کلمه جو
صفحه اصلی

weigh down


1- سنگینی کردن 2- تحت تاثیر ناخوشایند قرار دادن، وبال بودن، زیر بار خم شدن یا کردن

انگلیسی به فارسی

زیر بار خم شدن یا کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to make heavier.
مترادف: cumber, encumber
مشابه: overload, overweight, tax, weight

- This big bag weighs me down.
[ترجمه ترگمان] این کیسه بزرگ من رو سنگینی می کنه
[ترجمه گوگل] این کیسه بزرگ من را پایین می برد

(2) تعریف: to cause to lower, bend, or stay down by adding weight.
مشابه: burden

- She weighed down the balloon with a stone.
[ترجمه سوزان] او بالن را با سنگ سنگین کرد
[ترجمه ترگمان] او بالون را با سنگ سنجید
[ترجمه گوگل] او باد را با سنگی وزن کرد

(3) تعریف: to make serious, troubled, or depressed.
مترادف: oppress, weight
متضاد: lighten
مشابه: burden, depress, distress, overwhelm, trouble

- Her studies weigh her down.
[ترجمه ترگمان] مطالعات او او را در نظر گرفته بود
[ترجمه گوگل] مطالعات او او را وزن می کند

• burden; oppress a person; exert force with heavy weight, press down

مترادف و متضاد

depress


Synonyms: bear down, burden, cumber, get down, hold down, oppress, overburden, overload, press, press down, prey on, pull down, sadden, task, trouble, weight, weigh upon, worry


Antonyms: cheer, delight, please


جملات نمونه

1. Too much responsibility when too young can weigh down on a child.
[ترجمه ترگمان]مسئولیت بسیار زیادی در زمانی است که خیلی جوان می تواند بر روی یک کودک تاثیر بگذارد
[ترجمه گوگل]بیش از حد مسئولیت زمانی که خیلی جوان می تواند در یک کودک وزن کند

2. She collects stones to weigh down her basket, but as there is no hurry she falls asleep on the bank.
[ترجمه ترگمان]او سنگ ها را جمع می کند تا سبد او را وزن کند، اما چون عجله ای نیست، او در ساحل بخواب می رود
[ترجمه گوگل]او سنگ را جمع می کند تا سبدش را بچرخاند، اما چون عجله ندارد، او در بانک می خوابید

3. A ball of lead will weigh down an equal bulk of feathers.
[ترجمه ترگمان]یک توپ سربی به وزن مساوی پرها خواهد رسید
[ترجمه گوگل]یک توپ از سرب مقداری از پرها را وزن خواهد کرد

4. The presents weigh down the branches of the Christmas tree.
[ترجمه ترگمان]هدیه ها شاخه های درخت کریسمس را وزن می کنند
[ترجمه گوگل]این هدایا شاخه های درخت کریسمس را سنگین می کند

5. Any cut that's designed to weigh down hair so it's flat like a one - length bob.
[ترجمه ترگمان]هر زخمی که برای وزن کردن مو انجام می شود، مثل یک قد کوتاه صاف است
[ترجمه گوگل]هر برش طراحی شده برای وزن کردن مو به طوری که آن را مانند یک بب طولانی است

6. While being too fact-heavy can weigh down the storytelling, I try to carefully weave information into my voice-over. It's a stylistic choice.
[ترجمه ترگمان]در حالی که بیش از حد در حقیقت سنگین بودن می تواند داستان داستان سرایی را کاهش دهد، من سعی می کنم که به دقت اطلاعات را به صدا در بیاورم - بیش از حد این یک انتخاب سبکی است
[ترجمه گوگل]در حالی که بیش از حد واقعیت سنگین می تواند داستان قصه را کاهش دهد، من سعی می کنم به دقت بافتن اطلاعات به صدای من این یک انتخاب سبک است

7. Do you know if a piece of lead will weigh down an equal bulk of iron?
[ترجمه ترگمان]آیا می دانید که قطعه ای سرب سنگین از آهن است یا نه؟
[ترجمه گوگل]آیا می دانید اگر یک قطعه سرب یک آهن مساوی از بدن را وزن کند؟

8. Now, the bad news: her message harbored enough pronouns to weigh down a computer screen.
[ترجمه ترگمان]حالا خبر بد: پیام او به قدر کافی قابل pronouns بود که صفحه کامپیوتر را وزن کند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، خبر بد، پیام وی حاوی ضمانت کافی برای جابجایی یک صفحه رایانه است

9. Sediments washed into the basin from both the fore-arc ridge and island arc weigh down the crust in this area, creating the depression.
[ترجمه ترگمان]در این منطقه Sediments از دو صخره پیش از قوسی به درون لگن فرو رفت و کمان جزیره را در این منطقه کاهش داد و باعث ایجاد افسردگی شد
[ترجمه گوگل]رسوب ها در حوضه از دو ردیف قوس پیشانی و قوس جزیره به سمت پوسته پوشیده شده اند و باعث ایجاد افسردگی می شوند

10. Any buildup in bad loans and dud projects could weigh down growth and public finances.
[ترجمه ترگمان]هر گونه تجمع در وام های بد و پروژه های dud می تواند رشد اقتصادی و عمومی را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]هرگونه تجمع در وام های بد و پروژه های دود می تواند رشد و امور مالی دولتی را کاهش دهد

پیشنهاد کاربران

وزن اضافه کردن

مغلوب کردن، خم کردن، تسلیم کردن

زیر فشار مشکلات، خم شدن
زیر بار سنگین، خم شدن


کلمات دیگر: