کلمه جو
صفحه اصلی

sparse


معنی : گشاد گشاد، تنک، کم پشت
معانی دیگر : پراکنده، نامتراکم، تک و توک

انگلیسی به فارسی

کم پشت، پراکنده، تنک، گشاد گشاد


پراکنده، تنک، کم پشت، گشاد گشاد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: sparser, sparsest
مشتقات: sparsely (adv.), sparseness (n.), sparsity (n.)
• : تعریف: thinly scattered; not thick or dense; scanty.
مترادف: skimpy, thin
متضاد: abundant, opulent, thick
مشابه: diffuse, few and far between, infrequent, intermittent, lean, meager, scanty, spare

- His hair is getting sparse now.
[ترجمه A.A] دیگه موهاش داره کم پشت میشه
[ترجمه ترگمان] موهاش الان داره پراکنده میشه
[ترجمه گوگل] اکنون موهایش کمرنگ شده است
- The area has a sparse population of predators.
[ترجمه A.A] این منطقه تک و توک حیوانات درنده دارد
[ترجمه ترگمان] منطقه دارای جمعیت پراکنده شکارچیان است
[ترجمه گوگل] این منطقه دارای جمعیت کم شکارچیان است
- The event drew only a sparse crowd.
[ترجمه ترگمان] این رویداد تنها جمعیت پراکنده را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل] این رویداد تنها جمعیت کوچکی را جذب کرد

• thinly scattered, not crowded, widely spaced; scanty, few
if something is sparse, there is little of it and it is spread out over an area.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تنک، خلوت

مترادف و متضاد

گشاد گشاد (صفت)
sparse

تنک (صفت)
tender, thin, sparse

کم پشت (صفت)
thin, sparse

very few and scattered


Synonyms: dispersed, exiguous, few and far between, inadequate, infrequent, meager, occasional, poor, rare, scant, scanty, scarce, scrimpy, skimpy, spare, sporadic, thin, uncommon


Antonyms: full, lush, plentiful


جملات نمونه

1. sparse beard
ریش کم پشت

2. sparse grass
چمن تنک

3. iceland's sparse population
جمعیت پراکنده ایسلند

4. my hair has become very sparse
موهای سرم خیلی تنک شده است.

5. Many slopes are rock fields with sparse vegetation.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دامنه ها زمین های سنگی با پوشش گیاهی پراکنده هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دامنه ها زمینه های سنگی با پوشش گیاهی نادر است

6. Vegetation becomes sparse higher up the mountains.
[ترجمه ترگمان]پوشش گیاهی بسیار بالاتر از کوه ها می شود
[ترجمه گوگل]گیاه کوچکتر به کوه ها می رسد

7. His pink scalp gleamed through his sparse hair.
[ترجمه امر] پوست صورتی رنگ سر او جل و بل میکرد ( به خاطر موهای ضعیفش )
[ترجمه ترگمان]پوست سرش از موهایش بیرون زده بود
[ترجمه گوگل]سر پوست صورتی او را از طریق موهای ضعیفش پرت کرد

8. The information available on the subject is sparse.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات موجود در این موضوع پراکنده هستند
[ترجمه گوگل]اطلاعات موجود در مورد موضوع کم است

9. The sparse line of spectators noticed nothing unusual.
[ترجمه ترگمان]خطوط پراکنده تماشاگران هیچ چیز غیرعادی را نمی دیدند
[ترجمه گوگل]خط فقدان تماشاچیان چیزی غیر عادی ندید

10. Traffic was sparse on the highway.
[ترجمه ترگمان]ترافیک در جاده پراکنده بود
[ترجمه گوگل]ترافیک در بزرگراه کم بود

11. Information coming out of the disaster area is sparse.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات منتشر شده از منطقه فاجعه پراکنده هستند
[ترجمه گوگل]اطلاعاتی که از ناحیه فاجعه خارج می شود کمیاب است

12. Sparse and graphic; an impressive debut.
[ترجمه ترگمان]Sparse و گرافیک بازی جالبی است
[ترجمه گوگل]اسپرد و گرافیک؛ یک پیشگویی قابل توجه

13. Poring over the sparse details lie had been obliged to enter on his landing card.
[ترجمه ترگمان]پس از گذشت این جزئیات اندک اندک اندک اندک اندک اندک اثری از آن باقی نمانده بود که از روی کارت عبور کند
[ترجمه گوگل]با توجه به جزئیات جزئی، دروغ گفته شد که مجبور به ورود به کارت فرود خود شده بود

14. But in a parallel supercomputer with a sparse, distributed memory, the distinction between memory and processing fades.
[ترجمه ترگمان]اما در یک supercomputer موازی با حافظه توزیع شده، تمایز بین حافظه و پردازش از بین می رود
[ترجمه گوگل]اما در یک ابر رایانه موازی با حافظه پراکنده، توزیع شده، تمایز بین حافظه و پردازش محو می شود

15. He combed back his sparse hair.
[ترجمه ترگمان]موهای کم پشت و کم پشت خود را شانه زد
[ترجمه گوگل]او موهای زائدش را شانه کرد

sparse beard

ریش کم‌پشت


sparse grass

چمن تنک


My hair has become very sparse.

موهای سرم خیلی تنک شده است.


Iceland's sparse population

جمعیت پراکنده ایسلند


پیشنهاد کاربران

کم تراکم

پراکنده، کم تراکم

تُنُک

نایاب ، کمیاب


پراکنده ؛ کم پشت

# The sparse population of the islands
# These lands are rock fields with sparse vegetation
# The information available on the subject is sparse
# a sparse beard
# My hair has become very sparse

صفت مکان: خلوت


کلمات دیگر: