کلمه جو
صفحه اصلی

unthinking


بی فکر، بی دقت، شورتی، بی ملاحظه، بی خرد

انگلیسی به فارسی

بی فکر، بی دقت، شورتی


بی ملاحظه


فاقد قوهی تفکر (مانند حیوانات)، بی خرد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unthinkingly (adv.)
(1) تعریف: lacking consideration; thoughtless.
متضاد: thoughtful
مشابه: careless, inconsiderate, thoughtless

- an unthinking lout
[ترجمه ترگمان] آدم بی فکر و بی فکر
[ترجمه گوگل] ممنوعیت غیر قابل درک

(2) تعریف: unable to think.
متضاد: intelligent, thinking

- unthinking creatures
[ترجمه ترگمان] موجودات بی فکر
[ترجمه گوگل] موجودات غیر ذهنی

(3) تعریف: not intentional or deliberate; unwitting.
متضاد: intentional
مشابه: accidental, careless, inadvertent

- an unthinking admission of guilt
[ترجمه ترگمان] یه اعتراف گریز از گناه
[ترجمه گوگل] پذیرفتن گناه غیر قابل تصور

• thoughtless, unmindful, heedless; inconsiderate; not thinking
someone who is unthinking does not think carefully about the effects of their behaviour.

مترادف و متضاد

careless


Synonyms: blundering, brutish, feckless, foolish, heedless, impulsive, inadvertent, inconsiderate, indelicate, insensitive, instinctive, mechanical, napping, negligent, oblivious, outrageous, rash, rude, selfish, senseless, tactless, thoughtless, uncaring, unconscious, undiplomatic, unheeding, unintended, unmeant, unmindful, unpremeditated, unreasoning, untactful, unwise, vacant, witless


Antonyms: careful, cautious, thoughtful


جملات نمونه

1. He doesn't say those silly things that unthinking people say.
[ترجمه ترگمان]اون حرف های احمقانه ای که مردم بی فکر می گن، نمی گه
[ترجمه گوگل]او چیزهای احمقانه ای را که مردم غیر منطقی می گویند نمی گویند

2. What annoys me about these people is their unthinking hostility to anything foreign or unfamiliar.
[ترجمه ترگمان]چیزی که ناراحتم می کند این است که این مردم نسبت به هر چیز بیگانه یا نا آشنا خصومت unthinking دارند
[ترجمه گوگل]آنچه که من در مورد این افراد هجوم می آورم، خصومت ناخوشایند آنها نسبت به هر چیز خارجی یا نا آشنا است

3. She was quite mechanical and unthinking in the way she ironed the shirts.
[ترجمه ترگمان]او در حالی که پیراهن های اتو را اتو می کرد عاری از دوز و دوز بود
[ترجمه گوگل]او به شیوه ای که پیراهنش را می پوشید، کاملا مکانیکی و غیر قابل تصور بود

4. Unthinking, he threw his lighted match into the waste - paper basket.
[ترجمه ترگمان]و کبریت روشن خود را در سبد کاغذ باطله انداخت
[ترجمه گوگل]ناخودآگاه، او بازی لایت شده خود را به سبد ضایعات کاغذ پرتاب کرد

5. But they ignored the unthinking acceptance that Jeffries enjoyed among a far wider circle of students.
[ترجمه ترگمان]اما آن ها این پذیرش بی فکری را نادیده گرفتند که Jeffries در میان حلقه ای بسیار وسیع تر از دانش آموزان از آن لذت می برد
[ترجمه گوگل]اما آنها تصدیق غیرقابل تصور را که جفریس در میان یک دایره وسیعتر از دانش آموزان از آن لذت برده بود نادیده گرفت

6. The unthinking equation of widowhood for women with retirement for men has been challenged.
[ترجمه ترگمان]معادله بی فکری زن برای زنان با بازنشستگی برای مردان به چالش کشیده شده است
[ترجمه گوگل]معادله غیر قابل تصور بیوه بودن برای زنان بازنشستگی برای مردان به چالش کشیده شده است

7. Unthinking, she tightened her grip and felt him laugh under her hands.
[ترجمه ترگمان]به بیت دست او را محکم تر گرفت و او را به خنده انداخت
[ترجمه گوگل]ناخودآگاه، او دستش را محکم گرفت و احساس کرد او را زیر دستش میخنداند

8. Hattie Johnson cast an unthinking look at Ezra, her nine-year-old boy.
[ترجمه ترگمان]Hattie جانسون یه نگاه الکی به \"ازرا\" انداخت، بچه ۹ ساله
[ترجمه گوگل]هاتجی جانسون یک نگاه ناخوشایند به عزرا، پسر 9 ساله اش را به نمایش می گذارد

9. They can be the quiet, but unthinking types who are simply unaware of their lack of knowledge.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند بی سر و صدا باشند، اما انواع بی فکری که به سادگی از فقدان دانش خود آگاهی ندارند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند انواع آرام، اما غیر منطقی باشند که از کمبود دانش آنها بی اطلاع هستند

10. Unthinking o Id friends will still send cheery cards.
[ترجمه ترگمان]با این حال، دوستانم هنوز کارت های cheery برای شما می فرستند
[ترجمه گوگل]دوستان غیرمنتظره هنوز هم کارت های شاد را دریافت خواهند کرد

11. Trolls are greatly feared because of their unthinking ferocity and indiscriminate appetite.
[ترجمه ترگمان]غول های غارنشین به خاطر درنده خویی unthinking و اشتهای بی هدف آن ها، بسیار نگران هستند
[ترجمه گوگل]ترول ها به شدت از ترس و نگرانی ناخوشایند و اشتها ناامید می شوند

12. Don't encourage the unthinking sprinkling of salt over food that many people indulge in.
[ترجمه ترگمان]به مقدار زیاد نمک بر روی غذا که بسیاری از افراد در آن شرکت می کنند، تشویق نکنید
[ترجمه گوگل]نمیدانید آب نمک بیش از حد مواد غذایی که بسیاری از مردم در آن غرق می شوند را تشویق نکنید

13. Our capacity for religious fervor and for unthinking energetic obedience is unfortunately bottomless.
[ترجمه ترگمان]ظرفیت ما برای اشتیاق مذهبی و اطاعت با انرژی بی فکری، متاسفانه بی انتها است
[ترجمه گوگل]متأسفانه، ظرفیت ما برای آرامش مذهبی و برای اطمینان ناامید کننده پر انرژی، متزلزل است

14. Learning doesn't consist in an unthinking head. The learner has to question himself and question the teacher.
[ترجمه ترگمان]یادگیری شامل یک ذهن بی فکر است یاد گیرنده باید خودش را مورد سوال قرار داده و از معلم سوال کند
[ترجمه گوگل]یادگیری در سرخوردن ناخوشایند نیست یادگیرنده باید سؤال کند و معلم را بپرسد

پیشنهاد کاربران

ناخودآگاه - غیر منطقی - غیر قابل تصور


کلمات دیگر: