کلمه جو
صفحه اصلی

wired


(امریکا - خودمانی - به ویژه ساختمان) سیم کشی شده به منظور استراق سمع، سیم دار، سیم کشی شده، سیم کشیده، مفتول دار، پیم پیچ شده

انگلیسی به فارسی

سیمی، مخابره کردن، مفتول کردن، سیم کشی کردن


سیم کشی شده،سیم کشیده،مفتول دار،سیمدار،پیم پیچ شده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: equipped with wires.

- The house is wired so that the power can be turned on.
[ترجمه آناهیتا] خانه سیم کشی شده است تا برق بتواند روشن شود.
[ترجمه ترگمان] خانه به طوری برنامه ریزی شده است که امکان دارد برق روشن شود
[ترجمه گوگل] خانه سیمی است تا قدرت را روشن کند

(2) تعریف: made from or consisting of wire.

- wired sculpture
[ترجمه ترگمان] که سیم کشی شده
[ترجمه گوگل] مجسمه سازی سیمی

(3) تعریف: bound with a wire or wires.

(4) تعریف: (slang) equipped with secret listening devices.

(5) تعریف: (slang) tense with excitement, esp. from drugs.

(6) تعریف: (slang) well-connected, as with important people.

• wired clothing or material has wires sewn into it in order to keep it stiff.
if a place is wired, it is connected by electrical wires to an alarm system, in order to discourage burglars from entering it.
if someone or something is wired, hidden microphones have been placed on them or in it, so that conversations can be listened to by someone outside.
see also wire.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] سیم کشی شده

جملات نمونه

1. he wired in his resignation
استعفای خودش را با تلگراف فرستاد.

2. the statues were wired together
مجسمه ها با سیم به هم بسته شده بودند.

3. be careful, the room is wired
مواظب باش در اتاق وسایل استراق سمع کار گذاشته اند.

4. If a plug is wired incorrectly, it can be dangerous.
[ترجمه ترگمان]اگر یک پلاگین به طور غلط سیم کشی شده باشد، می تواند خطرناک باشد
[ترجمه گوگل]اگر پلاگین اشتباه سیم کشی شده باشد، می تواند خطرناک باشد

5. The cooker is not yet wired in to the main supply.
[ترجمه ترگمان]زودپز هنوز به منبع اصلی متصل نشده است
[ترجمه گوگل]اجاق گاز هنوز به منبع اصلی وصل نشده است

6. He wired for his son immediately.
[ترجمه ترگمان]فورا برای پسرش برنامه ریزی کرد
[ترجمه گوگل]او بلافاصله پسرش را گرفت

7. I was totally wired before the interview.
[ترجمه ترگمان]کاملا قبل از مصاحبه برنامه ریزی شده بود
[ترجمه گوگل]من قبل از مصاحبه کاملا سیمی بودم

8. Tonight he is manic, wired and uptight.
[ترجمه ترگمان]امشب او دیوانه شده و عصبی و عصبی است
[ترجمه گوگل]امشب مانی، سیمی و صاف است

9. Is the house wired up yet?
[ترجمه ترگمان]خونه خراب شده؟
[ترجمه گوگل]آیا خانه هنوز هم سیمی شده است؟

10. The microphone was wired to a loudspeaker.
[ترجمه ترگمان]میکروفون به یک بلندگو وصل شده بود
[ترجمه گوگل]میکروفون به بلندگو وصل شد

11. The fabric was displayed on a wired stand.
[ترجمه ترگمان]پارچه روی یک پایه سیمی نمایش داده شده بود
[ترجمه گوگل]پارچه روی یک پایه سیمی نمایش داده شد

12. Many colleges now have high-tech libraries and wired dormitories.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانشکده ها کتابخانه ها با فن آوری پیشرفته و خوابگاه های سیمی دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کالج ها اکنون دارای کتابخانه های پیشرفته و خوابگاه های سیمی هستند

13. The poles had all been wired together.
[ترجمه ترگمان]همه ستون ها به هم وصل شده بودند
[ترجمه گوگل]قطبها همگی باهم وصل شده بودند

14. She had her jaws wired together so that she wouldn't be able to eat.
[ترجمه ترگمان]آرواره هایش را به هم وصل کرده بود تا بتواند چیزی بخورد
[ترجمه گوگل]او فکهایش را با هم گذاشته بود تا بتواند غذا بخورد

15. As soon as the equipment is wired up, you can use it.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه تجهیزات سیم کشی شده، می توانید از آن استفاده کنید
[ترجمه گوگل]به محض اینکه این تجهیزات به سیم وصل شده اند، می توانید از آن استفاده کنید

Be careful, the room is wired.

مواظب باش در اتاق وسایل استراق سمع کار گذاشته‌اند.


پیشنهاد کاربران

نشئه ( پس از مصرف مشروب و مواد )

very active
به خصوص بعد از مصرفcoffee زیاد یا مصرف دارو

سیمی

- تعیین شده به وسیلۀ ژنتیک، ساخته شده به شکلی ثابت
Our brains are wired in terms of how we respond to changes in energy balance

عصبی

متصل بودن - مرتبط بودن - برنامه ریزی شدن

متصل، مرتبط - پرشور، هیجانزده

Very active

من تو کتاب آقای اناری دیدم این کلمه به معنای کشش داشتن است. برای مثال:
it seems that human beings are wired for speech
به نظر میرسد انسانها به حرف زدن کشش دارند.


wired the money فکر میکنم به معنای پول را تسویه کردن هست، یا پرداخت کردن

در زیان انگلیسی کلمه wired بیشتر به معنی هیجان زده و بی قرار استفاده میشود


کلمات دیگر: