کلمه جو
صفحه اصلی

go deep


جدی بودن، وخیم بودن، دامنه داشتن

انگلیسی به فارسی

رفتن به عمق


جملات نمونه

1. The roots of this tree go deep into the ground.
[ترجمه ترگمان]ریشه های این درخت به اعماق زمین می رود
[ترجمه گوگل]ریشه های این درخت عمیق به زمین است

2. The roots of this plant go deep.
[ترجمه ترگمان]ریشه های این گیاه به اعماق می روند
[ترجمه گوگل]ریشه این گیاه عمیق است

3. Differences between employers and workers go deep.
[ترجمه ترگمان]تفاوت بین کارفرمایان و کارگران عمیق است
[ترجمه گوگل]تفاوت کارفرمایان و کارگران عمیق است

4. The best are the long ones that go deep into the night.
[ترجمه ترگمان]بهترین کسانی هستند که به اعماق شب می روند
[ترجمه گوگل]بهترین ها طولانی هستند که عمیق به شب می روند

5. The roots go deep.
[ترجمه ترگمان]ریشه ها عمیق می روند
[ترجمه گوگل]ریشه ها عمیق می شوند

6. A major problem is that the roots go deep.
[ترجمه ترگمان]مشکل اصلی این است که ریشه ها به اعماق می روند
[ترجمه گوگل]یک مشکل عمده این است که ریشه ها عمیق می شوند

7. They can go deep into it, on foot, and still find the beating heart of wilderness there.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند به عمق آن قدم بگذارند و هنوز قلب تپنده حیات وحش را در آن پیدا کنند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند به پا در عمق آن بگریزند و همچنان قلب نابودی بیابان را پیدا می کنند

8. You act under orders to go deep into island and islet not having probed to one.
[ترجمه ترگمان]شما دستور دارید که به جزیره بروید و به جزیره بروید و در یک مورد تحقیق نکرده اید
[ترجمه گوگل]شما تحت دستورالعمل عمل می کنید تا به جزیره ی جزیره ی عمیق برسید و به جزیره نرسیده باشید

9. You really have to go deep down.
[ترجمه ترگمان] تو واقعا باید به اعماق وجودت نفوذ کنی
[ترجمه گوگل]شما واقعا باید عمیق بکشید

10. Time, attention, and most especially, the ability to go deep into our experiences—all gifts of minimalist and smaller living—are the critical ingredients for a life to be rich with simple joys.
[ترجمه ترگمان]زمان، توجه، و مهم تر از همه، توانایی عمیق شدن در تجربیات ما - همه استعدادهای مینیمالیستی و زنده کوچک - مواد اولیه برای یک زندگی هستند که غنی از لذت های ساده هستند
[ترجمه گوگل]زمان، توجه و خصوصا توانایی رفتن به عمق تجربیات ما - تمام هدایای زندگی مینیمالیستی و کوچکتر - مواد حیاتی برای یک زندگی است که با لذت های ساده غنی می شود

11. This is where we really start to go deep and rip into my most critical techniques.
[ترجمه ترگمان]این جایی است که ما واقعا شروع به عمیق رفتن و rip تکنیک های منتقدانه ام می کنیم
[ترجمه گوگل]این جایی است که ما واقعا شروع به رفتن به عمق و پاره کردن به تکنیک های مهم ترین من است

12. Methods Go deep into call on the key persons.
[ترجمه ترگمان]روش های زیادی برای تماس با افراد کلیدی وجود دارد
[ترجمه گوگل]روشها به افرادی کلیدی فراخوانی می شود

13. I even know one guy who wanted to go deep to see the wrecks (Titanic and Bismark are just a few he has been to) and got into ROV's and went real deep.
[ترجمه ترگمان]من حتی یک نفر را می شناسم که می خواست عمیقا به دیدن کشتی های غرق شده بپردازد (تایتانیک و Bismark تنها چند نفر هستند)و به ROV نقل مکان کرد و به اعماق دریا رفت
[ترجمه گوگل]من حتی می دانم یک مرد که می خواست عمیق به دیدن خراب ها (تایتانیک و بیسمارک فقط چند نفر بود) و به ROV و عمیق رفت

14. Frogs go deep under the mud.
[ترجمه ترگمان]قورباغه های در اعماق گل فرو می روند
[ترجمه گوگل]قورباغه ها عمیق در زیر گل قرار دارند

پیشنهاد کاربران

If a feeling or problem runs deep or goes deep, it is strong or serious and has existed for a long time

مثال :
. The anger runs deep on both sides
خشم و عصبانیت در بین دو طرف جِدیه، اساسیه یا خیلی عمیقه .


@لَنگویچ




کلمات دیگر: