کلمه جو
صفحه اصلی

pissed


دلخور، رنجیده، ناخشنود، خشمگین، برزخ، (خودمانی - زننده)، (انگلیس) مست و خراب، سیاه مست، پاتیل

انگلیسی به فارسی

(عامیانه - ناپسند) دلخور، رنجیده، ناخشنود، خشمگین، برزخ


(عامیانه - ناپسند) (انگلیس) مست و خراب، سیاه مست، پاتیل


ترسناک، شاشیدن


انگلیسی به انگلیسی

• (slang) annoyed, upset; drunk
someone who is pissed is drunk; an informal or rude word which some people find offensive.

جملات نمونه

1. pissed as a newt (or pissed out of one's head)
(انگلیس - زننده) مست لایعقل،سیاه مست

2. the child pissed all over the rug
بچه روی همه ی قالیچه شاشید.

3. he was late and the teacher became quite pissed
او دیر آمد و معلم خیلی برزخ شد.

4. He was just lying there completely pissed.
[ترجمه ترگمان] اون فقط بدجوری دروغ می گفته
[ترجمه گوگل]او فقط دروغ گفتن به طور کامل عصبی بود

5. You get really pissed off applying for jobs all the time.
[ترجمه ترگمان]در تمام مدت از کار کردن برای شغل ناراحت می شوید
[ترجمه گوگل]شما واقعا از کار کردن در همه زمان ها لذت می برید

6. Everyone just pissed off and left me to clean up.
[ترجمه ترگمان] همه عصبانی شدن و ولم کردن تا تمیزش کنم
[ترجمه گوگل]هر کس فقط پاشید و من را ترک کرد تا تمیز شود

7. I was earning quite a lot but I pissed it all away.
[ترجمه ترگمان]من کلی پول در آوردم ولی همه چیز رو قاطی کردم
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی درآمد داشتم اما همه چیز را از بین برد

8. I just pissed myself with laughter.
[ترجمه ترگمان] از خنده خودم عصبانیم
[ترجمه گوگل]من فقط با خنده به خودم خیره شدم

9. He pissed off before we got there.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه به اونجا برسیم، عصبانی شد
[ترجمه گوگل]او قبل از رسیدن به آنجا، خسته شد

10. I'm pissed off with the way they've treated me.
[ترجمه ترگمان]با روشی که با من درمان کردن، عصبانیم
[ترجمه گوگل]من با شیوه ای که با من رفتار کرده ام خسته ام

11. You know Molly's pissed at you.
[ترجمه ترگمان] میدونی که \"مالی\" از دستت عصبانیه
[ترجمه گوگل]شما می دانید که مولی به شما آسیب می زند

12. I was pissed off with the way some people were behaving.
[ترجمه ترگمان]من از طرز رفتار مردم عصبانی بودم
[ترجمه گوگل]من با برخی از رفتارهای مردانه آشنا شدم

13. They rolled in pissed at three in the morning.
[ترجمه ترگمان]ساعت سه صبح خیلی عصبانی و عصبانی شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها صبح سه شنبه در سه روز رانده شدند

14. She seemed a bit pissed off that she hadn't been invited.
[ترجمه ترگمان]به نظر کمی عصبانی می امد که او دعوت نشده بود
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسید که کمی خسته شده است که او دعوت نشده بود

15. The job centre pissed me around for hours before they finally gave me the right form.
[ترجمه ترگمان]این مرکز شغلی چند ساعت پیش از اینکه بالاخره فرم صحیح را به من دادند، مرا ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]مرکز شغلی من ساعتها قبل از اینکه آنها نهایت فرم را به من بدهند، به من شلیک کردند

He was late and the teacher became quite pissed.

او دیر آمد و معلم خیلی ناخشنود شد.


اصطلاحات

pissed as a newt (or pissed out of one's head)

(انگلیس، زننده) مست لایعقل، سیاه مست


پیشنهاد کاربران

اون ریده ( نه به معنای شاشیدن )
خراب کرده افتضاح کرده

عصبی، ناراحت، خشمگین، کفری، مست
حالا بعضی وقتا pissed به جای همون pissed off استفاده می شه.


کلمات دیگر: