایی برای از بین بردن 4000 اضافی رزمندگان اضافی و نیز کمک به آنها برای تسریع به زندگی غیرنظامی کمک می کند

12. You cannot demobilize while still at war.
[ترجمه ترگمان]تو که هنوز در جنگ نیستی
[ترجمه گوگل]در حالی که هنوز در جنگ هستید، نمیتوانید از بین برود

13. However, when a country reverts to more repressive politics, government policies usually demobilize many of the new foot soldiers.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنگامی که کشوری به سیاست repressive باز می گردد، سیاست های دولت معمولا بسیاری از سربازان پیاده جدید را تهدید می کند
[ترجمه گوگل]با این حال، زمانی که یک کشور به سیاست های سرکوبگرانه باز می گردد، سیاست های دولتی معمولا بسیاری از سربازان فوت جدید را از بین می برد


کلمات دیگر: